سال شمار زندگی پروفسور سید محمود حسابی
1281 : سال تولد پروفسور حسابی (تهران)
1288-1285 : عزیمت به بغداد، دمشق، سوریه
1293-1289: تحصیلات ابتدایی در بیروت
1296 : پایان تحصیلات متوسطه در کالج امریکایی بیروت
1299 : تحصیلات عالیه دانشگاهی در رشته ادبیات در دانشگاه بیروت (در سن 17 سالگی)
1301 : اخذ مدرک مهندسی راه و ساختمان از دانشگاه مهندسی بیروت
1303 : اخذ مدرک مهندسی معدن و در کنار آن تحصیل در رشته ریاضیات و ستاره شناسی در دانشگاه امریکایی بیروت
1305 : گذراندن دو سال اول رشته حقوق در دانشگاه سوربن، گذراندن رشته پزشکی و ادامه تحصیل در رشته ریاضیات و ستاره شناسی و اخذ مدرک مهندسی برق از دانشگاه برق پاریس
1306 : اخذ دکترای فیزیک از دانشگاه سوربن فرانسه
1307 : تاسیس دارالمعلمین تهران، ساخت اولین رادیو در کشور
1308 : تاسیس دانش سرای عالی و تدریس فیزیک و مکانیک
1310 : ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی، نصب اولین دستگاه رادیولوژی (برای برادرشان دکتر محمد حسابی)، تشکیل انجمن زبان فارسی و بنیان گذاری فرهنگستان زبان
1311 : تعیین ساعت ایران، تاسیس اولین بیمارستان خصوصی در ایران
1312 : محاسبه، نقشه برداری و احداث راه تهران، شمشک
1313 : تاسیس دانشگاه تهران، تصدی پست ریاست و تدریس و عضویت در شورای دانشکده فنی
1315 : عضویت در کنگره ریاضی دانان اسلو در نروژ
1321 : تاسیس دانشکده علوم، پایه گذاری و عضویت افتخاری در شورای عالی معارف، عضویت پیوسته در شورای عالی فرهنگ
1323 : تاسیس مرکز عدسی سازی اپتیک کاربردی در دانشگاه تهران
1324 : تاسیس اولین رصدخانه نوین در ایران
1325 : عضویت در کنفرانس علمی پرینستون
1327 : عضویت در هیئت تحقیقاتی انستیتو تحقیقات هسته ای شیکاگو
1330 : ماموریت خلع ید از شرکت نفت انگلیس در دولت دکتر مصدق، رئیس هیئت مدیره و مدیر عامل شرکت ملی نفت ایران در دولت دکتر مصدق، وزیر فرهنگ در دولت دکتر مصدق، پایه گذاری مدارس عشایری و تاسیس اولین مدرسه عشایری در ایران
1333 : مخالفت با طرح قرارداد ننگین کنسرسیوم در مجلس، تدوین اساس نامه و تاسیس موسسه ملی استاندارد ایران
1334 : عضویت در آکادمی علوم نیویورک
1335 : تاسیس مرکز مدرن تعقیب ماهواره ها در شیراز
1336 : نشان کوماندور دولا لژیون دو نور از دولت فرانسه
1337 : عضویت در اولین کنفرانس اتمی فرانسه و ژنو، عضویت در کنفرانس اتمی ژنو تا سال 1347، عضویت در کنفرانس بین المللی فضا - ژنو، عضویت در انجمن فیزیک فرانسه
1340 : مفالفت با طرح ننگین کاپیتولاسیون و کنسرسیوم در مجلس و مخالف های سیاسی و کناره گیری از مجلس
1341 : عضویت در انجمن فیزیک اروپا، امریکا
1344 : پایه گذاری، تاسیس و ریاست موسسه ژئوفیزیک دانشگاه تهران
1345 : تاسیس انجمن ژئوفیزیک ایران
1346 : نماینده ایران در کنفرانس علمی و فنی فضا، نیویورک
1347 : دریافت حکم بازنشستگی تحمیلی توسط رئیس وقت دانشگاه تهران، دعوت رئیس دانشگاه برای ادامه تدریس
1349 : عضو پیوسته فرهنگستان زبان ایران، پایه گذاری مرکز تحقیقات اتمی و تاسیس رآکتور اتمی دانشگاه تهران
1350 : استاد ممتاز دانشگاه تهران، تشکیل انجمن فیزیک ایران و ریاست آن از بدو تاسیس
1362 : بزرگداشت پروفسور حسابی، پدر علم فیزیک ایران در کنگره شصت ساله فیزیک ایران
1367 : افتتاح تالار سازمان انرژی اتمی ایران با شرکت پروفسور عبد السلام به پاس بنیان گذاری علم هسته ای در ایران توسط استاد
1368 : مرد علمی سال جهان
1370 : عضو هیئت امنای انجمن آثار و مفاخر فرهنگی با تصویب شورای عالی انقلاب فرهنگی
1371 : صاحب کرسی و استاد فیزیک تا سال 1371
در گذشت : ساعت 30/7 صبح دوازده شهریور، بیمارستان دانشگاه ژنو
روحش شاد و یادش گرامی
ملاقات استاد با انیشتین در اثبات تئوری بی نهایت بودن ذرات
