پایه گذاری نظام سیاسی و اجتماعی مذهب شیعه امروز
تشیّع «اثنی عشری » از سال 907 قمری که توسط شاه اسماعیل صفوی مذهب رسمی ایران شد، تا اول سلسله قاجاریه دورانهای مختلفی را پشت سر گذاشت . در دوران شاهان پرقدرت صفوی ، گرچه شاهان احترام زیاد به علمای شیعه می گذاشتند، ولی علما قدرت کافی برای دخالت در کار سیاست و دولت نداشتند. پس از اینکه سلطنت به دست شاهان ضعیف صفوی افتاد، قدرت علمای شیعه کم کم زیاد شد تا اینکه در زمان شاه سلطان حسین نفوذ علمای دین به حد اعلای خود رسید و حکومت و سلطنت تحت نفوذ آنان قرار گرفت . در این دوران علما به جای توجه به کشورداری کوشش خود را به ترویج مبالغه آمیز تشیّع ، نشر احادیث رسیده از آنان (بدون توجّه زیاد به صحّت احادیث )، توسعه مراسم مذهبی اعم از جشنها و یا عزاداری و روضه خوانی ، مخالفت با تصوّف ، مبارزه با اقلیتهای مذهبی ، ابراز خشونت و آزار سنّی ها، و گاه لعن بر خلفای سه گانه (ابوبکر و عمر و عثمان ) معطوف می داشتند. این طرز رفتار موجب چند دستگی مردم ایران شد. عدّه ای عقیده ای به مبالغات دینی عقیده نداشتند، گروهی (خصوصاً قزلباشها) به تصوّف پابند بودند، گروهی مبارزه با اقلیتهای مذهبی (خصوصاً سنّیان ) را صلاح نمی دانستند؛ تا اینکه افغانهای سنّی از سنّی کشی و سنّی آزاری ایرانیان به تنگ آمدند و به ایران حمله کردند. در حمله افغانها «مذهب شیعه » که بیش از 200 سال وسیله یکپارچگی مردم در مقابل دشمنان خارجی و نگهداری استقلال کشور شده بود، دیگر نتوانست وظیفه خود را در وحدت ملّی ایران و یکپارچگی و دفاع از کشور انجام دهد، نتیجه آنکه یک دسته افغانی «سنّی مذهب » سلسله پر قدرت صفویه را شکست دادند و دستگاه علمای شیعه را هم برچیدند.
سقوط صفویه دوران سختی را برای علمای شیعه به وجود آورد. پس از شکست ایران از افغانها، یک دوران پنجاه ساله فترت به وجود آمد که مدّتی افاغنه و سپس نادر شاه و بعد زندیه حکومت می کردند. در این دوره فعالیت و نفوذ علمای شیعه در امور حکومتی به صفر رسید، اصفهان از مرکزیت علمی افتاد، و تقریباً همه علمای مشهور به «عتبات عالیات » مهاجرت کردند. ولی در آنجا نیز علمای مکتب اصولی ، که در دوران صفویه قدرت را در دست داشتند، نفوذ و پایه خود را از دست داده بودند و به جای آنان علمای «مکتب اخباری » در حوزه های علمیه تفوّق پیدا کرده و کارها را در دست داشتند.
چنان که در بخش قبلی گفتیم ، «مکتب اخباری » یکی از مکاتب فقهی شیعیان اثنی عشری است که توسط شیخ محمّد امین استرابادی در زمان شاه عباس اول به وجود آمد. (1)
پیروان این مکتب به «فقه » و «اجتهاد» عقیده ای نداشتند و کاربرد «عقل » را (که یکی از منابع فقهی علمای شیعه است ) در امور دینی جایزه نمی شمردند و به جای همه اینها متکّی به احادیث رسیده از امامان (بدون توجّه زیاد به صحّت یا کذب آنان ) بودند.
