پیشگفتار
دختران و پسران ایرانی به طور متوسط در سنین 11 تا 13 سالگی به بلوغ جنسی میرسند و به طور میانگین در سنین 26 تا 28 سالگی اکثر آنها متأهل و شاغل میشوند.
این فاصله سنی که در کشور ما حدوداً 15 سال میباشد، دوره جوانی مینامد و از جمله وظایف و مأموریت های اساسی خود را شناخت این مرحله از زندگی نسل جوان میداند.
با عنایت به این که تمامیقوای زیستی، روحی ، روانی، فکری و عاطفی فرد از دوران بلوغ دچار تغییر و تحولات اساسی گردیده و بر هر یک از تغییر و تحولات نیز قانونمندی خاصی حاکم میباشد ،میتوان اذعان نمود که هیچ برنامه ریزی ای برای این دوران بدون آگاهی نسبت به این قانونمندی ها مؤثر و کارگشا نخواهد بود.
البته به اندازه ای که وقوف نسبت به این قانونمندی ها لازمه یک برنامه ریزی جامع و اصولی است، آگاهی به اهداف و مقاصدی که رشد و شکوفایی استعدادهای جوانان باید به آن سرمنزل رهنمون گردند نیز از ارکان اصلی برنامه ریزی نوجوانان و جوانان خواهد بود.
بنابراین پس از تبیین قانونمندیهای حاکم بر رشد و شکوفایی قوا و استعدادهای نوجوانی و جوانی و برنامه ریزی براساس اهداف و مقاصد تعلیم و تربیتی این دوره،نوبت به تعیین نقش و جایگاه هر یک از دستگاهها و نهادهای دولتی و غیر دولتی در عرصه های آموزشی، تربیتی، تبلیغی، ورزشی، هنری، اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی خواهد رسید،تا هر یک به عنوان جزئی از یک مجموعه منظوم در برنامه ساماندهی امور جوانان کشور نقش آفرینی کنند که میتوان (مهندسی دوره جوانی) هم نامید.
ما در اینجا می توانیم تبیین «هندسه» جوانی و دنیای جوانان و نیز «مهندسی» دوره جوانی را از پیش نیازهای اصلی برنامه ساماندهی امور جوانان کشور میدانیم و برای تحقق این پیش نیازها دست نیاز به سوی تمامیمراکز و مجامع علمی، پژوهشی و تحقیقاتی دانشگاهی و حوزوی دراز کرده و معتقدیم این مهم جز با فعالیت های عالمانه،محققانی و مشفقانه علما و دانشمندان این مرز و بوم که دل در گروه اسلام،انقلاب و سربلندی مردم ایران دارند، به سر منزل مقصود نخواهد رسید.
مقدمه
البته شمار فزاینده مطالعات و نشریات مربوط به بیکاری جوانان شاهدی است بر افزایش آگاهی در مورد اهمیت این مسئله که بیکاری جوانان بیش از همه در شرایط سخت زندگی جوانان بیکار و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی متعدد آن پدیده انعکاس یافته است. علائم و شواهد نشان میدهد که این مسئله در سال های آینده هم ادامه خواهد داشت. انقلاب فنی که در دهه های اخیر در کشورهای صنعتی دارای اقتصاد بازار رخ داده است، باعث تغییرات عظیمیدر سطح و نوع مهارتهای مورد تقاضای بازار کار گردید. بسیاری از محققان بر این عقیده اند که دیر یا زود چنین تغییراتی در کشورهای در حال توسعه و به ویژه آن دسته از کشورهایی که از لحاظ اقتصادی مستقیماً با کشورهای صنعتی در ارتباط هستند نیز تکرار خواهد شد.
هر چند ممکن است ادعا شود که تکنولوژی های نو در دراز مدت باعث افزایش فوقالعاده در تولیدات صنعتی – همراه با افزایش بی سابقه در اوقات فراغت و شرایط بهتر زندگی افراد و جوامع – خواهد شد، اما در این مطلب نیز شکی وجود ندارد که اولین تأثیر این تکنولوژی ها این است که صدها هزار کارگر را از بازار کار اخراج کرده و جذب نسل جدید را به جهان کار مشکل و مشکل تر میسازد. این اثرات اولیه انقلاب فنی توسط اثر دورانی بحران اقتصادی که با بی ثبات کردن بازار کار و آشفته ساختن چشم انداز آینده باعث وخامت اوضاع میگردد، تشدید میشود.
متأسفانه به نظر میرسد که هیچ احتمالی برای تغییر بنیادین این وضعیت در آینده وجود ندارد. بر عکس، بعضی مطالعات نشان میدهد که لااقل در کشورهای در حال توسعه وضع از این نیز بدتر خواهد شد.
