مقدمه
هیچ گونه جای تردید نیست که ما نمیتوانیم شخصیت علی بن ابیطالب علیه السلام را ، مانند شخصیت های یک بعدی تاریخ نشان بدهیم و کتابش ( نهج البلاغه ) را هم بعنوان کتابی که یک شخصیت یک بعدی از خود به یادگار گذاشته است ، تلقی نماییم . ما با انسانی سر و کار داریم که هدف اعلایی برای زندگی دارد ،زمامداری که عادل مطلق است ، دارای معرفتی در حدّ اعلی درباره انسان و جهان ،وابستگی به مبادی عالی هستی ، خود را جزئی از انسان دیدن ، وابستگی مستقیم به خدا ،تقوی و فضیلت در حدّ اعلی ، پاکی گفتار و کردار و اندیشه و نیّت پاک . . . و ده ها امتیازات از این قبیل که در علی بن ابیطالب باتفاق تمام تواریخ ثبت شده است ،قابل توضیح و تفسیر با مفاهیم و ارزش های معمولی نمیباشد ، زیرا برای آن جامعه و یا افرادی که زندگی جز تورّم خود طبیعی چیز دیگری نیست ، عناصر شخصیت و امتیازات علی ( ع ) و کتابش ، خیالاتی بیش نیست .
همچنین از دیدگاه مکتب هایی که برای بشریت آغاز و انجامی جز همین خاک تیره و تکاپویی جز برای گسترش خود طبیعی سراغ ندارند ، علی و نهج البلاغه اش هرگز قابل شناخت و هضم نخواهد بود .
بدین جهت است که ما لازم و ضروری دیدیم که نخست انسانیت و رسالت آن را مطرح نماییم و بمقدار امکان در نشان دادن انسان و اصالت ها و ارزش های واقعی او بکوشیم ، سپس علی و نهج البلاغه او را مورد توضیح و تفسیر قرار بدهیم ،لذا این مجلّد را که مقدمه ای بر شناخت نهج البلاغه است « رسالت انسانی ، مقدمه ای بر ترجمه و تفسیر نهج البلاغه » نامیدیم، رسالت انسانی از دیدگاه تاریخ این مسئله که برای عالم انسانیت رسالتی وجود دارد و هیچ راهی برای تفسیر وجود و هدف های آرمانی انسانی جز بوسیله رسالت قابل پیمودن نیست ،
نبایستی مورد تردید قرار بگیرد . با حذف اصطلاحات حرفه ای و رویدادهای محاسبه نشده تاریخ میتوان این حقیقت را که رسالت انسانی اساسی ترین و نیرومندترین محرک او در گذرگاه تاریخ بوده است ، پذیرفت .
ما میتوانیم جریان و استمرار دائمی این نیرومندترین عامل محرک را در طول تاریخ ، در دو شکل عمده مشاهده نماییم :
شکل یکم آثار و علامت های گوناگون و نوشته های صریح و قاطعانه فراوانی که نشان میدهد : نوع بشر از آغاز زندگی رسمی و قابل بررسی اش تا به امروز عقاید و اعمال و اندیشه ها و آرزوهای روشنی را درباره آرمان هایی که بایستی آنها را بدست بیاورد ، دارا بوده است . این فعالیت های عقیدتی و فکری و عملی بعنوان یک بعد اساسی در مقابل بعد طبیعی محض انسان که کوشش های متنوع درباره بدست آوردن و تنظیم زندگی معمولی است ، بشمار میرود . هر مؤرخ و انسان شناسی که انسان را بدون در نظر گرفتن بعد آرمانی میشناسد ، مانند آن است که انسان را بدون بعد دوم شناخته است .
شکل دوم صورت مستقیم خود مسئله « برای بشر رسالتی لازم است » میباشد . البته مسلم است که جمله مزبور در یک شکل معین و با همین کلمات که گفتیم ، در همه دوران ها و جوامع بعنوان شعار عمومی بعد آرمان گرایی دیده نمیشود ، ولی مفهوم اساسی این جمله را که عبارت است از « بایستی بهتر از آنچه هستم ، بشوم » در همه زمان ها و اقوام و ملل میتوان سراغ گرفت . اصطلاحات و رموزی که برای این بعد آرمانگرایی بکار برده شده است ، بسیار متنوع است.
مقصود ما از آرمان در همه مباحث این جروه ، معنای آرزوهای بی سر و ته و خیالات بی اساس نیست ، که تنها در مغز مردم محروم از واقعیت ها شکوفان میشوند ، بلکه منظور ما آن هدف های عالی است که میتوانند زندگی گذران و تاریک و روشن و پر از خوشی ها و ناخوشی ها و دانایی و نادانی ها را تفسیر و توجیه نمایند و انسان را که جزئی از تاریخ و کره خاکی مربوط به کیهان بیکران است مشتاق و عاشق زندگی نمایند .
