گرچه نقش اساسی اینترنت درهمه جای دنیا یکی است ولی وقتی سیستم به عنوان بخشی از سیستم اجتماعی به کارگرفته می شود، بطورکلی متفاوت است.درک این موضوع بسیارحائز اهمیت است. به یاد داشته باشید تکیه امروز ما برروی تحلیل مقایسه ای کسب و کار الکترونیکی بین کشورهای آمریکا و ژاپن است یعنی اینکه چگونه فعالیتهای کسب و کار الکترونیکی این دو کشور با یکدیگر متفاوت است.
قبل از هرچیز، اجازه دهید از پتانسیل اینترنت بگوییم. امروزه اینترنت تغییرات زیربنایی قابل توجهی در چگونگی انجام بسیاری از کارها به وجود آورده است. ما چگونه محصولات را خرید وفروش، اطلاعات را جمع آوری، ارتباط و تبادل معلومات را برقرار و جریان کارها را ساماندهی می کنیم. اینترنت سرعت فرآیندها را افزایش داده و مرزهای جغرافیایی را درهم نوردیده است و بویژه در انتظارات مصرف کننده که نقش عمده ای درخرده فروشیها دارد، تحولاتی به وجودآورده است. اساساً هزینه های جست وجوی اطلاعات ازطریق اینترنت تقریباً به صفر رسیده و بنابراین اگر بخواهید چیزهای معمولی را بفروشید، این خریدار است که همیشه برنده خواهد بود.به بیان دیگر، طرفهای فروشنده از نظر قیمت، کیفیت و خدمات با رقبای سختی روبرو هستند. زیرا موانع ورودی برای کسب و کار الکترونیکی نسبتاً پایین است و مشتریان می توانند آنچه را می خواهند براساس دسترسی آسان به اطلاعات از راه مقایسه بدست آورند.تجارت اینترنتی در دهه 90 درمعاملات خرید وفروش سهام آمریکا بسیار رایج شد. خط رقابتی اولیه از حق سرویس دلالی موجود فراتر رفت و برتمام بنگاههای معاملاتی موجود که متضمن هزینه های فراوانی بودند، سایه افکند. چنانچه ازطریق یک شرکت واسطه ای خریدکنید، لازم است ازطریق نماینده آن شرکت وارد معامله شوید. ولی اگر از طریق اینترنت وارد شوید، دیگر نیازی به چنین نمایندگی هایی وجود ندارد، در نتیجه شرکتهای تجارتی اینترنتی قادر خواهند بود ازحق سرویس خود بکاهند. در دوره اول که تا نیمه دهه 90 ادامه داشت، این رقابت درجهت کاهش هزینه های خدماتی به عنوان یک راهبرد کلیدی محسوب می شد. به عنوان مثال، در آغاز، شرکتها 30درصد از هزینه های خدماتی را به علت استفاده از اینترنت تخفیف می دادند.پس از آن، این میزان تخفیف ازطریق رقابت به 70 ،80 و90درصد و بزودی نیز بطورعلنی به حد اشباع رسید.سپس رقابت وارد مرحله دوم شد. دراین دوره رقابت، روی نرم افزار پیشرفته صورت گرفت . پس ازآن نرم افزارکمکی بیشتری که کاربری آسانتری داشت، توسعه دادند که به کمک آن سرمایه گذاران معمولی فرصت می یافتند سهام را بهتر انتخاب کرده و مورد تجزیه و تحلیل قراردهند. شرکت ها دوباره، برای دوره ای معین در رقابت با یکدیگر به خط پایان رسیدند. ولی مردم همچنان فکر می کردند. این حتی به فکر یک برنده جایزه نوبل هم نمی رسید که بتواند نرم افزاری کمکی با کاربری آسانتری توسعه دهد.بنابراین چنین رقابتی باز هم بازار را اشباع کرد، برای شرکتها دیگر جایی برای پیشرفت باقی نمانده بود. این بار رقابت تنها در بین بعضی شرکتهایی که درتجارت باقی مانده بودند پایان پذیرفت. خیلی از شرکتهای کوچکتر مجبور به کناره گیری از بازار شدند.درتجارت اینترنت به علت ناچیز بودن موانع ورودی به تجارت اینترنت، جان سالم به در بردن کار آسانی نیست . این نیز مزیت اینترنت را برای مشتریان نمایان تر کرد .