اگر چه احتمال هیچ گونه تغییر بنیادینی وجود ندارد، لااقل برای جلوگیری از گسترش بیکاری جوانان در آینده و نیز کاهش اثرات زیان آور آن بر جامعه و افراد،کارهایی میتوان و میباید انجام داد.
بخش اول:
علوم اجتماعی
و مشکل بیکاری جوانان
1- اهمیت موضوع در علوم اجتماعی منطقه ای – نکات کلی:
در طول 30 سال گذشته ، کمک هایی که علوم اجتماعی به فهم ماهیت، ویژگی ها و سیر تکاملی مشکل بیکاری جوانان و همچنین یافتن راهکارها و برنامه هایی در جهت حل این مشکل نموده است، در منطقه و زیر منطقه های مختلف، متفاوت بوده است. علاوه بر این،از یک دهه تا دهه دیگر نیز دچار تغییر و تحول گشته است. بهطور کلی، میتوان گفت تنها در کشورهای پیشرفته صنعتی است که علوم اجتماعی قادر است بیشترین توجه را از طریق ابزارهایی نظیر تحقیقات و انتشارات – در خصوص موضوعاتی که تقریباً شامل تمامیامور میشوند - ، به مشکل بیکاری جوانان مبذول دارد. در کشورها و مناطق در حال توسعه توجه کمتری به این مسئله میشود و شاید دلیل آن نبود بودجه کافی برای مراکز تحقیقاتی باشد. عامل دیگری که همراه با نبودن منابع مالی در این امر سهیم میباشد، این واقعیت است که حکومت ها و دانشمندان علوم اجتماعی برای مسئله بیکاری جوانان اولویت کمتری نسبت به مسائل عمومیو ملموس تری از قبیل فقر، گرسنگی، شهرسازی و جنگ قاتل میشوند. عامل مهم و مؤثر دیگری که در این زمینه وجود دارد این است که مطالعه، تحقیق و بررسی در مورد جوانان – که به عنوان حوزه ویژه و به خصوصی از دانش علمیبه شمار میرود – هنوز چهره و سیمای برجسته ای در برنامه های دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی ندارد. شاید یکی از دلایل این امر،تنوع و گوناگونی عظیم ساختارهای اجتماعی این کشورها و همچنین تنوع محرک های روابط موجود در بین طبقات، گروهها و دسته های مختلف اجتماعی باشد.
این واقعیت که راه حل های پیشنهادی شخصی و منطقه ای تاکنون در امر ریشه کن کردن مشکل بیکاری جوانان موفق نبوده اند، به دو سری از شرایط و موقعیت های جداگانه و در عین حال مکمل ارتباط دارد که عبارتند از:
محدودیت های اجتماعی در به کارگیری عملی علوم اجتماعی: به عبارتی، زمینه و حدودی که این علوم توسط عوامل مهم اجتماعی (حکومت ها ،کارفرمایان،بخش های تجاری و غیره) واقعاً به حساب آمده و مورد توجه قرار میگیرد و همچنین حدودی که این علوم قادر است در مسیر وقایع و جریان ها تأثیرگذاشته و آن را اصلاح نماید؛ و از طرف دیگر، اشتباهات، ضعف ها و کاستی های موجود در تفسیر و تغییرهای علوم اجتماعی و همچنین راه حل هایی که ارائه میدهد.
موضوعی که در تمامیمناطق به طور مشابه قابل رؤیت میباشد این است که مطالعات و تحقیقات انجام شده در خصوص جوانان به طور کلی و نیز در مورد بیکاری جوانان به طور ویژه، اکثراً در پاسخ به نیازها و همچنین به درخواست دولت ها و نهادهای دولتی مانند وزارت آموزش و پرورش یا سازمانهای بین المللی که خواهان رایزنی و مشورت علمیو فنی هستند، صورت گرفته است. این امر طبیعتاً بر نوع، عنوان و موضوع تحقیقات انجام شده، که بیشتر کاربردی هستند تا نظری، تأثیر میگذارد.
2- مسائل نظری و روش شناسی:
2-1- جوانان به عنوان یک مقوله اجتماعی و یک موضوع تحقیقاتی
پذیرش مقوله «جوانان» به عنوان مفهومیعلمیکه بیان کننده خصوصیات مشترک یک گروه یا طبقه اجتماعی متشابه و متجانس میباشد، یکی از مهمترین جنبه ها و ابعاد تئوریک است که توسط این مطالعات به انجام رسیده است. به طور مختصر مسئله این است که آیا میتوان ترکیبی نظری به وجود آورد که دربرگیرنده دو بعد شرایط و اوضاع موجود جوانان در مناطق مختلف باشد: اولاً بعد زمانی و زیست – روان شناختی که منعکس کننده تجربه زندگی یک گروه سنی خاص باشد، و ثانیاً بعد تاریخی – اجتماعی که منعکس کننده تجربه زندگی یک گروه سنی خاص باشد، و ثانیاً بعد تاریخی – اجتماعی که تجربه زندگی افراد جوان و یا گروههای خاص جوانان را که در اثر عواملی همچون شرایط اجتماعی – اقتصادی و میراث فرهنگی شکل گرفته است، منعکس سازد.
