اشاره:
فلسفه سیاسى انقلاب اسلامى ایران، با فلسفه سیاسى امام(س) پیوندى ناگسستنى دارد; چرا که اصول و آئین سیاسىاش بر آراء و اندیشههاى امام مبتنى است . قوام این نظام سیاسى به دوام اندیشههاى سیاسى امام بازمىگردد . اینکه گفته مىشود;این انقلاب، بى نام خمینى در هیچ کجاى جهان شناخته شده نمىباشد (1) ،به این دلیل است که محتواى این انقلاب، اندیشههاى اصیل و محکم امام است. بدین جهت، هرگاه محصول بنیادین این انقلاب (که به رهبرى امام خمینى(س) به پیروزى رسیده است; یعنى جمهورى اسلامى، از خصوصیات و ویژگیهاى اصلى و ماهیتىاش جدا گردد، در آن صورت، انقلاب از محتواى ذاتى و اساسىاش تهى شده است.
براى اینکه معیار درست و واقعى داشته باشیم و از طریق آن، به سنجش و تطبیق بپردازیم، صحیحترین راه و منطقىترین روش، بازخوانى و تدوین دقیق اندیشههاى امام از بدو تا ختم است. در یک نگاه کلى، اصول و آئین زیر، (2) نماد اساسى فلسفه سیاسى امام است; که به نحوى محتواى بنیادین انقلاب اسلامى و چارچوب عملى سیستم سیاسى - جمهورى اسلامى نیز به شمار مىرود:
1- حاکمیت قوانین الهى;
2- حاکمیت مردم بر سرنوشتخویش و نقش بنیادین آنان در تمام امور کشور(از رهبرى تا دهدارى);
3- رهبرى فقیه عادل و عالم;
4- اصل خدمت نه ریاست و سلطه;
5- ابتناء و اتکاى نظام سیاسى اسلامى به راى مردم;
6- لغو هرگونه امتیاز، انحصار و اشراف;
7- نفى هرگونه استبداد، زور و دیکتاتورى;
8- آزادى به عالىترین و طبیعىترین شکل;
9- منع هر گونه شخصیت محورى و بتسازى;
10- رعایتحقوق همه مردم;
11- نظارت مردم در تمام مراحل سیاسى و حضور واقعى مردم در تمام صحنهها;
12- تاکید بر اصل انتخاب و میزان بودن راى مردم;
13- عدالت اجتماعى;
14- نفى و مقابله هرگونه سلطهطلبى و سلطهپذیرى در بعد خارجى و داخلى;
15- مبارزه با ظلم و ستم و استکبار;
16- تاکید برشناختن و شناساندن اسلام ناب محمدى (ص) و رد هرگونه تحجر، مقدس مآبى و نفى اسلام آمریکایى;
17- وحدت میان همه نسلها و قشرها و فرق; خصوصا دو مرکز مهم دانشگاه و حوزه.