مواد رسالت انسانی از دیدگاه اساطیر آفریقایی
اگر از جملات بسیار ساده و عمومی مانند « انسان های خوبی باشیم، وظیفه مان را انجام بدهیم » ، « راست بگوییم » ، « ستم نکنیم » گرفته ، تا جملات پر معنای امروزی را مانند « انسان را نجات بدهیم » ، « کاری کنیم که از دوران ما تاریخ انسانی شروع شود » ، « وجدان جهانی را بیدار کنید » ، « از ملل ناتوان دفاع کنیم » ، « اقتصاد انسانی جهانی را شالوده ریزی کنیم » . . . مورد دقت قرار بدهیم ، خواهیم دید : این اصل که « برای بشر رسالتی وجود دارد که هرگز کهنه نمیشود » حقیقتی است که از ماهیت انسان سر بر می آورد و در گفتار و کردار و اندیشه هایش گسترده میشود .
علت تحول جملات ساده و ابتدایی باستانی ، نه به آن جهت بوده است که ماهیت انسان بکلّی دگرگون شده است ، بلکه گسترش شناسایی های انسان درباره خویشتن و درباره جهانی که او را احاطه نموده و ارتباطات متنوعی که میان افراد و گروه ها و جوامع بوجود آمده است ، عامل اصلی تحولات آن مفاهیم ساده به مفاهیم والاتر گشته است. این ماهیت پایدار انسانی در عین دگرگونی ها است که ما بعنوان نمونه روشن ، مقداری از مواد رسالت انسانی را از قدیمی ترین اساطیر آفریقایی که بقول آقای یولی بایر محقق معروف در اسطوره های آفریقایی : مانند رگ های الماس در انبوه معدن ذغال سنگ دیده میشود نقل می کنیم :
مالف ارزش های مثبت : » 1فرزند 2 اندرز و نصیحت 3 مهمان نوازی 4 جادو 5 غیبگویی 6 رحم 7 زیبایی 8 دانایی 9 هوشمندی 10 شرم 11 احترام به بزرگان 12 احترام به معلولان (دردمندان و سایر مستمندان ) 13 احترام به مردگان 14 قناعت 15 زهد 16 جبران بدی با نیکی 17 دوستی 18 احترام به زن باردار .
مب ارزش های منفی : » 1 آزمندی 2 هوسبازی 3 تأخیر در اجرای وظیفه 4 حسادت 5 تنهایی 6 جنگ 7 غرور ( تکبر ) 8 خیانت 9 زن بارگی ، شهوت رانی 10 قتل 11 دزدی 12 مستی 13 نفاق 14 پرخاشگری 15 ظلم 16 تجاوز به بیگناه 17 آزار دیگران 18 اسراف 19 کفران نعمت 20 فریب ، نیرنگ ، حیله 21 ناشکیبایی 22 زور آزمایی با زنان 23 نوشیدن شراب خرما 24 اسراف در مصرف مواد حیاتی .
مج ارزش های دو جنبه ای : » 1 ثروت 2 قدرت 3 شهرت.
آفریقا افسانه های آفرینش یولی بایر .
ترجمه ژ . آ . صدیقی ص 218 تا 220 چاپ اول
از اصل ساده « انسان های خوبی باشیم ، به اصول عالی زیر میرسد :
ما بایستی به ندای وجدان گوش فرا بدهیم ، با همه اختلافاتی که در اصطلاحات و واژه های « ما » « بایستی » ، « ندا » ، « وجدان » ، « گوش فرا دادن » وجود دارد ، مورد درک و آرمان انسانی تلقی میگردد . بهمین ترتیب جملاتی مانند :
انسان تنها شکم و زیر شکم و باز کردن موقعیت برای زندگی بی هدف نیست . » « قضایا بر دو قسم است : حق و باطل . ما همواره بایستی جانب حق را بگیریم ، نه باطل را . » « زندگی ما بایستی هدفی داشته باشد . » « احترام ذات انسانی ضرورت دارد . » « ما انسان ها که جزئی از عالم هستی میباشیم ، بایستی تکلیف خود را با این کل مجموعی روشن نماییم . » « ما عدالت فردی و اجتماعی میخواهیم . » « آزادی و اختیار مطلوب ما است . » « دانش و بینش آرمان سازنده ما است . » « احساس تعهد و ایفای آن جوهر حیات آدمی است . تنازع در بقاء کشنده انسان و ارزش های او است ، که همواره ناتوانان را بکام نیستی سپرده است ، ولی تعاون عامل بقاء و تکامل انسانی است . » مقداری دیگر از همین اصول و فروع آنها وجود دارد ، که پس از مراحل ساده و ابتدایی زندگی انسانی در اشکال عالی و جدّی تا امروز مطرح شده است.
