چکیده: یکی از مشکلات بنیادی که به طور جدی گریبانگیر جامعه امروز ما شده است، کاهش انسجام اجتماعی میباشد؛ هر چند کاسته شدن انسجام، نتیجه طبیعی ایجاد فضای باز سیاسی و گشوده شدن باب انتقاد در جامعه است. این مقاله به بررسی نقش رهبری مدبرانه بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی در ایجاد و گسترش انسجام اجتماعی و وحدت مذهبی و ملی با مطالعه موردی دوران دفاع مقدس میپردازد.
مقدمه
یکی از مشکلات بنیادی که به طور جدی گریبانگیر جامعه امروز ما شده است؛ کاهش انسجام اجتماعی میباشد؛ هر چند کاسته شدن انسجام، نتیجه طبیعی ایجاد فضای باز سیاسی و گشوده شدن باب انتقاد در جامعه است.
یکی از خصوصیات همه مفاهیم علوم اجتماعی و بخصوص جامعه شناسی، دیالکتیکی و چند طرفه بودن است؛ یعنی همانطور که یک مؤلفه جامعه شناختی اثر دلخواه و قابل پیشبینی را بر اجتماع میگذارد، شاید نه به آن میزان ولی حداقلی از تأثیرات ناخواسته را نه به شکل غیرقابل پیشبینی بلکه به صورت غیر قابل اجتناب به دنبال دارد. این نکته از آن جهت یادآوری میشود تا بدانیم حال که توسعه سیاسی باعث کاهش انسجام اجتماعی شده به این معنا نیست که در پیش گرفتن توسعه سیاسی اشتباه بوده؛ بلکه شاید معنای درستش این باشد که اگر به روش دیگری عمل میشد یا برای آن تأثیرات غیرقابل اجتناب هم از قبل فکری میشد یا سرعت حرکت کم گردیده بود و یا ... به این میزان وحدت و یکپارچگی جامعه دستخوش آسیب نمیگردید.
به عنوان مدخل بحث و برای اینکه به اصل موضوع این نوشته برسیم به جملهای که چندی پیش یکی از اساتید جامعهشناسی گفته بودند اشاره میکنیم. آن جمله این بود که: «آنقدر میزان انسجام اجتماعی در ایران رو به کاهش است که شاید کار به جایی برسد که فقط یک جنگ برون مرزی بتواند وحدت از دست رفته جامعه را به آن بازگرداند».
ورای اینکه آیا اساسا این تحلیل از شرایط موجود درست است یا خیر و یا اینکه مگر راه حلهای به اصطلاح مسالمتآمیز دیگری وجود ندارد به نکته موجود در این کلام توجه کنیم و آن اینکه رابطه بین جنگ یا یک دشمن بیرونی با انسجام اجتماعی رابطهای است مستقیم و بسیار قوی. البته این رابطه بسط یافته همان چیزی است که «کوزر» در بحث گروهها مطرح میکند و دیگر جامعهشناسان نیز تأیید میکنند، اینکه «دشمن مشترک باعث بالا رفتن پیوند درون گروهی میگردد». (1)
مروری بر اوضاع ایران در هنگام آغاز جنگ:
به سالهای اولیه انقلاب برگردیم و روند شکلگیری و اوجگیری جنگ ایران و عراق را بررسی کنیم میبینیم که پیش از شروع جنگ احساس تعلق خاطر مردم به یکدیگر که ناشی از فعالیتی مشترک و بزرگ (یعنی همان انقلاب) بود، احساس رضایت خاطری عمیق ناشی از شکستن بتی به بزرگی سلطنت و به عمر 2500 سال، هدف مشترک تثبیت نظام جمهوری اسلامی و از آنها مهمتر رهبری مدبرانه و کاریزماتیک حضرت امام (ره) عوامل مهمی بودند که به اضافه یکسری عوامل دست چندم دیگر جامعه ایران را به انسجامی بینظیر رسانده بودند.
در همان سالها بود که حرکات خزنده و پراکنده منافقین سایههای یک دشمن مشترک جدید را آشکار میکرد. بالطبع یکسری فعالیتها نیز در راستای مقابله با این مخاطرات صورت میگرفت که نتیجه مستقیم آنها باز هم افزایش وحدت و انسجام میان مردم بود، به عنوان مثال گشتهای شبانه آنقدر پیوند همسایهها را بالا برده بود که "محله" یکی از واحدهای بارز اجتماعی آن روز ایران به شمار میآید.
وقتی از منظر فوق به جامعه آن سالها نگریسته میشود باید به تصمیم حمله عراق به ایران به دید سخره نگاه کرد. ولی فراموش نکنیم که این نگاه از درون و یک طرفه بود. اگر به دنبال فهرست خصوصیات ایران پایان دهه پنجاه چند مؤلفه دیگر را هم اضافه کنیم، شاید مدل ما کامل تر شود. باید بدانیم طراحان و محرکان حمله عراق به ایران بیشک واقعیتهای امیدوار کنندهای از جامعه آن روز ایران برای خود یافته بودند (و همانطور که آشکار است تقریبا آنها هیچ وقت بدون مطالعه قبلی دست به کاری به این بزرگی نمیزنند). از جمله شاید بتوان مهم ترین آنها را اینگونه فهرست کرد:
عدم تصفیه و پاکسازی کامل ارتش ایران
رئیسجمهوری بنیصدر بر کشور و اختلافات آشکار او با سایر مسوولان درجه یک نظام
نداشتن سازماندهی کامل نیروهای انتظامی، ژاندارمریها و مرزبانیها
نبودن هیچگونه حامی قدرتمند خارجی برای جمهوری اسلامی
چندگانگی هنجاری ناشی از قطعی بودن ارزشهای قبل و بعد از انقلاب که شاید حتی از دور یک "آنومی" به نظر میرسید.