بدین لحاظ، فراموش نکردن و زیر پانگذاشتن اندیشههاى مترقى، نجات بخش و معزانه امام خمینى(س) یکى از شرایط مهم حفظ نظام سیاسى مستقر و پاسبانى از محتواى واقعى و حقیقى آن است. بازخوانى و قرائت همراه با تانى اندیشههاى سیاسى امام، که در طول اقامتشان در فرانسه مطرح شده است، از اولویتبیشترى برخوردار است. به دلایل مختلف، تبیین نظریات ایشان در این دوره، مهم است; اول اینکه، اصلىترین آراى سیاسى و غایت اصلى فلسفه سیاسىاش در این دوره مطرح و در دورههاى بعد تکمیل شده است. دوم آنکه، این دوره از اندیشههاى امام دو خصوصیت منحصر به فرد دارد; یکى، ارائه دلایل سیاسى براى نفى رژیم سلطنتى و دیکتاتورى; دوم، بیان آراء و نظریات سیاسى براى استقرار نظام سیاسى اسلامى و ترسیم سلوک و غایت آن. سوم اینکه، اندیشههاى امام را قبل از استقرار حکومت جدید و کسب قدرت سیاسى مىنمایاند و لذا به خوبى نشان مىدهد که امام به عنوان رهبر مردم ایران، چه اهداف و غایاتى براى استقرار یک نظام سیاسى جدید و انحلال رژیم استبدادى شاه دارد. چهارم اینکه، امام در این دوره چهار ماهه (14 مهر57 تا 11 بهمن57) (3) برخلاف دورههاى قبل و بعد از آن، مورد پرسش خبرنگاران مختلف جهان واقع شدند و به مهمترین سؤالات سیاسى و حساسترین مفاهیم سیاسى پاسخ دادند. (113 مصاحبه مطبوعاتى، به جز پیامهاى مکتوب و سخنرانیها) (4)
نگارنده این مقاله، عزم آن دارد تا خلاصه و فشرده اندیشههاى امام دراین دوره پرالتهاب و بحرانى را مورد بررسى قراردهد. براى رعایت دقت و تامل لازم و تدوین صحیح و عملى، تمام آراء و نظریات امام اعم از مصاحبهها، اعلامیهها، پیامها، سخنرانیها و نیز اغلب حوادث و تحلیلهاى این ایام را مطالعه و فیشبردارى نموده و در نهایت آن را در 10 فصل تدوین کرده است و اینک خلاصه آن را به صورت زیر ارائه مىنماید. (5)
مهمترین مفاهیم و مسائلى که امام در پاریس مطرح نمودند، شامل موارد زیر است: (6)
1- نقد و نفى نظام سلطنتى; 2- قرائت و تفسیر امام از اسلام به عنوان دین دنیا و آخرت;3- ابعاد نهضت اسلامى ایران; 4- غایات و خواستههاى انقلاب اسلامى; 5- ماهیت و خصوصیات حکومت اسلامى;6- حق حاکمیت مردم;7- آزادى; 8- نقش امام و روحانیون در حکومت اسلامى.
در اینجا به موارد مذکور مىپردازیم.
اول - نقد و نفى نظام سلطنتى
هر چند امام، برچیده شدن «نظام شاهنشاهى» و «سلطنتى» را در دوران حضور خود در نجف و قبل از آن در ایران، مطرح نموده و بر آن تاکید مىکردند; ولى در این ایام بیشتر و قاطعتر بر آن پاى مىفشارند. اگر در سال49 صلاح مىدیدند تا جمله نفى سلطنت را از پیام خود به حجاج بیت اللهالحرام حذف بکنند، (7) اینک در اوج مبارزه، بر نظریه سیاسىاش به عنوان آئین مبارزه تاکید مىکنند. نه تنها بر نفى رژیم سلطنتى تاکید مىکنند; بلکه به نقد دیدگاهى مىپردازند که به انحاى مختلف فقهى یا سیاسى معتقد به حفظ سلطنت و رعایت قانون اساسى و اجراى مشروطیت هستند:
«موافقتبا نظام شاهنشاهى چه به صراحت و چه به وسیله طرحى که لازمهاش بقاى آن است، خیانتبه اسلام و قرآن کریم و مسلمین و ایران است و هر کس با هر اسم با آن موافقت نشان دهد مطرود و اجتناب از آن لازم است.» (8)
لذا در پاسخ به نامه آیت الله مرعشى با صراحت مىنویسند: «ما همه موظف هستیم که از پا ننشینیم تا سقوط سلسله بى حیثیت پهلوى.» (9)
استدلال امام این است که سلطنت، مساوى «استبداد و قلدرى» است و لذا حکومتى عادلانه نیست: «اصل سلطنت هم از اول یک چیز سهل بود. از اول معنا نداشته است... سلطنت مساوى با استبداد و قلدرى و دیکتاتورى است.» (10) از نظر امام، رژیم سلطنت، هم در اساس با فلسفه سیاسى اسلام در تضاد است وهم از حیث عملکرد و رفتارها مخالف آئین انسانیت و سیاست است. لذا مىگویند:
«اگر کسى در این مطلب (11) موافقتبا ما نکند، این سوء نیت دارد. یا آدم نفهمى است، جاهلى است... کدام ملت مىتواند این مطلب را قبول بکند ؟ خیر،ایشان (12) باید بروند، این سلسله باید منقرض بشود.» (13)
امام در پاسخ به سؤال روزنامه الهدف لبنان و رادیوى اتریش مبنى بر اینکه رژیم شاه تصمیم دارد قانون اساسى را با شریعت اسلام متناسب و تعدیل کند، بنیادىترین نظریهاش را در مورد اصل سلطنت مطرح مىسازد: «اینها دروغ است. اگر راست مىگویند; اول چیزى که در قانون اساسى مخالف با اسلام است، سلطنتشاه و اصل رژیم سلطنتى است.» (14) پس در نگاه امام، رژیم اصلاح و متناسب با شریعت نخواهد شد، مگر آنکه سلطنت و پادشاهى از سیستم سیاسى حذف گردد.
