مقدمه:
آنچه که امروز بعنوان صفت ممیزه غرب از مشرق زمین قلمداد میگردد یعنی تفکر سکولاریسم، در ابتدای امر مکتبی الحادی نبوده اما بعدها در اثر همکاری این مکتب با جنبشهای ضد دینی اواخر قرن نوزدهم از طریق آثار چارلز برادلو سکولاریسم عموماً بصورت تز جداسازی دین از دولت نمایان گردیده و با مفهوم فرانسوی لیزاسیون[1] به معنای سیاست خارج ساختن امور از کنترل دولت که از عصر روشنفکری و انقلاب فرانسه نشأت گرفته نزدیکی و تقرب زیادی دارد.
در نگاه سکولاریسم خرد و تجربه انسانی جایگزینی است برای دین.
آنچنان که سن سیمون و اگوست کنت نیز در اواخر قرن نوزدهم در آثارشان به این مقوله توجه کرده اند.
الف: ادبیات سکولاریسم
1- بررسی مفهوم دنیاگرایی secularism
2- تعریف سکولاریسم
3- معانی ششگانه سکولاریسم
4- تفاوت سکولاریسم و سکولاریزاسیون
5- تفاوت سکولاریسم و لائیسم
1- بررسی مفهومی دنیاگرایی (Secularism)
مقطعی از قرن یا میان دور (Generation) مفاهیم تحت الفظی هستند که برای واژه secular از ریشه لاتین seculum برگزیده شده است. در فرهنگ تفکر اجتماعی بیان شده که:
سکولاریسم secularism مکتبی است که می کوشد تا مجموع اصولی برای رفتار انسانی مبتنی بر تجربه و معرفت عقلانی، در برابر رفتار مبتنی بر ماوراء الطبیعه و الاهیات ایجاد کند.
همچنین در فرهنگ علوم سیاسی، سکولاریسم را به معنای جدایی سیاست از دین، جدایی انگاری دین و دولت، اعتقاد به انتقال مرجعیت از نهادهای دینی به اشخاص و یا سازمانهای غیردینی آورده اند.
بنیانگذار بزرگ مکتب سکولاریسم هولیواک[2] بود که در خانوادهای مذهبی از قشر صنعتگر بدنیا آمد و بعدها از حمله اعضای هیأت تبلیغی اجتماعی اوئنی شد و خود از پایهگذاران سکولاریسم گردید.
در زبان عربی نیز دو واژه العلمانیه و العلمانیه را برای تبیین سکولاریسم قرار دادهاند. اما همانگونه که از تعداد واژگان پیداست اختلاف قرائت بحثهای بسیاری را بین متفکران عرب پدید آورده است.
طرفداران ترجمان العلمانیه، به بعد علمگرایی سکولاریسم توجه و آن را مشتق از علم میدانند و سکولاریسم را علمگرایی تعبیر کردهاند و با این تعبیر علمانی را شامل کسی می دانند که به امکان معرفت اخلاقی یا دینی معتقد نبوده و گرایش به الگو قرار دادن علوم طبیعی و تجربی برای انواع شناخت دارند.
طرفداران ترجمان العُلمُانیه، به بعد عالم و دنیاگرایی سکولاریسم توجه و علمانیه را مصداق نقش انسان در عالم دانسته و بر استقلال عقل در تمام عرصههایی که نماد یابد صححه میگذارند.
البته جان کین در خصوص این اختلاف قرائت بر این باور است که فقدان اصطلاحی در زبان عربی برای وصف سکولاریسم، سکولاریته و سکولار باعث اختلاف شده است.
2- تعریف سکولاریسم
از سکولاریسم دو دسته تعریف ارائه شده است:
تعاریف مبتنی بر نتایج و هدفهای سکولاریسم
تعریف سکولاریسم
تعاریف مبتنی بر مبانی فکری و فلسفی سکولاریسم
مثلا ماکس وبر آلمانی معتقد است:
آنجا که جامعه دینی از جامعه سیاسی جدا گردیده بصورتی که دولت حق هیچ گونه اعمال قدرتی در امور کلیسا را نداشته و بلعکس کلیسا نیز حق هیچ گونه دخالتی در امور سیاسی را نداشته باشد مفهوم سکولاریسم تبلور مییابد.
