جنگ نرم
جنگ نرم در حقیقت شامل هرگونه اقدام روانی و تبلیغات رسانه ای است که “جامعه هدف” یا گروه هدف را نشانه می گیرد و بدون درگیری نظامی و گشوده شدن آتش رقیب را به انفعال یا شکست وا می دارد. در این ویژه نامه برآنیم تا مطالب مرتبط با این مقوله را گردآوری نماییم
مقدمه
جنگ نرم در حقیقت شامل هرگونه اقدام روانی و تبلیغات رسانه ای است که “جامعه هدف” یا گروه هدف را نشانه می گیرد و بدون درگیری نظامی و گشوده شدن آتش رقیب را به انفعال یا شکست وا می دارد. در این ویژه نامه برآنیم تا مطالب مرتبط با این مقوله را گردآوری نماییم . جنگ سرد" اصطلاحی بود که در سال ۱۹۴۵، توسط جورج اورول نویسنده معروف انگلیسی خالق کتابهای داستانی پر سر و صدای قلعه حیوانات و سال 1984 ابداع کرد . البته در آن زمان این عبارت در تعریف مبارزه بین آمریکا و شوروی به کار نرفته بود زیرا در سال 1945 تازه جنگ جهانی دوم به پایان رسیده بود و هنوز دوقدرت پیروز در جنگ دوران ماه عسل سیاسی را پشت سر می گذاشتند. درهمان سال " برنارد باروش" سیاستمدار آمریکایی از این اصطلاح استفاده کرد، اما استفاده عمومی از آن توسط یک روزنامه نگار به نام والتر لیپمن که مجموعه مقالاتی و کتابی را به نام "جنگ سرد " در سال 1947 منتشر کرد، باب شد .
در 1947، جورج کنان دیپلمات آمریکایی، استراتژی اساسی جنگ سرد ایالات متحده را تشریح کرد: "سیاست مهار به منظور مقابله با روس ها با نیروی متقابل ثابت در هر نقطه ای که نشانی از تجاوز به منافع جهان صلح آمیز و باثبات بروز دهند." این سیاست در موارد بسیاری با تمایل اصلی واشنگتن برای رقابت با سایر قدرتها برا ی تصاحب بیشتر منابع کشورهای اروپایی و بعضی از کشورهای تازه استقلال یافته در منطقه آفریقا، آسیا، و خاورمیانه که برخی استراتژیست ها از آن به عنوان "حاشیه" نام می بردند و اروپا را صحنه اصلی جنگ سرد می دانستند منطبق شد .در واقع جنگ سرد، مبارزه اقتصادی و ایدئولوژیکی بود که پس از جنگ جهانی دوم ، بین ابر قدرتهای آن زمان، یعنی شوروی وآمریکا درگرفت و توسط هم پیمانان آنها پشتیبانی شد.جنگ سرد درعمل از سال 1947آغازو تا فروپاشی کمونیسم و از میان رفتن شوروی در سال 1991، حدود ۴ دهه ادامه یافت .
در یک سوی این میدان آمریکا ومتحدان اصلی اش یعنی انگلیس ،فرانسه آلمان غربی و ایتالیا به همراه کشورهای عضو پیمان های نظامی ناتو ، سنتو ، سیتو وآنزوس قرار داشت و در طرف مقابل شوروی و کشورهای بلوک شرق در قالب پیمان نظامی ورشو و پیمان اقتصادی کومکون قرار گرفته بودند .
نبرد بین دو بلوک غرب و شرق ، به جنگ سرد شهرت یافت و دلیل آن این بود که در این جنگ از دخالت مستقیم ارتش های مسلح خبری نبود. جنگ سرد از طریق انجام عملیاتی چون مانور های دیپلماتیک، فشار های اقتصادی، ارعاب، تبلیغات منفی، ترور، عملیات نظامی خفیف و جنگ های نظامی واقعی و عمیات جاسوسی بین برخی متحدین دو طرف انجام می گرفت. دراین دوران ابر قدرتها به جای نبرد مستقیم با یکدیگر، کشوردیگری را وارد جنگ میکردند و از این طریق سیاست خود را پیش می بردند.