الف ) جوانان و جایگاه سنی:
بنابر نظریه معروف “مید”، شایسته است که هر جامعه صرف نظر از مرحله توسعه ای که در آن قرار دارد و یا ساختار داخلی یا میزان توسعه خود، به هر یک از گروههای سنی، موقعیت و نقش ویژه ای اعطا نماید.
بنابراین، شخصیت و فعالیت نوجوانان و جوانان با موقعیت و نقشی که متناسب با ایشان است تأثیر میپذیرد. برای مثال، در بسیاری از نقاط جهان، جوانی به عنوان آخرین مرحله از فرایند یادگیری و آمادگی قبل از ورود به جهان کار محسوب میشود. در عین حال، شخصیت و فعالیت جوانان به واسطه تغییرات روانی – زیست شناختی و سیعی که در فاصله بین دوران کودکی و بزرگسالی پدیدار میگردد، تحت تأثیر قرار گرفته و شکل میگیرد.
ب ) جوانان و پایگاه طبقاتی:
تجربه وجودی جوان بودن تحت تأثیر شرایط اجتماعی – اقتصادی و میراث فرهنگی افراد جوان و گروه های جوانان واقع میگردد. بر طبق این دیدگاه، جوانان یک طبقه همگون و متشابه نیستند، بلکه جمعیتی میباشند که در درون خود با آداب و رسوم و سنت های فرهنگی متفاوت و همچنین طبقات اجتماعی مربوط به انواع مختلف جوامع مواجه هستند که این امر باعث شده است تفاوت ها و اختلافاتی در درونشان پدید آید و لذا ناهمگون باشند. این مسئله هم در نظر و هم در عمل ظاهر میگردد. زندگی روزمره افراد و گروهها تا حدود زیادی توسط تعلقات آنها به یک طبقه اجتماعی خاص یا درک و آگاهی آنها از یک نظام ارزشی موروثی شکل میگیرد.
علاوه بر این ، هنگام مقایسه و سنجش گروههایی از جوانان که در یک جامعه یا منطقه واحد زندگی میکنند ولی متعلق به طبقات اجتماعی و نظام های فرهنگی متفاوت هستند، باید توجه کافی به اختلاف عمیق موجود بین عوامل اجتماعی – اقتصادی، ارزش ها و همچنین شرایط اجتماعی و روان – زیست شناختی آنها، که به وجود آورنده موقعیت ها و الگوهای رفتار گروهی متفاوت و متمایزی هستند، مبذول گردد.
بنابراین، سن و پایگاه طبقاتی فرهنگی، دو عامل مهم و عمده هستند که آگاهی و بینشی خاص از شرایط و موقعیت های شکل دهنده زندگی و رفتار طبقات مختلف جوانان، به دست میدهند. وضعیت سنی جوانان، امور مشترک و مشابه زیرگروهها و خرده فرهنگ های جوانان را منعکس میکند. موقعیت فرهنگی و اجتماعی نیز در خصوص اختلافات اطلاعاتی میدهد. هنگام ذکر تفاوت های موجود میان مناطق مختلف ثبت شده در گزارش ها ،باید این ملاحظات را در خاطر داشت و همچنین به تأثیر این دو رشته از عوامل توجه نمود. به طور کلی، این دو رشته از عوامل در مناطق صنعتی از اهمیت یکسانی برخوردارند، اما در مناطق در حال توسعه، به نظر میرسد که پایگاه طبقاتی تأثیر بیشتر و قطعی تری نسبت به وضعیت سنی داشته باشد.
2-2- مفهوم بیکاری جوانان
مفهوم «بیکاری» به معنی سنتی آن با مسئله نیروی کار ارتباط دارد و افراد بیکار به عنوان گروهی از افراد شناخته میشوند که در جستجوی کار میباشند.
در سالهای اخیر، بسیاری از محققان به نقائص و کمبودهای این تعریف که بیکاری پنهان را شامل نمیگردد توجه نموده اند. عده ای از محققان خاطر نشان کرده اند که جوانان بیکار، چه مذکر و چه مؤنث، تنها آنهایی نیستند که به دنبال کار میگردند،بلکه بسیاری از افراد دیگر را نیز شامل میشود که هر چند کار یا شغلی ندارند، ولی تصمیم هم ندارند که به دنبال آن بگردند. این امر یا بدین علت است که فکر میکنند هیچ پست و یا منصب بلاتصدی وجود ندارد و یا این که سختی های بیکاری را بر بیزاری از کاری که حقوق و مزایای چندانی نداشته و مورد علاقه آنها نیز نمیباشد، ترجیح نمیدهند.