این تعریف بر مبنای نتایج کارکردی سکولاریسم و هدفهای آن تبیین شده است در صورتیکه حلیم برکات در کتاب “المجتمع العربی المعاصر” بیان میکند که:
سکولاریسم نظامی عقلانی است که روابط بین افراد ، گروهها و موسسات را با نهاد دولت بر اساس مبادی و احکام عمومی که متضمن تساوی افراد جامعه در قبال آن است تضمین می کند همچنین وی نه ویژگی را برای سکولاریسم با این تعریف قائل است که عبارتند از:
1- جدایی دین از دولت
2- طرد قوم گرایی و طایفه گری سیاسی
3- برقراری مساوات بین افراد ملت، علیرغم اختلاف دینی که محاکم مدنی عمومی آن را تضمین می کند.
4- تساوی بین زن و مرد در قانون و احوال شخصی
5- منشاء قانونگذاری، جامعه است که بر اساس نیازها و مشکلات قانون وضع میکند.
6- حاکمیت و مشروعیت حکومت از ملت است.
7- منزلت داشتن فرهنگ علمی و عقلانی
8- به رسمیت شناختن حقوق مذاهب و قومیتهای دینی گوناگون
9- آزادی دین از سیطره دولت و دولت از سیطره دین
ب: زمینههای پیدایش سکولاریسم
1- زمینههای فکری:
A – نهضت علمی
B – علم و فنآوری
2- وقایع اجتماعی
3- زمینههای فرهنگی:
A - کلیسا و عملکرد آن
B – نهضت اصلاح دینی
(Reformation)
معانی شش گانه سکولاریزاسیون
آقای شاینر در مقالهای به نام The sociology of Religion به شش معنی از سکولاریزاسیون اشاره مینماید که عبارتند از:
1- افول دین:
در این تعریف جامعه بیدین جامعهای است که نمادهای مورد قبول گذشته و نهادها و عقاید پیشین، اعتبار و نفوذ خود را از دست داده و در نقطه اوج دنیایی شدن قرار گرفتهاند.
2- سازگاری با این جهان:
در این معنی گروه مذهبی یا جامعهای که بطور دینی شکل یافته توجهش را از ماوراء برگردانده و بیشتر به این جهان متمایل است.
نقطه اوج سکولاریزاسیون در این معنی عبارتست از جامعهای که بوسیله وظایف عملی این جهانی پرشده و گروه دینی آن، از دیگر گروههای اجتماعی متمایز نباشد.
3- عدم دل مشغولی به دین:
در این شکل جامعه خود را از درک مذهبی که قبلاً هویت آن را شکل داده مجزا کرده تا خود را به صورت واقعیت مستقل رسمیت بخشد و در نتیجه مذهب را به زندگی خصوصی محدود کرد.
در نقطه اوج چنین جامعه سکولاریستی در جامعه فقط ادیانی در محدوده گروههای دینی حضور داشته و ادیان حاضر نیز با خصلت کاملاً درونی که تقریباً خنثی بوده و بر نهادهای اجتماعی بیتأثیر است و کنشهای جمعی نیز تأثیرپذیری از آن ندارد.
هانا آرنت در کتاب “بین گذشته و آینده”، دنیایی شدن را به جدایی دین و سیاست تعریف کرده است.
4- جابجایی عقاید و نهاد دینی:
معرفت، الگوهای رفتاری و ترتیب های نهادین که جنبههای از نیروهای الوهی هستند و به ضرورت در محدوده وابسته به دین، در معنای چهارم رفته رفته به جنبههایی از عقاید و تجاربی تبدیل می شوند که از مفهوم مقدس خود تغییر یافته، به مفهومی صرفاً انسانی تبدیل میشوند.
