مقدمه:
شرایط زندگی امروز از انسان به ویژه انسانی که لاف عقل بزند و داعیه هنر داشته باشد،می طلبد که در عرصه و شرایط تازه از دیدگاهی نو به قرائت گفتمان های نظری و تاب و تنش های فرهنگی بپردازد و همراه با شناخت و تحلیل و راه و رسم دیگران،راه حلی کارآ برای مسایل اجتماعی و فرهنگی خود بیابد. امروز،خواه وناخواه جهان به دورانی تازه گام نهاده و پدیده یی که چه نادرست پست مدرنیسم نام گرفته با سایه روشن های پیدا و پنهان در تمام بحث های روشنفکری و هنری جهان رخنه کرده است. بیست سالی هست که اصطلاحی پست مدرنیسم با تاثیر گذاری بر ذهنیت و فرهنگ و هنر انسان ها تمامی جهان را به انحای گوناگون زیر سیطره خود گرفته است شبح پست مدرنیسم بر آن چه انسان امروز می اندیشید آن چه تولید می کند، آن چه می داند،آن چه نمی داند و آنچه در گل طبیعت و هستی او نامیده می شود سایه انداخته است. پست مدرنیسم نه تنها مشکل امروزین هستی انسان را معین می کند بلکه خیال شکل دادن تمامی آینده او را نیز در سر می پروراند. اگر اندیشمندان و روشنفکران گذشته از دگرگونی های مشخص و تعریف پذیر نگران بودند؛ هنرمند و روشنفکر امروز با پدیده یی روبرو است که تعریف بردار نیست. مطالعه پیشینه و تبار این پدیده نمی توانست بدون آشنایی با اندیشه و نظریات اندیشمندان شکل مطلوب خود را پیدا کند نگرش تحقیر آمیز و اهانت بار پست مدرنیسم به «دیگران» که می باید در پیوند با نگرش های مدرنیسمی و تاریخ استعمار بررسی شده و نیز تاثیرگذاری فیمینیسم،از او مانیستی لیبرال گرفته تا پست استراکچرالیستی رادیکال، بر روند فرهنگ و هنر دو دهه پایانی قرن بیستم هم موردی نبود. که بتوان نادیده گرفت و از آن گذشت. به دلایلی که ذکر شد،نیاز به آشنایی با پست مدرنیسم به آشکارترین نحو ممکن چهره ی خود را می نمایاند و اوضاع ایجاب می کرد که این آشنایی به صریح ترین و ساده ترین راه و زبان ممکن صورت پذیرد.
پست مدرنیسم:
پست مدرنیسم پدیده ی است که شبح آن بر جهان امروز سایه افکنده و از آن به عنوان واژه یی برای توصیف یک دگرگشت گسترده در دهه های پایانی سده ی بیستم یاد میشود. دهه ی 1980 دوران تاخت و تاز و رشد و در عین حال دگرگونی پست مدرنیسم بود. با آن که در این زمان کوتاه بارها چهره عوض کرد و حتی تا پای احتضار هم پیش رفت همچنان به رشد خود ادامه داد. واقعیت هم این است که پست مدرنیسم نه تنها در مباحث هنری و روشنفکری رخنه کرده است بلکه، بر تمام جوانب زندگی، سیاست،اقتصاد،ادیان و اخلاقیات. ارتباطات و رسانه های همگانی و حتی «ساختار احساس» و روابط انسان ها با یکدیگر تاثیر نیز گذاشته است. ماهیت پست مدرنیسم به گونه ای که دائما چهره عوض می کند و برای روز آمد بودن بررسی ها باید از آخرین دگرگونی ها و نظرگاههای آن آگاهی داشت. پست مدرنیسم در هوایی است که ما استنشاق می کنیم ما امروز در دوران پست مدرنیسم زندگی می کنیم و این بهانه که پست مدرنیسم منحصر به جهان غرب است پذیرفتنی نیست چرا که آثار و نشانه های آن در همه جا دیده میشود. و از قضا این مد تازه ی روشنفکری معاصر، فراگیرترین و پر دامنه ترین یورش فرهنگی به جوامع غیر غربی است و چیزی همانند آن تا کنون تجربه نشده است. این ادعا که ما در دوران پست مدرنی زندگی می کنیم به چند زمینه و اصل کلی استوار است:
امروز دیگر بخشی از اندیشه های پیشرفت، خردمندانه بودن امور و آن چه مدرنیته ی غرب را پدید آورد و به انحاء گوناگون به آن مشروعیت بخشید، پذیرفتنی نیست. چرا که در نظریه ها و معادلات خود، تفاوت های فرهنگی- اجتماعی ملل و اقوام مختلف جهان را به حساب نیاورده است.
روزگاری چنین پنداشته می شد که اگر کشفیات علمی و پیشرفت های اقتصادی به سود انسان باشد،سرانجام مشروعیت پیدا خواهد کرد، اما امروز پیش از گذشت چند قرن نشانه های غیرقابل انکاری در دست است که این پیشرفت ها؛فقط به سود گروه های خاص بوده و هرگز توان جلوگیری از جنایت و تعدی بر ضد انسان های ستم دیده را نداشته است.
گروهی به چالش پیچیدگی ها می روند و گروهی دیگر پا در بند همان تلاش های عهد دقیانوسی برای تنازع بقا در عرصه ی زندگی پرسه می زنند. این یکی از جنبه های دردآور شکست پروژه ی مدرن است که قرار بود برای همه ی انسان ها و انسانیت اعتبار داشته باشد.