تفوّق علمای اخباری بر مرکز علمی نجف تا حدود اوایل روی کار آمدن سلسله قاجار در آن زمان ادامه داشت فقیهی مشهور به نام «وحید بهبهانی » ظهور کرد و پایه فقه امروزی شیعه اثنی عشری را گذاشت و دوره جدیدی در بین علمای شیعه «اصولی » به وجود آورد.
«بهبهانی » مکتب اخباری را منع و اخباریون را «مرتد» اعلام کرد و پس از چندی او و شاگردانش با کوشش زیاد توانستند به کلی اخباریون را از میان بردارند.
مقارن از رونق افتادن مکتب اخباری در عتبات عالیات ، در ایران آغامحمّدخان قاجار (شاهی شیعه که نماز و روزه او ترک نمی شد) مانند شاه اسماعیل با شمشیر خود حکومت ایران را به دست آورد و زمینه برای فعالیت مجدّد علمای «اصولی » در ایران مهیا شد.
علمای اصولی از ابتدای قاجاریه تا امروز بر تمام تعلیمات مذهبی و حوزه های علمیه شیعه اعمّ از عتبات و ایران نظارت و تسلط خود را حفظ کرده اند.
دورانهای مختلف روابط علما و حکومتها
فعالیت علمای شیعه را از ابتدای سلسله قاجار تا امروز به پنج دوره متفاوت می توان تقسیم کرد:
1 دوره اول : دوران شروع دخالت علما در سیاست و کار حکومت است .این دوران از اول قاجار شروع می شود و تا آخر سلطنت فتحعلی شاه ادامه می باید. مشخصّه این دوره ، تکمیل و توسعه مبانی فقه امروزی شیعه اثنی عشری ، پیدا شدن مراجع تقلید درجه یک و ازدیاد نفوذ علمای دین و دخالت آنان در کار سیاست و امور دولت است . این دوره با انقلاب کبیر در فرانسه ، جدا شدن دین از دولت و سیاست ، ظهور ناپلئون و شروع تمدّن جدید در اروپا مقارن است .
2 دومین دوره : دوران کوشش متجدّدین برای آوردن تمدّن جدید اروپا به ایران است .
این دوره از ابتدای سلطنت طولانی ناصرالدین شاه شروع می شود و با شروع نهضت مشروطه در زمان مظفرالدین شاه پایان می باید. مشخصّه این دوره ، عبارت است از: شروع نفوذ تمدن اروپایی در ایران و تقسیم علما به دو گروه : یک گروه موافق تمدّن جدید (علمای تجدد طلب ) و گروه دیگر علمایی که مخالف تقلید از تمدّن جدید بودند (علمای محافظه کار یا بنیادگرا).
شاه (ناصرالدین شاه ) به تقلید ظواهر تمدن اروپایی علاقه داشت ، ولی با پذیرش زیر بنای آن تمدّن (دموکراسی ، آزادی عقیده ، دانش و صنعت و تکنولوژی جدید) مخالف بود و در نتیجه کشور ایران از مسابقه ترّقی و پیشرفت غرب عقب ماند. اما نفوذ سیاستهای اروپایی به ایران ، در این دوره توسعه یافت . مشخصّه این دوره دادن «امتیازات مختلف به اروپاییان » است که منجربه مخالفت علما و صدور فتوای «تحریم تنباکو» شد و شاه و حکومت ناچار به لغو این امتیاز و پرداخت خسارت فراوان شدند.
3 سومین دوره : دوران قیام علمای تجدّد طلب و مبارزه آنان برای تغییر رژیم و خودکامگی شاهان ، برقراری رژیم مشروطه و قبول برخی از رسوم تمدن غرب است . این دوره از اول نهضت مشروطه تا سقوط قاجاریه ادامه داشت . مشخصّه این دوران عبارت است از: مبارزه داخلی بین علمای دین ، اختلاف آنان در تفسیر حکومت مشروطه یا مشروعه ، حدود آزادی مردم و تعیین حدود اختیارات مردم در تعیین سرنوشت کشور.