نقطه اوج این نوع از فرآیند سکولاریزاسیون، زمانی است که دین به طور کامل شخصی میگردد و جامعهای وجود داشته باشد که همه کارکردهای پیشین نهادهای دینی را زدوده و جایگزین گردد.
5- تقدس زدایی از جهان:
زمانی که انسان و طبیعت، موضوع تبیین علی و عقلانی و دخل و تصرف قرار میگیرند جهان به تدریج از ویژگی قدسی خود تهی می شود غایت این معنی عبارتست از جامعه جهانی کاملاً عقلانی شده که در آن پدیدههای فوق طبیعی یا حتی رمز و رازها نقشی ندارند.
اریک کالر مینویسد که سکولاریزاسیون آن است که انسان از دین مستقل شده و با عقل زیسته (تجربه) و طبیعت عینی و فیزیکی مواجه است.
6- حرکت از جامعه مقدس به جامعه دنیایی:
مفهوم کلی تغییر اجتماعی، این است که از میان دورههای متوالی بر متغیرهای متعدد تأکید میکند.
به اعتقاد هاواردبکر در این شکل از سکولاریزم که جامعه مقاومتی در برابر این تغییر نمی کند و بعبارت دیگر جامعه هر گونه پایبندیاش به ارزشها و عملکردهای سنتی را رها کرده و دگرگونی را میپذیرد و همه تصمیمهایش را بر اساس عقل فایده گرا اتخاذ می کند.
البته برنارد میلاند نیز معتقد است در این شکل از سکولاریسم جامعه از سمت هنجارها و حساسیت هایی که بطور سنتی پذیرفته به سوی علایق و عادتهای مادی خودش حرکت میکند.
البته تعریف میلاند فقط شامل ارزشها و هنجارهای دینی نمیشود بلکه کلیه هنجارها و ارزشهای اجتماعی را در بر میگیرد.
تفاوت سکولاریسم با سکولاریزاسیون:
سکولاریزاسیون را فرآیندی از کاهش و افت فعالیتهای دینی، باورها و روشهای اندیشه دینی و نهادهای دینی که بطور عمده همراه با تحول اجتماعی بطور ناخودآگاه یا آگاهانه صورت میپذیرد دانسته اند در صورتیکه سکولاریسم یا اصالت دنیاگرایی، ایدئولوژی بوده و اعتقاد به امور و مفاهیم ماوراء الطبیعه و حتی کارکردهای آن را در همه اشکال طرد و تخطئه مینماید و از اصول غیردینی و ضد دینی به صورت مبنای اخلاق شخص و سازمان اجتماعی حمایت میکنند.
سکولاریزاسیون ایدئولوژی نیست بلکه روندی اجتماعی است که شدت و ضعف آن بسته به عوامی است.
تفاوت سکولاریسم و لائیسم:
اگر چه واژه لائیک و سکولار تقریباً مترادف بوده و مفاهیمی نسبیاند که شامل طیف وسیعی از الحاد تا پذیرش دین بعنوان یک نهاد را در بر میگیرند ولی لائیسم در اصل به معنای آیینی است که میخواهد بنیادهای اجتماعی و تأسیسات اجتماعی را از تسلط مذهب خارج کند.
بعبارت دیگر سکولاریسم به جدایی دین از سیاست قائل بوده و دین را در حد یک نهاد اجتماعی میپذیرد.
اما لائیسم کلاً منکر آن است.
ب: زمینههای پیدایش سکولاریزم
1- زمینههای فکری
A – نهضت علمی
B – علم و فنآوری
2- وقایع اجتماعی
3- زمینههای فرهنگی
A – کلیسا و عملکرد آن
B – نهضت اصلاح دینی
1- زمینههای فکری
A – نهضت علمی
نهضت علمی که دوره رنسانس را یادآور میکند و به معنی انقلاب علمی و از اواخر قرن پانزدهم با تحول در احوال اهل علم، سبب سرعت اختراعات و اکتشافات کردید خود از عواقب استیلای فلسفه اسکولاستیکی کلیسا بر جوامع غرب بوده است. در حقیقت “جزمیت” در قرون وسطی باب هر گونه علم و تلاش علمی را بست.