سرمایه داری آمریکا در برابر سرمایه داری ژاپن
برای روشن شدن اختلافات بین سرمایه داری آمریکایی و ژاپنی و اینکه چگونه چنین اختلافاتی بر روی تجارت الکترونیکی تاثیر می گذارند، بد نیست تصویری از سرمایه داری پیشرفته را به عملکرد بدن انسان تشبیه کنیم تا به این طریق به تفهیم عملکرد خدمات چهارگانه یعنی: مالی، لجستیکی، منابع انسانی و اینترنت کمک کند. سیستم مالی را می توان به سیستم گردش خون در بدن، صنعت لجستیکی را به سیستم دستگاه گوارش بدن، صنایع خدماتی را برای منابع انسانی به سیستم توسعه و بقای هورمونهای مختلف، صنعت اینترنت را به سیستم عصبی، صنعت تولیدی را به ماهیچه ها و تحقیقات و توسعه را به مغز تشبیه کرد. ژاپن هنوز در بخش های تولیدی و تحقیقات و توسعه بسیار پرتوان است. ولی بطورکلی درصنایع خدماتی چهارگانه اصلی فاقد هرگونه رقابت جهانی و طبیعتاً مغز و ماهیچه ها نمی توانند کل سیستم را به تنهایی حفظ کنند.مبارزه اصلی ژاپن در قرن بیست و یکم بر این است که چگونه بتواند رقابت جهانی را در این صنایع چهارگانه توسعه دهد.در میان صنایع خدماتی چهارگانه، سیستم مالی از بنیادی ترین بخش ها به شمار می آید. اما عملکردهای سیستم مالی چیست؟ این بخش دارای دو عملکرد کلیدی است:اول تقاضا و جمع آوری سرمایه مصرف کننده به طور گسترده و تبدیل آن به سرمایه صنعتی.این کار بانک ها و شرکت های سهامی است و دوم تهیه تمهیداتی جهت جلوگیری از خطر وارد شدن زیان به کسانی که در کار تجارت واقعی هستند. سیستم های مالی را می توان به دو طبقه تقسیم کرد. طبقه مالی مستقیم و طبقه مالی غیرمستقیم. آمریکا دارای طبقه مالی اول است . درحالی که تکیه گاه ژاپن بر روی دومی است.به تصور من اختلافات اساسی بین ژاپن و آمریکا ناشی از اختلاف در سیستم های مالی مربوطه است.منابع مالی مستقیم یعنی جمع آوری سرمایه صنعتی از سرمایه گذاران به وسیله بازارهای سرمایه ای. در منابع مالی غیرمستقیم، سرمایه مشتری به صورت سپرده گذاری از طریق بانک ها جمع آوری می شود. در آمریکا تقریباً 80 درصد سرمایه های صنعتی از طریق منابع مالی مستقیم تامین می شود و فقط 20 درصد از طریق منابع غیرمستقیم به دست می آید. بعبارت دیگر مردم در طبقات متوسط تقریباً 50 درصد دارایی های شخصی خود را در سهام سرمایه گذاری می کنند که این اقدام به وسیله خود آنها انجام می گیرد، 30 درصد از طریق موسسات مالی ترتیب دهنده طرح های بازنشستگی، مالیات و غیره. آنها فقط 20 درصد به صورت سپرده و پس انداز به بانک ها می سپارند. سیر این سرمایه گذاری در ژاپن معکوس است: تقریباً 80 درصد از سرمایه های صنعتی از منابع مالی غیرمستقیم و 20 درصد از منابع مالی مستقیم تامین می شود. به علت توسعه یافتگی اینترنت و متعلقات آن. فرض کنیم بتوانیم منابع مالی مستقیم را در ژاپن توسعه دهیم ولی انگار کار با این چیزها درست شدنی نیست، شاید به این علت که مردم خیلی سخت کار می کنند و برای آنها به ندرت وقتی باقی می ماند تا به کار داد و ستد سهام بپردازند. در حال حاضر، چه مشخصات و ویژگی های اصلی حاصل این اختلاف است؟ در مورد آمریکا، کل سیستم اجتماعی براساس مکانیسم بازار است و این سیستم برای عملکرد مکانیسم بازاری متکی به بازارهای سرمایه است. اگر بخواهید در آمریکا کسب و کاری راه بیندازید بهتر است به بانک مراجعه کنید چون گوش شنوایی برای حرف های شما وجود ندارد. اول باید پول های نقد خود را به کار خرید سهام انداخته و بعد برای قرض گرفتن نزد والدین، دوستان و غیره بروید. شما باید خودتان مشغول کسب و کار شوید تا بدین امید بتوانید به مرحله اصلی خرید و فروش سهام برسید. سپس بنیانگذار یک بنگاه اقتصادی شده و تبدیل به یک میلیونر شوید. این رویای تمام آمریکایی هاست.در مورد شرکت های رسمی، مالکیت بنگاهها از آن سهامداران است. درنتیجه کار CEO بازگرداندن سودها به صاحبان یعنی سهامداران است . بنابراین مدیریت خیلی زیاد دلواپس قیمت سهام در کوتاه مدت است. این خود یک خلاق دینامیکی منابع است که منبع خارجی را به خود جذب می کند و منجر به توسعه خدماتی چهارگانه پیش گفته می شود. برای کارکرد مکانیسم بازاری، سیستم بایستی باز باشد. به علت باز بودن از طریق رقابت، آمریکا سرمایه و منابع انسانی را از سراسر جهان جذب می کند.