4 چهارمین دوره :، دوران ازدیاد نفوذ تمدن غرب در ایران است . این دوره از اول سلطنت رضا شاه تا سقوط سلطنت محمّدرضا شاه پهلوی ادامه داشته است . مشخصّه این دوره عبارت است از: تقلید روز افزون تمدن غرب در ایران ، دو فرهنگی شدن مردم ایران (گروهی طرفداران فرهنگ غرب و گروهی وابستگان به فرهنگ سنّتی )، کوشش طرفداران فرهنگ غرب در حذف دخالتهای علما در امور اجتماعی و سیاسی و سعی در جدایی مذهب از دولت .
در آخر این دوره ، طرفداران فرهنگ سنّتی به رهبری علمای دین قیام کردند و با انقلاب اسلامی ، رژیم سلطنتی برچیده شد و کشور ایران برای اولین بار در تاریخ دارای حکومتی کاملاً مذهبی (مذهب شیعه اثنی عشری ) گردید.
5 پنجمین دوره :، دوران بعد از انقلاب اسلامی است که مشخصّه آن عبارت است از: در دست گرفتن مسئولیت مستقیم اداره مملکت ، برای اولین مرتبه در تاریخ 1400 ساله شیعه از طرف علمای دین و به نیابت امام غایب ، مواجه شدن علمای دین با مشکلات اجرایی کشور و مسائل بین المللی و اقتصادی ، کوشش برای از میان برداشتن «هجوم فرهنگ غرب »، جلب توجه دنیا به اینکه آیا حکومت مذهبی در آستانه قرن 21 می تواند وظایف خود را که «تقوا و عدل اسلامی » است انجام دهد، یا باید برای این کار روشهای متداول در ممالک غربی را سرمشق قرار دهد.
1 پایه گذاری مکتب امروزی شیعه
مکتب امروزی شیعه را فقیه بزرگ ، آقا میرسیّد محمّدباقر بهبهانی ، مشهور به «وحید بهبهانی »، مقارن با شروع سلسله قاجاریه ، پی ریزی کرد و شاگردان او هر کدام در تکمیل آن کوشیدند. در ابتدای سلطنت ناصرالدین شاه فقیه بزرگ دیگری به نام «شیخ مرتضی انصاری » ظهور کرد و آنچه را که وحید بهبهانی آورده بود، تکمیل نمود و نتیجه آن فقهی است که تا امروز یگانه مکتب بلامنازع شیعه اثنی عشری است و تمام فقها و علمای دویست سال اخیر تابع و پیرو این مکتب می باشند. (2)
مهم ترین چیزی که «وحید بهبهانی » می گفت ، این بود که : «اجتهاد در شیعه ، برخلاف آنچه «اخباریون » می گویند، مشروع است ». او توانست بساط مکتب اخباری را پس از سالها حکومت بلامنازع بر فقه شیعی در هم بپیچد و مکتب خاص خود را به جای آن بنشاند. وحید بهبهانی شاگردان و پیروان مبرز و نخبه ای داشت که روش او را به درستی حفظ کردند.