دوران جنگ سرد شاهد شکل گیری و اوج نبرد قدرتها بود که طی آن مسابقه ای برای ساختن تسلیحات بسیار مدرن چه از نوع عادی یا اتمی، در جریان بود و به وحشت جهانی از جنگ احتمالی اتمی منجر شد اما به هرحال جهان درژانویه سال 1992 با تحقق رسمی فروپاشی شوروی وارد مرحله جدیدی شد که تا همین اواخر همه ازآن با عنوان دوران پس ازجنگ سرد یاد می کردند .
شاخص های اصلی دوران جنگ سرد 1947 تا 1991
1- تقسیم جهان به دو بلوک قدرت
2- رقابتهای اقتصادی و تسلیحاتی بصورت هم زمان
3- حاکم شدن لفاظی ها ی ایدوئولوژیکی بر مناسبات دو طرف
4-به کارگیری زوردرحوزه رقیب بدون درگیر شدن در جنگ مستقیم رودرواز طریق مداخلات نظامی محدود ویا انجام کودتا یا تجاوز نظامی به کشورهای بی طرف یا مخالف نظام سلطه
5- تلاش برای نفوذ در حوزه فعالیت رقیب از طرق اقتصادی ویا فرهنگی
6- به راه انداختن جنگ رسانه ای گسترده وتوسعه تبلیغات منفی و افشاگرانه علیه یکدیگر
7- طراحی و اجرای عملیات گسترده جاسوسی به منظور کسب اطلاعات سیاسی نظامی و امنیتی
با نگاهی به عناوین هفت گانه فوق بخوبی می توان دریافت که در حال حاضر شرایط بین المللی و منطقه ای بطور کلی دگرگون شده وبه همین دلیل روش های سنتی گذشته تغییر ماهیت داده اند .زیرا
1- بلوک بندی جهان کاملا برهم خورده است و در حال حاضر چهان در حال گذار به دوران جدید نظام بین الملل است 2- جهان به سمت استقرار یک نظام چند جانبه گرایی با تکیه بر پیمان های منطقه ای پیش می رود .اما آمریکا با همه امکانات خود در صدد است با استفاده از فاصله زیادی که با رقبای خود از لحاظ نظامی و اقتصادی دارد .رهبری جهان را برای تشکیل نظام تک قطبی به دست گیرد .
3- رقابتهای اقتصادی و تسلیحاتی در دوران تشکیل سازمان تجارت جهانی و فراگیر شدن آن هم از لحاظ شکلی و هم از لحاظ ماهیتی تغییرات اساسی با دوران جنگ سرد پیدا کرده است. دردوران جهانی سازی سیاست ،اقتصاد و فرهنگ برای حفظ اقتدارخود باید به فکر راهکارهای جدیدی بود که با روش های کهنه شده قبل، تامین نمی شود.
3- فاصله بین رقبا به گونه ای بیشتر شده است که رقیبان امریکا تنها می توانند از طریق اتحاد با هم و تشکیل پیمان های جدید اقتصادی و یا نظامی ، به رقابت با ایالات متحده برخیزند .
4- دردوران جدیداگرچه رقابتهای ایدئولوژیک به ظاهرکنارگذاشته شده است اما دوطرف بازهم سعی دارند دشمن های فرضی خود را نه بر اساس ایدئولوژی بلکه بر اساس منافع تعریف شده مقطعی بازسازی کنند تا بتوانند بودجه های میلیاردی نظامی و امنیتی خود را توجیه کنند .
تحلیل شرایط موجود :
اگرنخواهیم وارد تقسیم بندی های سنتی دانشگاهی درباره جنگ سرد بشویم بطور خلاصه می توان گفت در چهار دهه جنگ سرد ،جهان حداقل سه بار تا آستانه جنگ پیش رفت که هربار به دلایلی از کابوس جنگ اتمی رهایی یافت .اما در دو دهه اخیر دورانی آغازشده که بعضی از صاحب نظران مانند کوزیروف وزیر خارجه روسیه ی دوران یلتسین از ان به عنوان دوران "صلح سرد " یاد می کنند . چراکه نه از گرمای سالهای اولیه همکاری غرب با روسیه پس از فروپاشی شوروی ،اثری باقی مانده و نه اختلاف ها به حدی بالا گرفته است که دو طرف همه امکانات خود را برای از میدان خارج کردن رقیب از طریق شیوه های سنتی دوران جنگ سرد ،به کار برند .