در میان این افراد بسیاری از زنان جوان خانه دار، نسل های حاشیه ای و «فراموش شده» جوانان، دانشجویان تمام وقت، کارآموزان جوانی که هیچ حقوقی دریافت نمیکنند و بسیای افراد دیگر وجود دارند . این افراد جوان علی رغم این که رسماً به عنوان افراد بیکار شناخته نشده اند، بدون دریافت هیچ گونه کمک جبرانی از دولت ها یا کارفرمایان، جهان خارج از محیط کار و آنچه خارج از مسیر اصلی روندها و نهادهای اجتماعی میگذرد را تجربه میکنند.
اما مفاهیم «بیکاری» و یا «بیکاری جوانان» آن چنان که در کشورهای پیشرفته صنعتی شناخته شده است، لزوماً همانند شرایطی که در دیگر نقاط جهان شایع و رایج است نمیباشد. برای مثال، در مناطق روستایی کشورهای در حال توسعه که امرار معاش خانواده از طریق کشاورزی است و نیاز به کارگر، فصلی و در حال تغییر و تحول میباشد – همانند چیدن قهوه و پنبه – مفهوم بیکاری جوانان کاملاً نامأنوس است، زیرا در این مناطق،کل خانواده حتی کودکان به کارگران فصلی میپیوندند و در بقیه سال نیز بر روی قطعه زمین ملکی خودکار میکنند. در چنین مناطقی که اغلب با حوادث و بلایای طبیعی و همچنین تغییر و تحولات اجتماعی مواجه هستند ،مشکلات عمده مردم عبارتند از: کمبود زمین حاصلخیز، فقر، درآمد ناچیز، بیماری و جنگ.
بسیاری از محققان با زمینه ها و سوابق آموزشی مختلف، سرانجام در واکنشی مناسب نسبت به این طرز فکر که مفهوم بیکاری را در حد بعد اقتصادی آن پایین میآورد، توجه همگان را به این مسئله جلب کرده اند که لازم است بعد اقتصادی بیکاری با مجموعه ای از مفاهیمیکه به همین اندازه حائز اهمیت میباشد از قبیل حاشیه ای شدن، جامعه پذیری، مشارکت و شخصیت همراه گردد تا بدین وسیله هم در تجزیه و تحلیل های علمیو هم در برنامه های کاری، همه ابعاد اجتماعی و فرهنگی جهان کار را شامل گردد.
آقای “پی.گروتینگز”، در تحقیقی که در خصوص اروپا داشته است، آمارهای مربوط به بیکاری را به دلیل استفاده از تعریفی از اشتغال که تنها افرادی را شامل میشود که رسماً به عنوان بیکار محسوب میگردند (هر کشور ملاک ها و معیار خاص خود را در تعیین افراد بیکار دارد ) و لذا اشکال پنهان بیکاری را در بر نمیگیرد، مورد انتقاد قرار داده است. علاوه بر این ، مفهوم آماری مرسوم و متداول، به اقتصاد رسمیمحدود میگردد و هیچ گونه اطلاعاتی در خصوص اقتصاد غیررسمی، فرعی یا بازار سیاه ارائه نمیدهد. در نتیجه، گروتینگز خاطر نشان میکنند که این مفهوم اختصاصاً مربوط به اقتصاد بازار غربی است و برای استفاده در تجزیه و تحلیل وضعیت جوانان در اقتصاد سوسیالیستی اروپای شرقی ناکافی و نارسا میباشد.
به خاطر این دلایل، گروتینگز یادآور میشود که مفهومیجامع تر در خصوص مسائل و مشکلات مربوط به اشتغال – که شامل بیکاری، اشتغال ناقص و سوء اشتغال میشود.بهتر میتواند تنوع و گوناگونی نیروی کار و همچنین شرایط اجتماعی جوانان در کشورهای اروپایی را منعکس نماید. وی همچنین به لزوم تمایز و جدایی بین دو مفهوم استخدام و کار اشاره میکند. مفهوم استخدام به یک مقوله قانونی (قراردادی) مربوط میشود در حالیکه مفهوم کار به یک مقوله جامعه شناختی مربوط است. سرانجام، او همچنین خاطر نشان میکند که موضوع کار و جامعه چارچوب جامعه شناختی ارائه میدهد که طی آن مشکل بیکاری جوانان باید مورد بررسی قرار گیرد. «اشکال مختلف بیکاری، علل و پیامدهای آنها، همانند دیگر مسائل اجتماعی که مربوط به حیطه ار یا دیگر حوزه های زندگی انسان (مانند خانواده، آموزش و پرورش، آسایش و رفاه و غیره) نیستند، به سادگی و به طور تمام و کمال نمیتواند مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد. تنها در یک چنین چارچوب وسیعی است که شخص میتواند نتایج و پیامدهای اجتماعی و فرهنگی مربوط به مسائل و مشکلات استخدام –و از همه مهمتر این مسئله که چگونه جوانان با این وضعیت ها و شرایطی که دارند دست و پنجه نرم میکنند – را درک نماید. رابطه بین کار و جامعه و همچنین محیط اصلی کار در زندگی، میتواند چشم انداز روشنی را برای یک تجزیه و تحلیل جامع فراهم سازد.»