با لحاظ این شرایط بود که طراحی جنگ علیه ایران انجام شد. این هجوم به سبک جنگهای ضربتی و غافلگیر کننده طراحی شد و با این تصور که چند روزه به پایان خواهد رسید. (مثل جنگ اعراب با اسرائیل که شش روزه خاتمه یافت) در این مدل جنگها تا حریف مدافع بخواهد حتی نیروهای بالفعل خود را در موضع مورد تهاجم، آرایش و استقرار دهد کار از کار گذشته است.
«هنری کیسینجر» در تاریخ 7/6/59 پیشبینی کرده بود عراق در یک جنگ ده روزه میتواند بر جمهوری اسلامی پیروز شود. (2) همان روز بختیار که شناخت بیشتری از بقیه مردم ایران داشت «سقوط نظام جمهوری اسلامی را ظرف چند ماه محقق دانست» و صدام در روز اول جنگ گفته بود که «هفت روز دیگر به تهران خواهیم رسید».
اما چرا معادلات به هم ریخت؟ و این طراحی غلط از آب در آمد؟ و جنگ چند روزه هشت سال به طول انجامید؟ پاسخ در انسجام اجتماعی مردم ایران خلاصه میشود که ما آن را به عنوان علت دوم که در میان مدت و بلند مدت مانع از تحقق برنامههای دشمن شد بررسی میکنیم؛ ولی پیش از آن لازم است علت اول را که تا زمان بالفعل شدن یکپارچگی مردم ایران مؤثر واقع شد، مد نظر قرار دهیم.
1 مقاومتهای محلی و نیروی هوایی:
در خوششبینانهترین شرایط حداقل چند روز زمان لازم است تا ارتش و مردم یک کشور به صحنه رویارویی غافلگیرانه با دشمن متجاوز بیایند. دفاع از ایران و تلاش برای نگهداشتن موازنه قدرت تا آن زمان بوسیله مقاومت بالای نیروهای محلی و خدمات فراموش نشدنی نیروی هوایی ارتش انجام شد.
11 مقاومتهای محلی:
مرزنشینان غیور ایران که هنوز شور انقلاب را در سر داشتند و به علت تجربه سالها ناامنی در مرزها عموما مسلح نیز بودند، به شکلی کاملا جدی و مؤثر با همه توان به مقاومت برخاستند. نیروی زمینی ارتش عراق که از پیش آماده شده بود برای اینکه از شهرهای بیدفاع یکی پس از دیگری به سمت مرکز کشور پیشروی کند در اولین گام ورود به کشور با مقاومتی غیرقابل تصور روبرو گردید که دو نتیجه دربرداشت: اولا شور نظامی و انرژی بالفعل ناشی از سبک پنداشتن کارزار پیش رو را تا حدود زیادی کاهش داد. ثانیا باعت شد از همان ابتدای امر به علت عقب افتادن ارتش از برنامه زمانی از پیش تعیین شده در کنار ورود عنصر ترس و احتیاط در پیشرویهای بعدی، حرکت هجومی ارتش عراق در خاک ایران بسیار کندتر شود.
21 نیروی هوایی:
تیزپروازان ارتش جمهوری اسلامی که پیش از انقلاب یعنی در 19 بهمن 57 با امام خویش بیعت کرده بودند باز هم اولین نیروهای نظامی بودند که عملا وارد جنگ شدند. در همان چند روز این نیرو طی دو مرحله مأموریت خود را به انجام رساند. مرحله اول با مانورهای پیاپی بر آسمان عراق و همچنین پخش اعلامیههای امام (ره) خطاب به مردم و ارتش عراق اجرا شد. اثر روانی این عملیاتها بسیار بالا بود؛ زیرا اولا خود این هجوم گسترده که بنا به نقل منبع رسمی عراق «با 101 فروند هواپیما» (3) صورت گرفت تأثیرگذار و ترسآور بود اگر مردم عراق تصور میکردند این تعداد هواپیما به قصد بمباران بیایند، چه خواهد شد؟ تصور کنیم چه وحشت عمومی آنها را فرا میگرفت و ثانیا اثر پیامهای امام به مردم و ارتش عراق که در بخش بعد به شکلی مبسوط بررسی خواهد شد انکار ناشدنی است.
مرحله دوم بمباران مواضع نظامی و صنعتی و تأسیسات زیربنایی عراق بود. زمانی که بر ایران حجت تمام شد که وارد جنگی تمام عیار شده است در همان هفته اول خلبانان غیور ارتش اسلام با عملیات و پروازهای تهاجمی خود از یک طرف باعث شدند عراق مجبور شود بخشی از توان خود را از حمله کاسته متمرکز در دفاع نماید و از طرف دیگر از نظر سیاسی و اعتبار بینالمللی ضرباتی را به عراق وارد کردند. به عنوان مثال عراق به علت تسلط ایران بر خلیج فارس رسما در تاریخ 4/7/59 صادرات نفت خود از طریق این دریا را قطع کرد و تنها به خط لوله انتقال نفت از طریق ترکیه اتکا نمود ولی در روز 6/7/59 یعنی دو روز بعد، پس از اینکه وزیر امور خارجه عراق گفت: «نگرانیم حملات هوایی ایران به تأسیسات نفتی در توانایی عراق در جنگیدن وقفه ایجاد کند» آن خط لوله هم مورد اصابت قرار گرفت و از وجهه بینالمللی عراق بسیار کاست به طوری که رادیو لندن گفت: «اگر شش روز پیش صدام فکر میکرد فرصت مناسبی برای تحقیر ایران پیدا کرده امروز باید در این فکر تجدید نظر کند» و کار به جایی رسید که در هفتمین روز جنگ صدام خواستار آتشبس فوری شد.