دومین اصل از اصول دین مبین اسلام، « عدل» است.
برای عدل، چندین معنی ذکر شده است که در ذیل، فهرست وار، بیان می شود .
موزون بودن اگر مجموعه ای را در نظر بگیریم که در آن، از حیث کمیت، مقدار لازم هر جزء و از لحاظ کیفیت، ارتباط اجزاء با یکدیگر رعایت شود، مثلاً یک اجتماع اگر بخواهد باقی بماند و اثر مطلوب خود را بدهد و نقش منظور را محقق نماید باید متعادل باشد، یعنی هر چیزی در آن باید به قدر لازم وجود داشته باشد.
یک اجتماع متعادل به کارهای فراوانی از قبیل امور اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، قضایی، تربیتی و ... احتیاج دارد . این کارها باید میان افراد تقسیم شود و برای هرکدام از آن کارها به اندازه ای که لازم و ضروری است، افرادی گماشته شود.
معنی دیگر عدل تساوی و نفی هر گونه تبعیض است
گاهی می گویند: فلانی عادل است . منظور این است که هیچگونه تفاوتی میان افراد قائل نمی شود.
بنابراین، عدل یعنی مساوات . اگر مقصود از این معنی، این باشد که عدالت ایجاب می کند که هیچگونه استحقاقی رعایت نگردد و با همه چیز و همه کس به یک چشم نظر شود، این عدالت، عین ظلم است.
اما اگر مقصود این باشد که عدالت یعنی رعایت تساوی در زمینه استحقاقها است البته این معنی درست است.
عدل، چنین مساواتی را ایجاب می کند، و چنین مساواتی از لوازم عدل است. به این معنی که هرکس هر اندازه که لیاقت و استحقاقی که دارد، امتیاز می گیرد.
معنای دیگر عدل، رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر صاحب حق، حق او را.
و ظلم عبارت از پامال کردن حقوق و تجاوز و تصرف در حقوق دیگران می باشد . معنی حقیقی عدالت بشری، یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند.
این عدالت متکّی به دو چیز است:
الف حقوق و اولویت ها یعنی افراد بشر، نسبت به یکدیگر و در مقایسه با یکدیگر نوعی حقوق و اولویت پیدا می کنند . مثلاً کسی که با کار خود، محصولی تولید می کند، طبعاً نوعی اولویت نسبت به آن محصول پیدا می کند و منشاء این اولویت، کار و فعالیت اوست.
ب امر دیگر، خصوصیت ذاتی بشر است که طوری آفریده شده است که در کارهای خود الزاماً نوعی اندیشه هایی را که به « اعتباری» معروف هستند، استخدام می کند و با استفاده از آن اندیشه ها به مقاصد طبیعی خود نائل می آید . آن اندیشه ها، یک سلسله اندیشه های «انشائی» یا امری است که با « باید» ها مشخص می شود. از آن جمله، این است که برای اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند باید حقوق و اولویت ها، رعایت شود.
رعایت استحقاقها در افاضه وجود
معنی این سخن این است که موجودات در نظام هستی از نظر قابلیت ها و امکان فیض گیری از مبدأ هستی، با یکدیگر متفاوتند. هر موجودی در هر مرتبه ای که هست، از نظر قابلیت فیض گرفتن استحقاقی خاص به خود دارد . ذات مقدس حق که کمال مطلق و خیر مطلق و فیاض علی الاطلاق است، به هر موجودی، آنچه را که برای آن موجود ممکن است، از وجود و کمال، اعطا می کند و هیچگاه از دادن فیض و کمال به مخلوقات خودداری نمی کند.
عدل الهی در نظام تکوین، یعنی هر موجودی، هر درجه از وجود و کمال که استحقاق و امکان آن را دارد، دریافت کند و ظلم یعنی، منع فیض و خودداری از جود و بخشش به وجودی که استحقاق آن را دارد .
میانه روی و اجتناب از افراد و تفریط به عبارت دیگر، هر چیزی را به جای خود نهادن.
منظور از عادل بودن خداوند سبحان، این است که استحقاق شایستگی هیچ موجودی را معطّل نمی گذارد و به هرکس، هرچه استحقاق دارد می دهد.
عدل در موارد زیر کاربرد دارد:
الف عدل در آفرینش: به این معنی که خداوند سبحان، هر موجودی را چنان که باید و شاید، آفریده و آنچه شایسته اش بوده است، به او داده است .
مقدری که به گِل، نکهت و به گُل جان داد
به هر که هر چه سزا دید حکمتش، آن داد
ب عدل در قانون گذاری: یعنی قوانین الهی، نسبت به تمام طبقات، بر اساس حکمت و مصلحت، به طوری که از حدود قدرت بشر خارج نباشد، وضع شده و آنچه که برای زندگی و سعادت و رشد جسمانی و روحانی افراد و اجتماعات بشری، لازم بوده رعایت شده است.
ج عدل در پاداش و کیفر: به این معنی که خداوند سبحان، در مقام مجازات، به هیچ وجه به کسی ستم روا نمی دارد، بلکه اعمال هرکس را با ترازوی عدالت، سنجیده، مجازاتی در خور آن مقرر می دارد.
عدل الهى
مقدمه: عدل الهى یکى از مباحث مهم در اسلام است. در این مقاله عدل در خلقت و عدل در قانونگذارى (تشریع) و رابطه عدل با حسن و قبح عقلى مورد بحث قرار گرفته است.
یکى از مسائلى که درعلم کلام مورد بحث واقع شد مساله عدل الهى بود، که آیا خداوند عادلاستیا نه؟این مساله خیلى اهمیت پیدا کرد و شاخهها و متفرعات زیاد پیداکرد، دامنهاش قهرا به مساله اصل عدالت اجتماعى که مورد بحث ماست نیز کشیده شد.این مساله از مساله حادث بودن و قدیم بودن کلامالله هم با آنکه آن مساله فتنهها بپا کرد و خونها برایش ریخته شد بیشتر اهمیت پیدا کرد به طورى که به واسطه نفىو اثبات در این مساله - یعنى مساله عدل - متکلمین دو نحله شدند: عدلیه و غیر عدلیه.عدلیه یعنى طرفداراناصل عدل الهى، و غیر عدلیه یعنى منکرین اصل عدل الهى.
متکلمین شیعه عمومااز عدلیه هستند، و به همین جهت از همان زمان قدیم معمول شد کهشیعه بگوید اصول دین اسلام پنج تاست: توحید، عدل، نبوت، امامت،معاد، یعنى از نظر اسلامشناسىشیعى اصول اسلام پنج تاست.