واکنشهای عاطفی ( هیجانی )1 به مردن2
همانگونه که دیدگاه ( دورنمای ) چرخه زندگی3 ممکن است پیشبینی کرده باشد، سن مردن فرد بر احساسات وی تأثیر میگذارد ( استیلیون، 1995، واس 1995):
کودکان خردسال، که مفهوم مرگ را در نمییابند، غالباً بواسطه اندیشه جدایی از کسانی که دوستشان دارند خشمگین و ناراحت میگردند. یک کودک که مرگش نزدیک است نیازمند مصاحبت4 و قوت قلب پیوسته است. رشد و گسترش توانش های شناختی کودکی که به سنین مدرسه رسیده است میتواند منجر به این شود که فرد بیمار جذب یادگیری واقعیت هایی درباره بیماری، شیوه درمان آن و عوامل مرگ شود. تلاش برای حمایت از کودک با گفتن واقعیات تعریف شده ( این درمان تو را معالجه خواهد کرد و مامان بزرگ به یک سفر طولانی رفت ) به گونهای غیر قابل اجتناب توسط بچه کشف شده و بسیار آزارنده میباشند.
نوجوانان به تفکر وضعیت زندگی کنونی متمایلاند نه آینده دور بنابراین، برای نوجوانانی که به سختی بیمار هستند، تأثیر وضعیت آنها بر روابط اجتماعی و حضورشان، در درجه اول اهمیت باشد. بازماندگان ممکن است به گونهای خودمدارانه احساس مسئولیت بکنند.
برای جوانان، مقابله با مردن، بخاطر این ایده که زندگی درست در جایی که شروع شده است روبه اتمام میباشد، اغلب موجبات آشفتگی عظیم و افسردگی را فراهم میآورد. قدرت این هیجانها، که معمولاً و عموماً بخاطر اپیدمی ایدز شناخته شدهاند، منجر به تغییراتی در نگرشها، قوانین، و تحقیقات دارویی گردیدهاند.
برای میانسالان، مرگ موجب وقفه در وظایف6 و مسئولیتهای نیمهتمام میشود. اکثر میانسالان که میدانند در حال مرگ هستند تلاش میکنند تا اطمینان حاصل نمایند که بیمهنامهها مسئولیتهای مراقبت از فرزندان و سایر موضوعات در وضع مناسبی قرار دارند.
احساسات افراد مسن درباره مردن به میزان بسیاری به زمینه وابسته است. اگر همسر یکی به تازگی مرده باشد؛ و اگر بیماری لاعلاج7 درد و رنجوری8 را به ارمغان آورده باشد، پذیرش مرگ نسبتاً آسان است.
هچنین پاسخ عاطفی ( هیجانی ) به مرگ به سن فرد عزادار9 نیز وابسته است. به عنوان مثال، اغلب کودکان خردسال عصبانی می شوند که فرد در حال مرگ آنها را رها کرده است10 و شگفت زده میشوند از این که آیا آنها با بدرفتاری خود موجبات مرگرا فراهم آوردهاند. چنین احساساتی به بزرگسالی منتقل شده، و مرگ دیگری ممکن است احساسات دوران کودکی درباره رها شدن و احساس گناه را موجب شود. به طور کلی، پذیرش مرگ یک سالمند بیمار راحتتر از پذیرش مرگ ناگهانی غیر قابل پیشبینی ( مانند هنگامی که والدی که کودک نوجوانش را از دست میدهد) است. دلیل آن، این است که قبل از مرگ واقعی، « سوگ پیش بینانه » شوک را کاهش میدهد و اگر لازم باشد زمان برای تطبیق و توجیه موجود است. ( لهمن و دیگران، 1999؛ زیلبرفین،1999)
یک احساس بین تمام کسانی که مرگ دیگری را نظاره کرده اند به صورت خاصی قوی است؛ ترس از تنهایی ورنج این ترسی معقول است. در گذشته معمولاً افراد بلافاصله پس از ابتلابه یک بیماری کشنده12 میمردند، و اعضای خانواده ناراحت میشدند، اما میپذیرفتند.
پیشرفت های پزشکی که از سال 1950 حاصل آمدهاند به این معنی بودهاند که اقدامات «قهرمانانه» ، از قبیل دستگاههای تنفس مصنوعی،13 احیای قلبی، دیالیز، و پیوند14 اعضاء که زندگی را طولانی کردهاند، موجب افزایش درد و زمانی که فرد در حال مرگ تنها سپری میکند، در شرایطی که با لامپهای روشن، بوقهای هشدار دهنده و لولهها احاطه میگردد بدون چهرههای آشنا و گاهی بدون هیچ نوع تماس انسانی همانگونه که یک پزشک تشریح میکند: امروزه مرگ در تنهایی15 به خوبی شناخته شده است به طوری که جامعه ما بر ضدآن سازمان یافته است و ما نیز به همان اندازه باید بر ضد آن باشیم. (نایلند و 1994 )