«وحید بهبهانی » هم از لحاظ شخصی و هم از لحاظ طرز فکر از همان نسل علمای زمان صفویه و ادامه دهنده افکار آخوند ملّا محمّدباقر مجلسی است ؛ بدین معنی که گرچه وحید بهبهانی «مجَدِد مکتب اصولی » و مخالف شدید «مکتب اخباری » است ولی این مخالفت فقط محدود به قسمتی از عقاید اخباریون است که به اجتهاد و مجتهد اعتقاد نداشتند و اجتهاد را در شیعه ، که از زمان کلینی رسم شده بود، یک بدعت می دانستند، ولی با قسمت دیگر اعتقاد اخباریون «که پیروی از احادیث و اخبار رسیده از ائمه اطهار» را، پایه اصلی اعتقادات خود قرار می دادند، موافق بود و به آن عمل می کرد؛ به طوری که کتب نوشته شده از طرف شاگردان و شاگردان شاگردان وحید بهبهانی ، تا زمان حاضر، مملو از مطالبی است که متکی به احادیثی هستند که بزرگان شیعه (کلینی ، صدوق و طوسی ) آنها را در کتب خود نیاورده اند. (3)
وحید بهبهانی در زمان کریم خان زند و آغامحمّدخان قاجار زندگی می کرد و نزدیک به نود سال عمر کرد و در سال 1205 فوت نمود. (4)
شاگردان وحید بهبهانی از زمان آغامحمّدخان قاجار تا اول سلطنت ناصرالدین شاه تمام حوزه های علمیه را در عتبات عالیات و اصفهان در دست داشتند و مردم ایران از آنها تقلید می کردند. (5)
مراجع تقلید، نماینده امام عصر
یکی از مطالبی که وحید بهبهانی مطرح و پیگیری کرد و شاگردانش هم آن را دنبال کردند، مربوط به لزوم تبعیت شیعیان از مجتهد و تعیین شرایط و وظایف وی است . در نوشته های وحید بهبهانی و رسالات و کتبی که شاگردان او نوشتند، بر چند اصل مهم زیر تکیه شده است :
1 شیعیان دو دسته می باشند: یا مجتهدند و یا مقلّد. کسی که مجتهد نیست ، باید از یک مجتهد تقلید کرده و از دستورات و فتواهای او تبعیت کند. فقها «مجتهد» را کسی می دانند که بتواند اجتهاد کند؛ یعنی : «بتواند با ادلّه عقلیه کلیه فروع فقهیه را از منابع اصولی آن یعنی قرآن ، سنّت ، عقل و اجماع (اجماعی که مورد قبول شیعیان است ؛ نه اجماعی که سنّیان بدان معتقدند) استنباط کند». علاوه بر آن مجتهد باید عادل هم باشد. «عادل » یعنی کسی که کار بد نکند و گناهان کبیره مرتکب نشود و در انجام کار خوب کوشا باشد. (6)
2 یکی از وظایف مجتهد «امر به معروف و نهی از منکر» است که در قرآن مجید به دفعات آمده است . مجتهد وظیفه دارد بگوید چه کارهایی خوب است و شیعیان باید انجام دهند و چه کارهایی بد است و شیعیان نباید انجام دهند. و به این دلیل که امر دین منحصر و محدود به نماز و روزه و طاعات و عبادات نیست ، یک شیعه باید در تمام کارهای خود «امر به معروف و نهی از منکر» را رعایت کند. (7)
3 علمای دین و مراجع تقلید برای «شاهان و حکّام » هم استثنا قائل نشدند و آنها را هم شامل جزو مردم عادی شمردند که یا باید خود مجتهد باشند و یا باید از یک مجتهد تقلید کنند و از نظریات و فتاوی او تبعیت نمایند، خصوصاً در امور مملکت داری و سیاست ، چرا که در اسلام سیاست هم جزو امور دین است . (8)
با این مکتبی که وحید بهبهانی و شاگردان او ارائه می کردند، در حقیقت «شاه و حکّام » دستگاه اجرایی مجتهدین می شدند و علاوه بر مشکل مشروعیت حکومت شاهان در غیاب امام ، مشکل جدیدی شد. به همین جهت علما از زمان قاجار تا انقلاب اسلامی هرگز نتوانستند مشروعیت کامل برای سلطنت شاهان قاجار و پهلوی قائل شوند. در دوره قاجار و زمان رضا شاه ، علما انتظار داشتند به نحوی در کار حکومت شریک باشند و نظریات آنان مورد توجّه قرار گیرد. به طور خلاصه می توان گفت که اصل «مجتهد و مقلّد» منشاء و ریشه تمام اختلافات علما با شاهان قاجار و پهلوی بوده است .
4 اصل دیگری که قبلاً هم بود، ولی توسط وحید بهبهانی و پیروان مکتب او احیا و تأکید شد؛ این است که مجتهد نایبان عام امام غایب اند و وظیفه دارند جامعه را هدایت کنند و حتی بر جامعه حکومت نمایند». (9)