با این وجود عده دیگری از صاحب نظرن سیاسی مانند برژینسکی معتقدند دوران کنونی دوران «دوستی های تصنعی» است و نمی توان انرا جنگ سرد جدید خواند چرا که مشخصات جنگ سرد را که مهم ترین انها جنگ ایدولوژیک بود به همراه ندارد و نمی توان آنرا" صلح سرد" نامید زیرا این سردی روابط نه بین دو بلوک بلکه در چهارچوب مناسبات دوجانبه امریکا و روسیه به لفاظی های سیاسی که بیشتر مصرف داخلی دارد، تبدیل شده است .
با این اوصاف، این دوران را چگونه می توان با دوره های قبل از ان متمایز ساخت ؟ و اصولا آیا می توان برای دوران پس از جنگ سرد در مقطع کنونی نامی واحد برگزید؟
برای پاسخگویی به این سئوال مهم باید ابتدا شاخص های جنگ سرد را با شاخص های موجود در روابط روسیه و امریکا با هم مقایسه کرد و سپس با در نظر گرفتن وضعیت کنونی تحلیلی مبنایی از شرایط حاکم بر مناسبات روسیه و امریکا و تاثیر ان بر روابط بین الملل ارائه کرد .
با درنظر گرفتن مسائل فوق می توان مشخصات رفتاری دردوران پس ازجنگ سرد را در موارد ذیل خلاصه کرد:
شاخص های اصلی دوران پس ازجنگ سرد درروابط بین کشورها از سال 1992 تا کنون
1- جهان کنونی بیشتر تک قطبی است اما به سمت جهانی چند قطبی در حرکت است
2- مناسبات بین کشورها بیش از انکه تحت تاثیر فشارقدرتها باشد تابعی از منافع ملی و قدرت چانه زنی سیاسی کشورها است
3- جهان به دلیل گسترش وسایل ارتباط جمعی از قبیل اینترنت و ماهواره ،کوچکتر از گذشته شده امادر همین حال پیچیده تر نیز شده است. زیرا معادلات گذشته در تنظیم روابط بین کشورها تا حدود زیادی به هم خورده وجای خود را به معادلات تازه ای داده است که نمونه های کوچکی از ان را در عراق ،کوزوو، دارفور ، تیمور ،افغانستان و چچن شاهد هستیم .
4- امروزه قدرتهای حاکم تلاش می کنند مفاهیمی مانند "حق حاکمیت ملی" و" چهاردیواری اختیاری" روز به روز بیشتر تضعیف شوند و کم کم جای خود را به جهانی شدن سیاست ،اقتصاد ، فرهنگ و حقوق بشر دهند.
5- به جای به کار گیری زور بصورت مستقیم، توجه قدرتها به استفاده از قدرت نرم وایجاد تغییرات از طریق مسالمت امیز با به کارگیری شیوه های نوین مداخله در امورداخلی کشورها جلب شده است
6- در این دوران رسانه ها به عنوان ابزاری همه کاره برای اعمال و جا انداختن سیاستهای قدرتهای زورمدار به کار می روند و رقابتی جهانی برای عرصه نبرد رسانه ای شکل گرفته است که نه از لحاظ کمی و نه از جهت کیفی قابل مقایسه با دوران جنگ سرد نیست . در کمال شگفتی باید یاد آوری کرد رسانه های نه به عنوان ابزار بلکه دقیقا به عنوان سنگری برای حمله یا دفاع در برابر رقبا یا دشمنان به کار می روند .
7- ایدئولوژی در مناسبات بین المللی همچنان نقش ایفا می کند و نه تنها کم رنگ تر نشده بلکه در کشوری مانند امریکا با حاکمیت نئو محافظه کاران وارد مرحله جدیدی شده است که به نظر نمی رسد با شکست احتمالی جمهوری خواهان در انتخابات سال اینده موقعیت خود را از دست بدهد.
8- تمایل برای تشکیل پیمان های منطقه ای و بین المللی افزایش یافته و جهان شاهد تشکیل چند پیمان امنیتی و یا اقتصادی مانند پیمان شانگهای و گوام و توسعه اتحادیه اروپا به 27 کشور بوده است
9- مفاهیم جدیدی چون جهانی شدن ، نظم نوین جهانی ، برخورد تمدن ها و ارائه تفسیر تازه ای از مفاهیم قبلی مانند تروریسم و آزادی خواهی تاثیر تعیین کننده ای بر برنامه ریزی های کشورهای مختلف برای استراتژی آینده شان داشته و به تبع آن بر روابط این کشورها با سایر کشورها اعم از دوست یا دشمن تاثیر عمیق برجای گذارده است .