امروز دیگر اطمینانی نیست که آن چه فرهنگ برتر و فرهنگ پیشرو نامیده می شود ارزش بیشتری از فرهنگ های فرودست تر و فرهنگ عامه و خرده فرهنگ ها،حتی فرهنگ های بومی و اقلیمی داشته باشد؛ آن چه حائز اهمیت است و می باید مورد ارزیابی قرار گیرد،کیفیت هاست.
در شرایط تاریخی و تکنولوژی امروز دیگر جدا کردن «اصل» از «کپی» و تفاوت گذاشتن میان طبیعی و مصنوعی امکان پذیر نیست. به بیان دیگر الگوها وانمود گری ها و نشانه ها به جای ارزش و کیفیت و کارآیی را گرفته است.
پست مدرنیسم برآمده از جنبش انتقادی غرب در هنر و معماری و ناظر بر واکنش های صریح به ضد استیلای خفقان آور مدرنیسم و خردگرایی هدفمند و پیشرفت خطی و اندیشه ی کهنه و منسوخ سرآمد باوری و نخبه گرایی فرهنگی است. شورشی است به ضد جنبش روشنگری سده ی هجدهم که می خواست تمامی رفتار و اندیشه های انسانی را در یک برداشت معین از خرد و خردورزی جای دهد. پست مدرنیسم در آغاز جنبشی بود بر ضد اندیشه های سلطه جویانه یی که غرب از فرهنگ و تمدن در ذهن داشت. می خواست تمان نژادها و قومیت ها و طبقات را در بربگیرد و از همین رهگذر هم بود که کوشید تا این جا و آن جا چیزهایی را از سنت و مدرنیسم دست چین کند و به هم بیامیزد. اما در فرآیند این کار ذات و ماهیت خود آن نیز دگرگون شد
علل دگرگونی پست مدرن عبارتند از:
1- راز زدایی از عینیت علمی
2- فروریختن همه سویه فلسفه ی سنتی غرب و کاسته شدن از اعتبار آن 3- تاکید بر مرز ناپذیری فیزیک کوانتوم و ریاضیات.
4- تاکید بر گسست و ناهمسانی و عدم تداوم و حضور تفاوت های انکار ناپذیر در تاریخ
5- گسترش مکتب مدرئالیسم جادوئی
6- تاکید بر گفتمان دیگران و بازنمایی آنان در تاریخ، هنر، انسان شناسی، جامعه شناسی و سیاست
7- این جهانی و دنیوی بودن مسیحیت و نادیده گرفتن و درپاره یی موارد بیرون راندن آن از جوامع غربی به عنوان یک نیروی توانمند اخلاقی
8- پیروزی اقتصاد بازار و ظهور دل نگرانی های آسیب شناختی و پیدایش پدیده یی به نام «گزینش مصرف کننده».
این دگرگونی ها به پست مدرنیسم هویتی تازه بخشیده است و از این رهگذر است که پست مدرنیسم دیگر فقط به واژگونی اندیشه های روشنگری و خردورزی و صدا بخشیدن به سکوت ها نمی اندیشد خود را به هنر و معماری هم محدود نمی داند. شخصیتی چند گانه و چند ریختی یافته و ریشه هایی در زندگی روزمره مردم دوانده است.
اصول پست مدرنیسم
پست مدرنیسم همان گونه که از نامش بر می آید پست مدرنیته است. یعنی ادعای برگذشتن ازمدرنیته ای را دارد که خود از سنت فراتر می رود. بنابراین اصل اول پست مدرنیسم این است که آن چه در مدرنیته اعتبار داشته در عصر پست مدرنیسم بی اعتبار و منسوخ است. مدرنیته در چارچوبی قرار می گرفت که زبان حرفه ای مطالعات فرهنگی آن «فراروایت» یا روایت بزرگ می نامید. یعنی اندیشه های بزرگی همچون هنر خرد و حقیقت و سنت و اخلاقیات و تاریخ که مسیر زندگی را معین می کرد و به آن معنا می بخشید. اما پست مدرن بر آن است که چون این مفاهیم، با موشکافی های تجزیه و تحلیل گرانه ی امروز سازگار نیستند،معنای خود را یکسرده از دست داده اند و تمامی نظریات استوار بر مفاهیم مطلق حقیقت، علوم و خرد، در واقع چیزی بیش از یک مشت ساختارهای تصنعی نیستند و همه ماهیتی توتالیتر دارند. یکی از اصول دیگر پست مدرنیسم انکار «حقیقت»و نسبی شمردن امور است. بر آن است که هیچ واقعیت نهایی وجود ندارد و انسان در پشت چیز ها همان را می بیند و تازه همین هم بستگی به شرایط زمان و مکان دارد از این رو حتی در علوم آسان ترین مورد برای کشف کردن همان است که انسان در جست و جوی آن بوده است هر قدر که علوم به اهداف نهایی خود نزدیک تر می شود به همان نسبت فرمول بندی «نظریه ی همه چیز» یعنی به ابعاد پست مدرنیته ی خود نزدیک می شود و بسیاری از تردیدهای دیگر، تمامی اندیشه ی مهار کردن و معین کردن محدوده ی علوم را یکسره از میان می برد