در دورانهای اخیر که متأسفانه انسان بوسیله مدیریت ماشینی مهار شده و آگاهی های خود را بدست ماشین سپرده است ، جملات و اصول فوق ، چنانکه متذکر شدیم ، به شکل « انسان را نجات بدهیم » ، « کاری کنیم که تاریخ انسانی از دوران ما شروع شود » ، « وجدان جهانی را بیدار نمایید » . . . در می آید ، و پایداری ماهیت انسان را در مجرای دگرگونی های اساسی و خیره کننده اثبات میکند . در عبارات زیر دقت شود:
اندیشه های لطیف فلسفی ، و باور داشت های متعالی مذهبی ، پا بپای خرافه گرایی و گمانهای ساده لوحانه و کودک پسندانه ، عموما در افسانه ها منعکس اند .
اسطوره ها همانند کان های ذغال سنگ ، انبوهی از ذغال و رگه های الماس را با هم و درهم دارند . از این روی تا اسطوره کاوی ، نسج افسانه ها را از شکل قصّه گونه آنها به واحدهای اوّلیه فکری ، به نخستین یاخته های تشکیل دهنده عقیدتی آنها ، باز پس نکاود ، ما هرگز به گوهرهای مکنون و پایدار لطایف اندیشه بشری در بطن اسطوره ها پی نخواهیم برد .
در حقیقت صرف نظر از جنبه تفریحی و لالا گویانه افسانه ها ، آنچه که مطالعه در اسطوره ها را برای پژوهندگان تاریخ رشد فکر فلسفی ، برای تجلّی جویان وجدان عام بشری ، برای مردم شناسان ، برای جامعه شناسان ، برای کار شناسان مقایسه ای ادیان ، برای آرمان شناسان و دیگر اندیشمندان علوم انسانی و ادبیات عامیانه ، اجتناب ناپذیر میسازد ، انعکاس وجود همین دیرین ترین ذخایر فکری و ناآگاه اقوام مختلف در اسطوره ها است . » 1 امّا وضع تمدن ها و جوامعی که ادیان الهی و فلسفه ها و اخلاق و مسائل
آفریا افسانه های آفرینش پولی بایر ترجمه ژ . آ . صدیقی ص 177 و 178 .
اجتماعی بطور رسمی در آنها جریان داشته است ، بقدری روشن است که برای ما جای تردید نمیگدارد در اینکه موادّ فراوانی بعنوان آرمان های تکاملی همواره مطرح بوده و موجب بروز رسالت ها در اشکال مختلف گشته است . امروزه که اواخر دهه هشتم قرن بیستم است ، به نسبت پیشرفت های متنوع در مسائل علوم انسانی و تکنیک و طبیعت شناسی و جهان بینی ، با رسالت های متنوعی از قبیل : رسالت در حقوق جهانی بشر ، رسالت در بیان هدف زندگی ، رسالت برای آزادی ، رسالت هنری ، رسالت فلسفی . . . روبرو هستیم .
آشکارترین و حیاتی ترین رسالت های دوران ما ، کوشش برای پیدا کردن بهترین سیستم های تلفیق میان آرمانهای اعلای بشری و پیشرفتهای ماشینی کنونی است .
پس این جمله که : « برای بشر رسالتی وجود دارد » جرس خوش صدایی است که با راه افتادن کاروان انسانی در این کره خاکی ، در گردن اوّلین مرکب طنین انداخته و تنها با توقف نهایی کاروان بخاموشی خواهد گرایید .
بحث در مورد اینکه آیا انسانیت رسالتی دارد ؟
ساده لوحانی هستند که با شتاب مخصوصی ، برای آرام کردن اضطرابات روانی خویش ویا برای منطقی نشان دادن موقعیّت انتخاب شده خود بدیگران ،
برای این گونه مسائل حیاتی ، پاسخ هایی آماده نموده خود را دلخوش و دیگران را توصیه به پذیرش مینمایند . از آنجمله وقتی که با سئوال « آیا برای انسانیت رسالتی وجود دارد ؟ » روبرو میشوند ، میگویند : این یک سئوال رؤیایی یا تجریدی است که برای نادیده گرفتن حرکات جبری حیات انسان ها که با خشونت مخصوص بخود ، مغزها را شکنجه میدهد ، کار تخدیری را به عهده میگیرد ، لحظاتی چند با این شراب فکری و آرمانی انسانی مست و بیخود گشته ، سپس موقعیت خود را در زنجیر جبرهای درونی و برونی در مییایبند و راه خود را پیش میگیرید .