10- جاسوسی و فعالیتهای مربوط به ان بیشتراز گذشته ادامه دارد اما توان اصلی ان بر فعالیتهای اقتصادی و بدست اوردن اطلاعات محرمانه شرکتهای رقیب متمرکز شده است .
اکنون بادر نظر گرفتن موارد ده گانه فوق می توان وضعیت موجود در مناسبات روسیه و امریکا را درسه سطح تحولات بین المللی ،منطقه ای و دو جانبه مورد ارزیابی قرار داد تا در نهایت بتوان مسیر تحولات آتی را پیش بینی کرد .
مناسبات روسیه و آمریکا در سطح بین المللی
روسیه به دلیل عقب ماندگی بیش ازدودهه از لحاظ سیاسی ، نظامی ، امنیتی ،اقتصادی قادر به رقابت نزدیک با آمریکا نیست به همین جهت توجه خود را از یک طرف به شرق معطوف کرده است ودر همین راستا با چینی ها در چهارچوب سازمان شانگهای پیش می رود و با هندی ها هم از لحاظ نظامی و اقتصادی مناسبات گسترده و نزدیکی را پایه گذاری کرده است که اگر موفق شود اختلاف های موجود میان چین و هند را برطرف کند مایل است همکاری استراتژیک سه جانبه ای بین مسکو ،پکن و دهلی شکل بگیرد . از طرف دیگر روسیه مایل است با نزدیک شدن به آلمان و فرانسه همکاری جدیدی را با اروپا در چهارچوب اتحادیه اروپا آغاز کند اما در این مسیر هم به دلیل سنگ اندازی و کارشکنی امریکا و هم به دلیل بد گمانی بعضی از اعضای جدید اتحادیه اروپا از جمله لهستان و چک تاکنون موفقیت قابل قبولی بدست نیاورده اما ناامید هم نیست .
در طرف امریکا این کشور بدون توجه به نگرانی مسکو همچنان به سمت حوزه های سنتی نفوذ روسیه در اروپای شرقی و قفقاز پیش روی می کند ودر همان حال با به کارگیری اهرم های فشار مانند اجرای بی چون و چرای طرح سپر دفاع موشکی در اروپا می کوشد روسیه را به گردن نهادن به رهبری جهانی امریکا وادار سازد . اما به دلیل آنکه روسیه از لحاظ نظامی و اقتصادی در موقعیت بهتری نسبت به سالهای قبل قرار گرفته است نتوانسته انطور که می خواهد به پیش روی خود ادامه دهد.
بر اساس تحلیل فوق می توان گفت مناسبات مسکو و واشنگتن در سطح بین المللی هنوز دردوران پس از جنگ سرد قرار دارد اما با ابعاد و مشخصات تازه ای که در سطح منطقه ای و دوجانبه قابل تفسیر و تبیین است،درجهت تهدید بیشتر ادامه می دهد .
مناسبات روسیه و امریکا در سطح منطقه ای
مناسبات واشنگتن و مسکو در سطح منطقه ای در مرحله ورود به دوران جدیدی است . شاید به ان بتوان دوران "پس از صلح سرد " گفت چراکه امروز تقریبا دیگر ازملاحظه کاری های گذشته درروابط دو طرف خبری نیست دورانی که آمریکا سرکوب چچنی ها را در روسیه نادیده می گرفت و روسیه از سرکوب طالبان درافغانستان استقبال می کردو از کنارتجاوز آمریکا به عراق به سادگی عبور می کرد ،تقریبا به پایان رسیده است .در این دوران آمریکا با استفاده از نظریه "قدرت نرم " که برای اولین بار از سوی جوزف نای در سال 1990 مطرح شد می کوشد با ایجاد تغییرات برنامه ریزی شده حکومتهای طرفدار روسیه را در جمهور های پیرامونی روسیه تغییر دهد و به سمت استقرار دولتهای طرفدار غرب در این کشورها حرکت کند .