گزارش های منطقه ای دیگر نیز اهمیت حیاتی این بعد؛ یعنی بعد اجتماعی و فرهنگی کار و همچنین اثرات زیانبار مربوط به عدم اشتغال را متذکر میشود.
بخش دوم:
علل و پیامدهای اقتصادی ، اجتماعی
و فرهنگی بیکاری جوانان
1- علل بیکاری جوانان:
پیچیدگی مشکلات مربوط به بیکاری جوانان، به دلیل نزدیکی و تعامل پدیده ها و جریان های اقتصادی، آماری، آموزشی، خانوادگی ، فرهنگی و نهادی میباشد. این ترکیب و تلفیق عوامل و پدیده ها از یک منطقه به منطقه دیگر و همچنین غالباً از یک کشور به کشور دیگر تفاوت میکند. بدون در نظر گرفتن این اختلافات و تفاوت ها و نیز با مستثنی نمودن کشورهای سوسیالیستی – که در این کشورها بیکاری جوانان وجود نداشته و با این که جدی و محسوس نمیباشد – زمینه و پیشینه اولیه ای که در تمامیمناطق مورد نظر یکسان میباشد، از سه عنصر تشکیل یافته است: رشد بی رویه و شدید جمعیت؛ بحران اقتصادی؛ و تغییر و تحولات تکنولوژیکی.
رشد شدید جمعیت، بحران اقتصادی و تغییر و تحول تکنولوژیکی اروپا:
این سه موضوع چنان کامل در ادبیات اروپایی مورد تحقیق و بررسی قرار گرفته است که آقای پی . گروتینگر مردد است که آیا میشود مطلب تازه ای به آنچه قبلاً انتشار یافته است اضافه نمود یا خیر. اما وی به برخی از مهمترین جریان های فکری در علوم اجتماعی که این موضوعات را مورد بررسی قرار داده اند اشاره میکند. یکی از این جریان ها ، با این نظریه که بیکاری را نتیجه طبیعی رشد اقتصادی میداند به مخالفت بر میخیزد و این انتقاد و مخالفت خود را بر پایه توسعه سریع تکنولوژی نوین تولید بنا میکند.
جریان دیگر ، کاهش روزافزون توجه را نسبت به توقعات و انتظارات خوشبینانه ای که در مورد نوآوری های فنی اخیر وجود دارد، نشان میدهد؛ نوآوری هایی که طبق آخرین تحقیقات، لزوماً به رشد نرخ اشتغال و استخدام، یا هرگونه بهبود برجسته در زمینه کارهایی که توسط نیروی کار انسانی انجام میپذیرد، منجر نمیشود.
رشد جمعیت و افزایش شمار افرادی که به دنبال کار میگردند نیز موضوعاتی هستند که به صورت نظام مند در مراکز مختلف تحقیقاتی مورد مطالعه قرار میگیرند. گروتینگز یادآور میشود هر چند در این که موارد مذکور به خودی خود عامل بیکاری باشد شک و تردید وجود دارد، ولی مسلماً به تشدید بیکاری کمک میکند.
در عین حال، پدیده بیکاری پنهان یا به عبارتی بیکاری کسانی که به عنوان جویای کار محسوب نمیشوند یا کسانی که تصمیم گرفته اند که به دنبال کار نگردند، به تخفیف و تقلیل بیکاری آشکار و ملموس ملموس میکند. گروتیتگز همچنین خاطر نشان میکند که اساسی ترین جنبه بسیاری از سیاست های دولتی این است که افراد جوان و همچنین زنان را هر قدر که ممکن است از بازار کار دور نگه دارند ، به این امید که این امر به بهبود وضع اقتصاد کمک نماید.
آسیا:
یکی از مهمترین عواملی که بر تولید و عرضه نیروی انسانی در آسیا تأثیر میگذارد، رشد سریع جمعیت میباشد. این امر در ابتدا به پایین بودن نرخ مرگ و میر در 40 سال گذشته مربوط میشود.