یکى دیگر از دلایل اصلى مخالفت امام با اصل سلطنت و نظام سلطانى و شاهى، این است که این نوع نظام سیاسى به «آراى ملت» اتکا ندارد: «من مخالف اصل سلطنت و رژیم شاهنشاهى ایران هستم به دلیل اینکه اساسا سلطنت نوع حکومتى است که متکى به آراى ملت نیست.» (15) در فلسفه سیاسى امام، حکومتى که راى مردم و حق انتخاب آنان را نادیده بگیرد، حکومت نامشروع است و حکومت محمدرضا پهلوى چنین حکومتى بود. امام خواستار حکومتى بود که در سایه آن، مؤلفههاى اصلى و اساسى فلسفه سیاسىاش تجلى یابد:
«خاندان پهلوى... که با دیکتاتورى بر ایران حکومت مىکنند... هرگونه فریاد آزادى خواهى و اعتراض به دیکتاتورى را با سرنیزه خاموش کردهاند... آزادى به تمام معنا از مردم سلب شده است. هیچ گاه مردم حق انتخاب نداشتهاند... گویندگان و نویسندگان یا کشته شدهاند و یا زندانى هستند و یا ممنوع از گفتن و نوشتن. مطبوعات را از نوشتن حقایق محروم کردهاند و در یک کلمه تمامى مبانى بنیادى و دموکراسى را نابود کردهاند... ما که خواستار حکومت اسلامى هستیم، در سایه آن، به همه این جنایتها و خیانتها پایان داده مىشود.» (16)
با این تلقى، امام با قاطعیت مىگویند: «رژیم سلطنتى... خلاف حقوق بشر است... رژیم سلطنتى فاسد است همهاش». (17)
از نظر امام، سلطنت پدیدهاى «مزخرف» است; چرا که در آن «یک آدم، سلطان بر یک مردم» است که هیچ اختیارى ندارند; (18) به همین جهت «ملت ایران» با آن مخالف است; «زیرا رژیمى است تحمیلى که هرگز متکى به آراى ملت نبوده...و خود را موظف به تامین هدفها و خواستههاى مردم نمىداند» (19) و در نگاه امام، چنین حکومتى اولا; طاغوتى است و ثانیا; اطاعت از آن، حرام است. (20) اندیشه جایگزین امام این است که «باید اختیار دست مردم باشد.»; (21) لذا «هر اجتماعى، حق اولىاش این است که خودش انتخاب بکند یک چیزى را که راجع به مقدرات مملکتخودش است.» (22) امام معتقد استبا روى کار آمدن رضاخان رژیم پهلوى «سه اصل اسلامى در امر حکومت» را پایمال نمود: «اول; لزوم عدالت در حاکم اسلامى و دوم; اصل آزادى مسلمین در راى به حاکم و تعیین سرنوشتخود و سوم; اصل استقلال کشور اسلامى از دخالت اجانب و تسلط آنها به مقدرات مسلمین.» (23)