از زبان استاد
موفق شدم در دانشگاه سوربن فرانسه با استاد برجسته ای مثل پروفسور فابری فیزیک بخوانم. با تلاش زیاد، پس از سه سال دکترای فیزیک گرفتم. در آن زمان، دانشگاه های امریکا تازه معرفی خودشان را شروع کرده بودند. به همین منظور، برگه هایی را پخش می کردند تا دانشجویان داوطلب تنظیم کنند و به دانشگاه برگردانند. من هم مشخصات و اطلاعاتی را که می خواستند، در یکی از آن برگه ها نوشتم و با پست فرستادم. از میان پانزده هزار داوطلبی که تقاضا فرستاده بودند، به عنوان یکی از پنج نفری که پای درس اینشتین می نشستند، انتخاب شدم. این موفقیت یک از شیرین ترین خاصرات عمر من است. از خوشحالی در پوست نمی گنجیدم. بلافاصله به پرینستون رفتم و برای اولین بار با بزرگ ترین مرد فیزیک جهان، آلبرت اینشتین رو به رو شدم. از این لحظه، او دیگر استاد من بود. خیلی لذت بخش و غرور انگیز بود. حالی را که داشتم، نمی توانم وصف کنم. به هر حال، پس از یک سال نظریه ام را به استاد پیشنهاد کردم که ((نظریه بی نهایت بودن ذرات)) بود. استاد پس از مطالعه این نظریه گفت:((نظریه تو در آینده نه چندان دور، علم فیزیک را در جهان تحت تاثیر قرار می دهد، ولی در حال حاضر نظریه زیبایی نیست. باید روی آن کار شود.)) سپس مرا به آزمایشگاهی در دانشگاه شیکاگو معرفی کرد. در قطاری که به شیکاگو می رفت، مدام در فکر این جمله اینشتین بودم که می گفت::((در حال حاضر، نظریه زیبایی نیست.)) با خود می اندیشیدم که ای زیبایی که خداوند در آیات قرآن بیان می فرماید، حتماً در فیزیک هم وجود دارد و با فکر یافتن این زیبایی ها سفر کردم.
در آزمایشگاه، اتاقی به من دادند . با اشتیاق و امید به آینده ای روشن کارم را شروع کردم. در شیکاگو، شبانه روز مطالعه و آزمایش کردم و نتایج کارم را نوشتم. حالا دیگر نظریه ام شکل گرفته بود و مبتنی بر تحقیقات علمی بود. مجدداً به پرینستون برگشتم و وقتی که درجواست کردم که از این نظریه در حضور هیئت داوران دفاع کنم، با همه اطمینانی که به کارم داشتم، دچار دلهره شدم که چه کسی دفاع مرا داوری خواهد کرد؟ با کمال تعجب متوجه شدم که اینشتین خودش پذیرفته است جلسه دفاعیه من را اداره کند. هر چند خیلی برایم هیجان انگیز بود، ولی اضطرابم زیادتر شد. سرانجام روز دفاع از نظریه ام فرا رسید و من با تشویق فراوان، اما امیدوارانه وارد اتاقی شدم که اعضای داوران در آن نشسته بودند. وقتی وارد اتاق شدم، اینشتین هفتاد ساله در مقابل من که یک جوان سی و چند ساله بودم، تمام قد ایستاد. خشکم زده بود. از خجالت قرمز شده بودم. به دنبال اینشتین، بقیه اعضا که همگی انسان های بزرگی در علم فیزیک بودند مثل بورن، فرمی و شورودینگر پیش پایم بلند شدند. دست و پایم را گم کرده بودم. نمی دانستم چه کنم. اینشتین مرا پهلوی خودش نشاند. آنقدر هول کرده بودم که حرف زدن هم یادم رفته بود. وقتی استاد، مرا مضطرب دید، سعی کرد با حرف های دوستانه فضا را برای من قابل تحمل کند. از اوضاع آزمایشگاه و شیکاگو پرسید و … کم کم حالم بهتر شد و به خودم مسلط شدم. حالا وقت آن رسیده بود که به دستور استاد پای تابلو بایستم و از نظریه ام دفاع کنم. استاد مودبانه پرسید: ((آیا تصور می کنید اگر پای تابلو بروید، برایتان راحت تر باشد؟)) از استاد اجازه خواستم و پای تابلو رفتم. مدام فکر می کردم که درست نیست وقت دانشمندی مثل اینشتین را بیهوده تلف کنم. برای همین با عجله کارهای انجام شده و نتایج تحقیقاتم را بیان کردم. اینشتین پرسید: ((چرا عجله می کنید؟)) گفتم: ((شما انسان ارزشمندی هستید و من نباید وقت شما را بگیرم.)) با خونسردی جواب داد: ((خیر! اشتباه می کنید. اینجا شما پروفسور حسابی هستید و من شاگرد. فکر کنید که مشغول صحبت با شاگردان خود هستید.))