پی. ویساریا عنوان میکند که نتایج و پیامدهای این افزایش شدید جمعیت جوانان بر روی بیکار آنها تا حدودی توسط توسعه قابل توجه در نظام آموزش تعدیل گشته است، که این امر باعث شده تا آنها به تحصیل خود ادامه دهند و لذا ورود آنها به بازار کار به تأخیر بیافتد. اثرات توسعه نظام آموزشی بر روی عرضه نیروی انسانی و نیز سطح و گونه های بیکاری جوانان در زیر خواهد آمد.
ویساریا، از میان مهمترین عواملی که بر تقاضای نیروی کار در آسیا تأثیر میگذارد، به این موارد اشاره میکند: 1) تعویض و جایگزینی نیروی کار، 2) تأثیرات افزایش درآمد سرانه بر تقاضا برای نیروی کار 3) تغییر و تحول تکنولوژیکی.
در سالهای اخیر ، تعداد جوانانی که در آسیا وارد بازار کار شده و به عنوان نیروی کار جدید جایگزین کارگران دیر شده اند کاهش یافته است. علت این امر را در به تأخیر افتادن یا بالارفتن سن بازنشستگی (که این امر به نوبه خود با کاهش مرگ و میر مرتبط است) و همچنین محدودیت تحرک شغلی در بین طبقات جوان تر کارگران میتوان جستجو نمود. این گزارش، با در نظر گرفتن افزایش تقاضا برای نیروی کار (به دلیل رشد اقتصادی) اظهار میدارد که معادله «افزایش جمعیت = افزایش تولید = افزایش تقاضا برای نروی کار » تنها هنگامیصادق و معتبر است که تقاضای بالقوه ای که از افزایش جمعیت برای کالا و خدمات انتظار میرود، از افزایش واقعی درآمد سرانه نشأت گرفته باشد.
این مسئله به غیر از چند مورد (هنک کنگ، ژاپن، جمهوری کره، سنگاپور و تایلند) در این منطقه صادق نبوده است. حتی در کشورهایی که افزایش درآمد سرانه مشهود بوده است نیز هیچ گونه افزایش خودکاری در تقاضا برای نیروی کار وجودنداشته است، که دلیل این امر ابداع فنون و تکنولوژی های جدیدی است که معمولاً کارگر زیادی لازم ندارد.
آمریکای لاتین و حوزه کارائیت:
در آمریکای لاتین و حوزه کارائیب، درست همانند آسیا، رشد سریع و نامنظم جمعیت و همچنین به طور کلی رشد آهسته اقتصادی دو عامل مهمیهستند که در افزایش بیکاری آشکار سهیم میباشند. همچنان که خواهیم گفت، این عوامل با توسعه بسیار بالا در نظام آموزشی و ثبت نام در مدارس همراه شده است که در سطوح خاصی باعث کاهش فشار بر روی بازار کار شده ولی در جاهای دیگر باعث افزایش فشار گردیده است.
با جمع بندی عوامل و اسبابی که تعیین کننده سطح بیکاری جوانان در این منطقه هستند نمیتوان روندهای مربوط به بیکاری و اشتغال ناقص جوانان را در تمامیکشورها به همین دلایل ذکر شده نسبت داد. به طور کلی میتوان گفت که اقتصادهای موجود در آمریکای لاتین، نه تنها در تدارک مشاغل و استخدام کل جمعیت ناتوانند، بلکه حتی از جذب نیروی کار جوانی که هر سال پس از سال دیگر به دنبال راهی برای ورود به جهان کار میگردند نیز عاجزند. همچنین قادر نیستند تضمین کنند کسانی که کار پیدا کرده اند دچار اشتغال ناقص نشوند. علاوه بر این، جریان های اجتماعی خاصی چون آموزش و پرورش و تحصیل هم ظاهراً در کاهش بیکاری توفیق چندانی نداشته است، و بالاخره این که به نظر نمیرسد پیشرفت فن آوری که در بخش های اقتصادی خاصی صورت گرفته است، کمک چندانی به تضمین استخدام و اشتغال بهتر یا با ثبات تر شمار زیادی از افراد جوان نموده باشد.
کشورهای عربی
مطالعه و تحقیقی که توسط اف. مرنیسی بر روی کشورهای عربی شمال آفریقا (مغرب) صورت گرفته است نیز بر تأثیر عوامل جمعیت شناختی، اقتصادی و فنی بر سطوح و انواع بیکاری جوانان در این منطقه تأکید میکند. یک پنجم جمعیت تقریباً تمامیکشورهای عربی از افراد جوان بین 15 تا 24 سال تشکیل شده و انتظار میرود که این نسبت تا پایان قرن حاضر حتی بیشتر گردد. این افزایش شدید در جمعیت جوانان درست در زمانی صورت میپذیرد که تغییر و تحولات در ساختار اقتصادی کشورهای عربی باعث مشکل تر شدن ورود جوانان به بازار کار میشود.
