آتش و نور
- عرفان و عناصر طبیعی
اوج کمال انسانی سعی در نجات مشخصی نیست، زاهد و عابد و صوفی که نیل به کمال را در تزکیه نفس میجویند و از ما سوی قطع تعلق میکنند فقط گلیم خویش را از موج بدر میبرد اما به کمال راه پیدا نمیکنند. کمال انسان حتی در آن همه انسان مثل فقیه و حکیم و واعض در نجات انسانهای دیگر اهتمام کند، غریق را از آب بیرون آورد و در ارشاد و دستگییر راه گم کردگان سعی بجا آورد، نیست. در آن است که از «خودی» خود قدم به بیرون گذارد، در ورای عالم محدود انسان ها با تمام انسانها، با کل کاینات و با جمیع عالم اتصال و اتحاد بیاید با آتش ونور، خاک و گیاه، با حیوان وانسان، با خورشید، ستاره و آسمان وحدت هویت پیدا کند، با ابر وباد و کوه و رود و رعد وباران احساس پیوند نماید، در وجود خود انسان را با عالم وعالم را با انسان قابل تبدل بیابد و بدین گونه به آن مرتبه از کمال که اکمل از آن قابل تصور نیست میرسد.
- پیدایش آتش
یافتن آتش بزرگترین پدیده زندگی آدمی است و پیشرفت تمدن انسان مدیون آتش است. از این رو آتش نزد همه اقوام و ملل از دورانهای دور تاریخی مقدس بوده است. بویژه نزد اقوام هند و اروپایی که در منطقه ای با زمستانهای سرد زندگی میکردند، نخستین آشنائیهای ملتهای مختلف با آتش به صورتهای گوناگون بوده و به همین جهت اسطوره های بسیار در پیدایش آتش بوجود آمده است. برخی آن را به شکل آذرخش در آسمان دیده اند و آتش را عطیه ای آسمانی پنداشته اند، برخی دیگر آن رابه شکل توده سوزان سنگهای آسمانی دیده اند که از آسمان فرو افتاده و جنگلی را به آتش کشیده است. برخی دیگر آن را در آتشفشانها و گازهای شعله ور نفتی و به صورت آتشی که از زمین می جوشد دیده اند. قوم ایرانی نیز گویا نخستین بار آن را درتلاش زندگی یافته است. باری، داستانی که فردوسی آورده چنین است که هوشنگ شاه پیشدادی روزی به هنگام شکار که با گروهی همراه بوده، مار سیاه بزرگی بر سر راه می بیند، سنگی با شدت به سویش پرتاب می کند. بر اثر اصابت سنگ برسنگ، جرقه می جهد و خارو خاشاک اطراف آن به آتش کشیده میشود. مار میگریزد و شاه و همراهان به گردآتش به جشن و سرور تا شب هنگام پرداخته و نمی گذارند آتش هیچگاه خاموش شود، از آن گاه آن جشن را سده نام نهاده و هر ساله به پاس حرمت آتش ویادگار آن ، برپایش می کنند و آن را پدیده و هدیه اورمزدی دانسته وقبله گاه خود قرار می دهند:
نشد مارکشته ولکین ز راز
ازین طبع سنگ آتش آمد فراز
جهاندار پیش جهان آفرین
نیایش همی کرد خواند آفرین
که او را فروغی چنین هدیه داد
همین آتش آنگاه قبله نهاد
بگفتا فروغی است این ایزدی
پرستید باید اگر بخردی
شب آمد برافروخت آتش چو کوه
همان شاه درگرد او با گروه
- عناصر چهارگانه طبیعت ( رمز پردازی آتش)
برحسب عادت، چهار عنصر در طبیعت تشخیص میدهیم. ارسطو و نیز همه حکما از زمین (خاک) و هوا(باد) و آب و آتش سخن گفته اند. اما عنصر « آتش» در این کتاب مورد توجه ماست… بدین گونه آتش، جا و مقام بس ممتاز و شاخصی دارد، چون نمی توان آن را با سه عنصر دیگر که به زمین نزدیکترند ، قیاس کرد. و این چنین ناخودآگاه به کیفیت مینوی و آسمانی آتش می رسیم. درباطنیت یهود، برعکس، عنصر خاک (زمین) حذف شده، ولی آتش باقی و محفوظ مانده است؛ و (لویی) کلود دوسن مارتن ظاهراً این سنت عناصر سه گانه را پذیرفته است. در آموزهها و اصول عقاید مغرب زمین (حکمت هر مسی و قبالا)، آتش، در راس سلسله مراتب عناصر جای دارد؛ و در عرف قوم سلت و هندوان، میان آب و باد (هوا).
همه این باورها معلوم می دارند که آتش همواره عنصری اساسی محسوب شده است و در واقع نوعی وضع و حالت است و نه واقعیتی انضمامی و مخالط. آتش صمیمی و جهانشمول یا کلی، در قلب و بر زمین و در کیهان و کائنات، زنده است. هم در بهشت میدرخشد و هم در دوزخ میسوزد. هندوان از این «دوگانگی» آتش ، دل آگاهی داشتند که همواره آگنی، ایزد آتش را به صورت خدایی دو چهره میپرداختند. قلمرو سلطه و استیلای آتش، گسترده و پهناور است؛ آتش پنهان، به عنوان پایه زندگی، در درون ماده، مخفی ونامرئی است و به زعم کیمیاگران، «گرما، کیفیتی است که چیزهای ناهمگن را از هم سوا می کند و چیزهای همگن را می پزد»
آتش زایاست. اگر بدرستی حفظ و نگاهداری و مهار شود، محرک تولید مثل است و بخشنده نیروهای جدید، جوانی را باز می گرداند و می زاید و مولد است؛ ققنس از شعله های که می سوزاندش، دوباره جان می گیرد. این آتشی که نگاهدار آدمی از بیم خطر و شر است، پاک کننده وزداینده نیز هست و همه چیزهای بد وشوم را نابود می کند. نقش ویرانگر آتش، طبعاً با نقش مثبت و سازنده اش، در تضاد است. مادام که آتش بپاید، عروج مشقت بار ماده تا حالت پاکی و خلوص تام و تمام، ادامه خواهد یافت و در این راه، ماده از شکل فشرده و جامد(زمین) به شکل مایع ( آب ) و سپس از حالت گازی (هوا) به حالت درخشندگی (آتش) خواهد رسید. مادام که آتش بپاید، انسان می تواند بر اشیایی که درمیانش گرفته اند، به تردستی و چابکی ، اعمال قدرت کند و اثربگذارد و از دولت ابزار ستایش انگیز آتش، آنها را به تبعیت از اراده خود وادارد و به سود خویش مورد استفاده قرار دهد و به کارگیرد. مادام که آتش بپاید، انسان با خدا ارتباط مستقیم خواهد داشت و مخلوق، خالقش را بهتر خواهد شناخت. بدینگونه آتش، مبنای حرکت تلقی شده در وزن و ضرباهنگ ادغام می شود. در اختر شناسی ، آتش ، مثلث آتشی است.
…. باید خاطر نشان ساخت که همه اعمالی که درباره آتش، پایدار مانده و تا دوران مادام آورده اند، از معتقدات آباء و اجدادی نشأت میگیرند، یعنی احساسات آن اقوام کهن، هم اینک به طرز عمیقی، روزگانی و امروزین اند و این چنین اراده زمانه مان بر این قرار گرفته است که نیاکانمان که چهره ای حیوان نما داشته اند، از هوشمندی، بهره مند نبوده اند.