روسیه نیز متقابلا با ایجاد تحرکات جدید در دیپلماسی خود ازطریق گسترش روابط با کشورهای عربی طرفدار غرب و کشورهای منتقد جدی ایالات متحده در امریکای لاتین می کوشد وارد حوزه های سنتی نفوذ آمریکا شود .دیدار پوتین از کشورهای عربی منطقه خاورمیانه و سفر اخیر پوتین به امریکای لاتین و دیدار چاوز از مسکو دو روز قبل از ملاقات پوتین و بوش در امریکا نشانه های دقیقی برای درک جهت گیری جدید روسیه در سیاست خارجی خود است . این حرکت جدید علاوه بر انکه نفوذ سیاسی روسیه را افزایش می دهد بازار خوبی را برای فروش تسلیحات روسیه فراهم کرده است .
بر این اساس باید گفت مناسبات روسیه و امریکا در سطح منطقه ای از وضعیت صلح سرد به سمت جنگ نرم در حال حرکت است جنگی که نه اتش دارد و نه دود اما ابعاد دقیق یک نوع رودرویی را برای تقسیم حوزه های قدرت در بر می گیرد .
مناسبات واشنگتن و مسکو در سطح دو جانبه
علی رغم لفاظی هایی که بین روسیه و امریکا در مناسبتهای مختلف مطرح می شود .هنوز روابط دو کشور در سطح دو جانبه دچار تعللی نشده است پذیرایی بوش از پوتین در اقامتگاه خانوادگی بوش درکنیبانکپورت در ایالت مین واقع در شمال شرق امریکا به عنوان مکانی برای بررسی فرصتهای همکاری دوجانبه و بهبود روابط نشان می دهد که دو طرف نمی خواهند اختلاف نظرهای موجود به رودروئی بزرگ ختم شود . به عبارت دیگر روسیه می خواهد با امریکا نوعی تعامل دوجانبه بر اساس منافع مشترک داشته باشد به همین دلیل دنبال درگیری و جنگ با امریکا نیست. برخلاف دوران جنگ سرد روس ها یاد گرفته اند چگونه با امریکائی ها وارد معامله شوند تا هم منافع خود را تامین کنند وهم از رقیب خود عقب نمانند.اما درازای ان بهائ سنگینی را تاکنون به دلیل همسو شدن با آمریکا پرداخته اند . در برابر این سیاست آمریکا تا انجایی که توانسته است از موقعیت روسیه برای رسیدن به اهداف خود استفاده کرده است که آخرین موارد انرا در کوزوو 1999 و افغانستان در سال 2001 شاهد بودیم .روس ها که می توانستند مانع استقرار پایگاه نظامی امریکا در خان اباد ازبکستان و مناس قرقیزستان شوند با آمریکایی ها کنارآامدند به امید آنکه آنها بعد از سقوط طالبان با روسیه تعامل نزدیکتری را در پیش گیرند. اما انها با تعجب شاهد تحرکات اندی جان در ازبکستان و بهره برداری امریکا از این تحرکات برای ساقط کردن دولت اسلام کریم اف در ازبکستان بودند و حتی کار را در قرقیزستان به گونه ای سازمان دهی کردند که اگر روسیه دیرتراقدام می کرد بجای قربان بیک باقی اف، فرد دیگری جانشین عسگرآقایف می شد . درواقع روس ها با کمک به باقی اف از به قدرت رسیدن نیروی طرفدار آمریکا درقرقیزستان ممانعت کردند .
همه این تحرکات بر روابط دو کشور سایه انداخته است اما هیچکدام باعث نشده است که روابط دوستانه شخصی بوش و پوتین به هم بخورد.به نظرمی رسد درسطح روابط دوجانبه روسیه و امریکا هنوز وارد مرحله حادی نشده اند اما معلوم نیست در سال اینده که فرد دیگری جانشین پوتین می شود و درآمریکا هم فرد دیگری به جای بوش انتخاب خواهد شد وضعیت نسبتا با ثبات کنونی باقی بماند .
جنگ نرم و رسالت دانشگاهیان
خداوند در آیهی 217 سورهی مبارکهی بقره میفرماید: "و لایزالون یُقاتلونکم حتی یُرَّدوکُم عَنْ دینِکُم إن استطاعُوا". معنای آیه این است که دشمنان شما همواره با شما در جنگ هستند. واژه لایزالون، دلالت بر استمرار دارد و گویای این است که دشمنان همیشه با ...