مهاجرت افراد از روستاها به شهرها، افزایش سرعت شهرسازی، کاهش چشمگیر در میزان اهمیت کشاورزی، اثرات تورمینفت و – یک عامل بسیار مهم که عبارتست از – درگیری های سیاسی و جنگ ها، همگی اثرات مخربی بر فرصت های شغلی به ویژه برای جوانان داشته اند.
این تحقیقن همچنین نشان میدهد که تأثیر پیشرفت تکنولوژیک بر شرایط و صلاحیت های مورد نیاز شرکت ها و کارخانجات، به همراه ناتوانی نظام های آموزشی و فنی و حرفه ای در بر طرف کردن این نیازها، به نحو زیانباری فرصت های شغلی جوانان و همچنین به طور کلی توسعه متعادل اقتصادی منطقه را تحت تأثیر قرار داده است.
عامل مهم دیگری که مرنیسی که در تحقیق خود عنوان میکند تغییراتی است که اکنون در تقسیم کار بین المللی در حال شکل گرفتن میباشد؛ این تغییرات عبارتند از اتوماتیک نمودن و ادغام کردن بخش هایی از اقتصاد که به نیروی کار فراوان نیاز دارد، در کشورهای (بسیار صنعتی شده) ؛ این تغییرات بر انعطاف پذیری بازار کار، نه تنها در مناطق مرکزی، بلکه در مناطق پیرامون و حاشیه ای نیز تأثیر میگذارد.
مرنیسی مینویسد که در سطح بین المللی ، در حال حاضر کاهشی در نیاز و تقاضای اقتصادهای مرکزی برای نیروی انسانی مشاهده میگردد. این گونه کشورها نه تنها دیگر نیازی به نیروی کار مهاجرین عرب ندارند، بلکه حتی دیگر برایشان به صرفه نیست که کارخانجات را در کشورهای عرب که معمولاً برخوردار از نیروی کار انسانی ارزان هستند ولی این نیروها تحت حمایت بخش های تجاری و تأمین اجتماعی نمیباشند، دایر نمایند.
آفریقا
وابستگی و ارتباط متقابل بین روندهای اقتصادی بین المللی، به ویژه در نواحی مرکزی، و رشد اقتصادی کنترل نشده مناطق در حال توسعه نیز به عنوان یکی از عوامل مهم بیکاری در آفریقا شناخته شده است. تحقیقی که توسط سی. آتامیلس صورت گرفته است، با در نظر گرفتن تبیعت و پیروی اقتصادهای موجود در آفریقا از فرآیند انباشت سرمایه در جهان – فرآیندی که در آن، مناطق و کشورهای بسیار صنعتی شده نقش غالب را بازی میکنند - ، روندهای اقتصادی، جمعیتی و فنی را به عنوان عوامل اصی در تعیین سطوح و انواع بیکاری جوانان در آفریقا میشناسد.
بر خلاف جهش سریع اقتصادی در طول دهه های 1950 و 1960، که طی آن اکثر کشورهای آفریقایی بسط و گسترش قابل توجهی را در استخدام و نظام آموزشی خود تجربه کردند، دهه 1970 شاهد انقباض شدیدی در بازار کار بود که در ابتدا جوانان جویای کار را تحت تأثیر قرار داد. چهار عامل دست به دست هم دادند تا این وضعیت را به وجود آورند.
1- بحران در نظام سرمایه داری جهان که اقتصادهای موجود در آفریقا بخش تام و تمامیاز آن را تشکیل میدهد، رکود و کاهش شاخصی در بخش های صنعتی ، زیربنایی و خدمات به وجود آورد که در نتیجه به طور زیانباری ظرفیت جذب نیروی کار در این کشورها را کاهش داد. این وضعیت با اشباع فرصت های شغلی که نتیجه منطقی رشد سریع بوروکراسی دولتی بود و در خلال دهه 1960 ظاهر شد، درآمیخت و با رشد مداوم کسری بودجه کشورهای آفریقایی همراه گشت. با در نظرگرفتن تمامیاین مشکلات مشخص میشود که چگونه بسیاری از اقتصادهای آسیب پذیر موجود در آفریقا تحت تأثیر بحران های جهانی قرار دارند و برای اداره بخش های صنعتی خود به واردات کالاهای سرمایه ای و مصرفی واسطه ای ، وابسته هستند و همچنین با کاهش مبادلات خارجی و ذخایر و افزایش سریع قروض و بدهکاری مواجه شده اند.