از آنجا که منابع انسانی نیز از طریق بازارهای مختلف تجارت می شوند و از آنجا مردم می آیند و می روند، سیستم اجتماعی و اساس مدیریت بر روی بخش کارکنان حرفه ای و چگونگی یکپارچه سازی این بخش ها استوار است. درحالی که عوامل فوق هستند توانمندی آمریکا را تشکیل می دهند، آنها نیز روی دیگر سکه نقطه ضعف خود را دارند. اولاً این نوع سیستم فاقد فراگیری مستمر و پیوسته سازمانی است. تبادل اطلاعات و دانش فنی به طور طبیعی کاهش یافته و اگر چنین کنند، ارزش بازار سهام کاهش می یابد. مساله دیگر مساله طبقه متوسط است. برای کسانی که می توانند رقابت کنند سیستم آمریکا ایده آل است و برای اکثریت مردم که قادر به رقابت نیستند، سیستم رقابتی خیلی دشوار است. ژاپن بعد از شکستش در جنگ جهانی دوم متکی به منابع مالی غیرمستقیم شده است. از آنجا که مدیریت ژاپنی متغیرهای بیشتری در تولید سرمایه شرکتی نسبت به محیط آمریکا دارد، این نگرش را دامن زده که ژاپنی ها تودار بوده و مدیریتشان براساس همکاری های گروهی توام با هرگونه عملکرد خدماتی در درون گروه است. در نتیجه نسبت به توسعه صنایع چهارگانه خدماتی در خارج از شرکتهای گروهی بازمانده اند، بویژه اینکه این امور در اینترنت و لجستیکی صادق است. فرض کنید شما به ژاپن آمده و وضعیتی را مشاهده کنید که در آن شرکتهای سونی و تویوتا و نظایر آنها هر کدام خط راه آهنهای خود را دارند و فکر کنید ژاپن کودن است،درست است؟ ممکن است برای شما خنده دار باشد، ولی نگاه های اقتصادی ژاپن در واقع در کلیه عملکردهای خدماتی خود اینگونه عمل می کنند. سوء تفاهم نشود، این بدان معنا نیست که ژاپن در دانش فنی مدیریت برای کیفیت در عملکردهای خدماتی از دیگران عقب مانده تر است.این به زبان ساده یعنی اینکه کشور در توسعه مستقل صنایع خدمات جهانی بر حسب هزینه و کارآیی ناکام مانده است. اینکه چگونه می توان بر این مساله فائق آمد، بزرگترین چالشی است که ژاپن در قرن بیست و یکم با آن مواجه است. تامین منابع مالی غیر مستقیم موجب بسته شدن سیستم ها و تمرکز آن بر روی سیستم بانکی اصلی و حفظ متقابل سهام شده اند. روی دیگر همین سکه، منابع مالی غیر مستقیم موجب نوعی از رقابت بی نظیر در درون خود شده است. چون بنگاههای اقتصادی ژاپن از گزینه های بیشتری از تولید سرمایه بنگاهی برخوردارند، این بنگاهها توانستند یک نوع رابطه هماهنگ بین نیروی کاری و مدیریت به وجود آورند و این آنها را در یادگیری سازمانی و دانش فنی مدیریت ویژه یاری داده است. عامل دیگر تقویت بنگاههای کوچک و متوسط در ژاپن است. برای رقابتی بودن در صنعت، شما به سه چیز نیاز دارید: تکنولوژی برای داشتن این سه مورد و نیز کیفیت و قیمتهای رقابتی. در غیر این صورت حتی سونی و تویوتا هم نمیتوانند رقابت کنند.اینها به وسیله شرکتهای متوسط در ژاپن تامین می شوند. در سیستم مستقیم، هزینه های سرمایه برای شرکتهای متوسط بیشتر است، چون خطرات سرمایه گذاری بیشترند. بدون سیستم مالی غیر مستقیم، خیلی از شرکتهای کوچک و متوسط ژاپنی نمی توانستند شوکهای نفتی دهه 70 را از سر گذرانده و دچار ورشکستگی نشوند. آنها توانستند بقای خود را حفظ کرده و فرصتی یابند تا بتوانند تواناییهای تکنولوژیکی خود را از طریق منابع مالی غیرمستقیم تقویت کنند. در این باره نظرات موافق و مخالفی وجود دارند. 80 درصد سرمایه از طریق منابع مالی مستقیم و 20 درصد از طریق منابع مالی غیر مستقیم میتواند سیستم اجتماعی رقابتی زیادی را به وجود آورد . آنهایی که نمی توانند در آن رقابت کنند، متحمل ضرر و زیان می شوند. با جریان سرمایه به طور معکوس، سیستم بیشتر بسته و غیر شفاف می شود. بنابراین توازن مطلوب چیست؟ مدیریت قرن بیست و یکمی دیگر نباید در قید و بند صفرها و یک ها باشد، مسائلی که شما با آنها برخورد می کنید، پارامتری هستند، سعی کنید توازن ایده آل را خود به وجود آورید .