خداوند در آیهی 217 سورهی مبارکهی بقره میفرماید: "و لایزالون یُقاتلونکم حتی یُرَّدوکُم عَنْ دینِکُم إن استطاعُوا". معنای آیه این است که دشمنان شما همواره با شما در جنگ هستند. واژه لایزالون، دلالت بر استمرار دارد و گویای این است که دشمنان همیشه با شما در جنگند منتهی بسته به شرایط مکانی و زمانی نوع این جنگ ممکن است متفاوت باشد. گاهی جنگ، جنگ نظامی است. گاهی اقتصادی است و گاهی نیز فرهنگی.
اصولاً جنگهایی که از نوع نظامی است و از وسایل و ادوات نظامی در آن استفاده میشود، بهعنوان جنگ سخت یا Hard War مشهور است. ولی اگر در این جنگ از وسایل و ادوات و کالاهای فکری و فرهنگی استفاده شود، اصطلاحاً به آن Soft War یا جنگ نرم اطلاق میکنند. بنابراین شاخصهی جنگ نرم، استفاده از ابزارهای فکری و فرهنگی است. کشورهای استکباری به این نتیجه رسیدهاند که همانگونه که استعمار به شیوههای قدیم، دیگر جوابگوی نیازها و اقتضائات امروزه نیست و باید در قالب استعمار نو وارد برخی از کشورها شد، از طریق جنگ سخت نیز چندان نمیتوان موفقیتهای مورد نظر را کسب کرد. بنابراین سعی میکنند با تمرکز بر مسائل فکری، ایدئولوژیک و فرهنگی و در واقع با گشودن جبههی جنگ نرم، به اهداف خود برسند.
امروزه با استفاده از تکنولوژیهای ارتباطاتی مانند سایتها، وبلاگها و... این تأثیرگذاری از سوی آنها راحتتر اعمال میشود. شیوهی عمدهی این تأثیرگذاری نیز به این صورت است که ابتدا مجموعه مؤلفههایی را در ارتباط با یک موضوع استخراج میکنند؛ یعنی در رابطه با موضوعی که میخواهند القائی در مورد آن داشته باشند، چند مؤلفه را استخراج کرده و سعی میکنند دستکم نیمی از این مجموعه مؤلفهها صادق باشد. آنگاه این اطلاعات صحیح را بهعنوان پوشش و چتری بهکار میگیرند تا در دل آن، چند موضوع خلاف واقع و نادرست را با تجزیه و تحلیلهایی و بهعنوان کالا و خدمات فکری و فرهنگی به کام مخاطب بریزند. بنابراین با جذابیت ظاهری که برای مخاطبان ایجاد میکنند، آنها را در پی بردن به انگیزهی اصلی، دچار مشکل کنند. زیرا هنگامیکه مخاطب میبیند چند مورد از این مؤلفهها صحیح است، دیگر کل آن پدیده و تحلیل ارائه شده از آن را میپذیرد. دشمنان از این طریق میتوانند اهداف مورد نظر خود را به مخاطب تحمیل کنند.
طبیعتاً راه مقابله با جنگ نرم که امروزه بهطور ویژه دانشگاهیان ما درگیر آن هستند، این است که اولاً درک کنیم که این هم یک نوع جنگ است. گمان نکنیم جنگ، فقط جنگ نظامی و سخت است. طرف مقابل ما در این جنگ نیز به دنبال اهداف و منافع خاص خود است و چیز دیگری مدّنظرش نیست. درک اینکه در شرایط جنگ نرم قرار داریم، کمک میکند تا واقعیات اجتماعی و سیاسی پیرامونمان را بهتر ببینیم. نکتهی دوم اینکه باید درک کنیم اگر در رابطه با یک پدیده از سوی رسانههای بیگانه چند مؤلفه به صورت ظاهراً صحیح القاء میشود، مؤلفههای فراوان دیگری هم وجود دارد که در قالب این چند مؤلفهی صحیح، به صورت خلاف واقع و کذب به خوراک فکری برای مخاطبان تبدیل میشود. اگر قشر جوان و دانشجویان ما دریابند که مجموعهی این مؤلفهها، لزوماً صادق نیست و در دل مؤلفههای درست، بسیاری از مؤلفهها به صورت کاذب وجود دارد، از جذابیت ظاهری که از طریق القائات فکری و فرهنگی میتواند بر افکار تأثیر بگذارد، کاسته میشود. در این رابطه باید دائماً آگاهیبخشی و یادآوری صورت پذیرد.