2- مشکل عمیق و دیرینه در بخش کشاورزی اقتصاد نه تنها اثرات اقتصادی بر تولید و اشتغال داشته است بلکه همچنین، به فروپاشی بنیان های سنتی، اجتماعی و فرهنگی زندی روستایی منجر شده است. گسترش و توسعه سرمایه داری کشاورزی در آفریقا به بهای نابودی تولیدکنندگان کوچک روستایی تمام میشود که قربانیان سیاست های قیمت گذای،عوامل خرید فاسد و رؤسا یا حاکمان سنتی و متولیان زمین های اشتراکی در آفریقا هستند. در این فرآیند جوانان هستند که از زندگی روستایی کنار زده شده و با آن بیگانه میگردند. عدم دسترسی به زمین و حداقل سرمایه لازم موجب میشود که آنها برای تحصیلات بالاتر و پیدا کردن شغل دست به مهاجرت به مناطق شهری بزنند که در این مورد با تشویق و تحریک والدین خود نیز مواجه هستند.
3- سومین دلیل کمبود و نقصان بازار کار برای جوانان – که ضد و نقیض هم مینماید – توسعه سریع نظام آموزشی است؛ عاملی که در مدت زمانی نسبتاً کوتاه به ورود شمار بسیاری از افراد جوان تحصیل کرده به بازار کار منجر گشته است. این افراد خواهان شغل هایی هستند که یافتن آنها دائماً مشکل تر میگردد و یا این که عملاً چنین مشاغلی وجود ندارد.
4- چهارمین عامل، رشد سریع جمعیت میباشد که نتیجه و پیامد قابل توجه آن تفوق جوانان در جمعیت آفریقایی میباشد.
اولین نتیجه این گسترش جمعیت، پدیده بی سابقه بیکاری عظیم جوانان در جوامع آفریقایی میباشد.
1-2- جدایی بین جهان آموزش و جهان کار: تضاد بین انتظارات و فرصت ها
براسلوسکی در تحقیقی که در خصوص آمریکای لاتین دارد این سؤال را مطرح میکند که «آیا آموزش (تحصیل) یکی از علل بیکاری جوانان میباشد. هر چند این سؤال، که تا 30 سال پیش غیر قابل تفکر بود، ممکن است به نظر تناقض آمیز و نامعقول باشد، در جهان امروز از معانی و مفاهیم ویژه ای برخوردار است.
اکنون دیگر زمانی که والدین و فرزندان ،به ویژه در خانواده های فقیر، تنها راه مطمئن برای یافتن یک شغل مناسب – یعنی، یک شغل مورد علاقه فرد که به زحمتش بیارزد و حقوق و مزایای خوبی هم داشته باشد – را در تحصیل میدیدند سپری شده است. اما دانشمندان علوم اجتماعی،کاملاً قطع نظر از بدبینی و دلسردی کسانی که علی رغم تحصیلات خود نتوانسته اند شغل مورد علاقه خود را پیدا کنند، سعی میکنند تا این مسئله را درک و بیان کنند که چرا سیستم های آموزشی حاضر، با همه مزایا و شایستگی هایشان ، نمیتوانند فرصت مناسبی را در جهان کار برای جوانان تضمین نمایند. به نظر میرسد که پایه و اساس ساختاری این مشکل را باید در درجه استقلال و جدایی زیر سیستمهای مختلف اجتماعی (اقتصاد،علم و فن آوری، آموزش وپرورش ، فرهنگ و سیاست) از یکدیگر پیدا نمود. در حالی ه تمامیاین زیر سیستم ها با یکدیگر کنش و واکنش متقابل دارند، اما هر یک از آنها دارای ساختار، ساز و کار کنترل ، پویایی یا شتاب و مراحل توسعه خاص خود میباشند.
اروپا:
گروتینگز در توضیح و تبیین سیر تدریجی و تکاملی مشکلات مربوط به اشتغال جوانان در اروپا، مصخوصاً افزایش مداوم بیکاری که طی 20 سال از پایین ترین رده های تحصیلی به بالاترین رده های آن سرایت کرده است، به جدایی بین نظام های آموزشی و بازار کار اشاره میکند. این شکاف و جدایی به واسطه عواملی نظیر بحران اقتصادی،اثرات تکنولوژی های جدید تولیدی و – تا حدود کمتری – رشد جمعیت،شدت یافته است.
در طول دهه های 1960 و 1970 ،تنها افراد جوانی که بر مشکلات مربوط به اشتغال فائق آمدند، کسانی بودند که از تحصیلات پایین و یا آموزش های فنی و حرفه ای ناکافی برخوردار بودند که اکثر این افراد نیز از خانواده هایی بودند که تعلق به طبقات کارگری داشتند.