مروری بر بسیاری ازتاریخ نویسی های مرسوم جامعه شناسی و نظریه های صاحبنظران عمده این رشته گویای این است که هنوز نقش مسلط مردان براین رشته نیز سایه افکنده است. این پدرسالاری علمی از سالهای دور نه تنها زمینه مشارکت اندک زنان را درعرصه های علمی بویژه دراین رشته بوجود آورده است،
بلکه درمواردی نیز که زنان توانسته اند به موقعیت های موثری نیز دست یابند مورد غفلت و بی توجهی قرار می گیرند. دربین انبوهی از آثارمربوط به تاریخ تحولات جامعه شناسی بندرت می توان به آثاری دست یافت که به نقش و جایگاه زنان می پردازد.
"جامعه شناسی، تا مدت های مدید، تنها به طرح مسائل مردانه می پرداخت و به مشکلات و مسائل خاص زنان توجهی نداشت. یکی از موضوعات مهم جامعه شناسی تحقیق در مورد شیوه های مدرن اشتغال در حوزه عمومی بود که مردان (و درصدی از زنان) به آن اشتغال داشتند. بدین ترتیب، آن دسته از فعالیت های سنتی که زنان چه در جوامع پیشرفته و چه در جوامع در حال توسعه انجام می دادند اصولا از مفهوم کار متمایز شده و مورد توجه و بررسی قرار نگرفت. کار سنتی زنان به محدوده خصوصی یعنی خانواده محدود می شد و بدون دستمزد و برای مصرف خانواده بود . فمینیست ها دو انتقاد عمده به جامعه شناسی و علوم دیگر دارند :
1 ) جامعه شناسی علمی و علوم دیگر تاکنون کاملا مرد مدار بوده و در نتیجه جهان را فقط از دید مردان و بر اساس شرایط و موقعیت اجتماعی آنان تبیین و تفسیر کرده است .
2 ) روش های تحقیق متداول در این علوم نیز با توجه به نظریه ها و تجارب مردان شکل گرفته است .
فمینیست ها می گویند « جنسیت » باید به عنوان مقوله ای مهم در تبیین نظریه های اجتماعی در نظر گرفته شود. نظریه های متداول علوم اجتماعی که در بر گیرنده تجارب، علائق و نیازهای زنان نیستند ، باید مورد تجدید نظر قرار گیرند. علوم باید از روش های تحقیقی بهره بیرند تا برای تبیین مسائل زنان نیز مفید باشند . بدین طریق موقعیت اجتماعی، مشکلات، علایق و نیازهای زنان نیز مورد توجه و بررسی قرار می گیرد.
آخرین نکته ای که باید بر آن تاکید کرد تمایل فمینیست ها به ایجاد تغییر در شرایط اجتماعی است. فمینیست ها معتقدند که تحقیقات و نظریه پردازی ها باید در خدمت تغییر شرایطی باشند که مشکلات زنان از آنها ناشی می شود. یکی از انتقادات عمده فمینیست ها از جامعه شناسان این است که آنان صرفا به توصیف و توجیه مسائل زنان پرداخته اند در صورتی که بایدحتی امکان تغییر ساختاری روابط اجتماعی و ساختاری تبعیضات و نابرابری های موجود را بررسی کرد و نسبت به آنها دیدی انتقادی داشت نه این که آنها را توجیه کرد (اعزازی، ص2) .
دراین مقاله تلاش براین است با نگاهی به نقش و جایگاه تاریخی زنان در رشته جامعه شناسی دردنیا بویژه امریکا، به بازآفرینی نقش زنان در جامعه شناسی ایران اهتمام شود. امروزه باوجودیکه در طی بیش از50 سال تاسیس رسمی رشته جامعه شناسی درایران هنوز نقش مسلط مردانه درآن ساختار پدرسالارانه و مردمدار این رشته را حفظ کرده است، ولی درطی سالهای اخیر شاهد حضور بیش از پیش زنان دراین رشته بوده و لذا بنظر یمرسد همانند همه علوم درایران با تاخیری چند دهه ای می توان درسالهای آتی شاهد تغییرات جدی در ساختار جنسی رشته جامعه شناسی درایران بود. دربخش حاضر به بررسی این وضعیت در امریکا و تاحدی جهان پرداخته می شود و در بخش دیگر به جایگاه زنان در جامعه شناسی ایران خواهم پرداخت.
زنان در جامعه شناسی
دیگان نویسنده کتاب "زنان در جامعه شناسی" معتقد است عبارت "پدران بنیانگذار" جامعه شناسی همواره شامل مردان بوده است و فقط برخی مانند هس، مارکسون و ستین ازعبارت "مادران بنیانگذار" استفاده کرده اند. از نظر اوبسیاری از زنان بنیانگذار جامعه شناسی، زندگی خود را وقف ازبین بردن نقش سنتی زنان و ستم گستره در پیرامون نقش مادری کرده اند. مادران همواره نقش سرویس دهنده و خادم پدران، شوهران و پسران را داشته اند. به نظر وی عبارت "خواهران بنیانگذار" در جامعه شناسی از اقتدار بیشتری نسبت به دو عبارت فوق برخوردار است بطوریکه از درگیری هردو جنس و محدوده های سنتی درحال تغییر جامعه شناسی و زنان سخن می راند. عبارت خواهران بنیانگذار با عبارت سیاسی فمینیستی "خواهری" بسیار درپیوند است (دیگان، ص2).
او درتحقیق گسترده خود برای شناسایی زنان جامعه شناس از 5 معیار اساسی بهره جسته است که دیرک کسلر برای مطالعه جامعه شناسان اولیه آلمان استفاده کرد (همانجا؛ ص 7):
اشغال کرسی آموزشی یا آموزش جامعه شناسی
عضویت درانجمن جامعه شناسی هریک از جوامع
نگارش مقالات یا کتب جامعه شناختی
تعریف و معرفی خود بعنوان جامعه شناس
تعریف ومعرفی فرد بعنوان جامعه شناس ازسوی دیگران
او معتقد است زنان جامعه شناس دارنده جایزه صلح نوبل بعنوان خواهران بنیانگذار عبارتنداز(همانجا، ص 8):
جین آدامز 1931، امیلی گرنه بالچ 1946، آلوا میردال 1982. علاوه براین زنان رئیس درانجمن جامعه شناسی امریکا عبارتندا: دوروتی اس.توماس 1948، میرا کوماروسکی 1973، آلیس روسی 1976، ماتیلا وایت ریلی 1986، جین هابر 1989 و.. . ازسوی خواهران بنیانگذاردارنده صلح نوبل اقدامات زیرصورت گرفته است:
کمک به قربانیان زلزله، مبارزه علیه تبعیض وستم بر زنان و رهایی از سلطه مردانه برآنان، سازماندهی انجمن های داوطلبانه، تلاش برای تغییر حق زنان در بازار کار، فعال گرایی و تلاش برای صلح. ازنظر او درتاریخ جامعه شناسی امریکا حضورزنان دارای 4 دوره بندی است: عصر تعریف حرفه ای، عصر طلایی، عصر تاریک و عصر معاصر.
عصر تعریف حرفه ای:
نخستین زنانی که قبل از 1890 بطورحرفه ای مشغول کاربودند بخشی ازآنان آگاهی فمینیستی درحال ظهور راشکل بخشیدند. آنان پیشروان ایجادیک فرصت برای کار زنان بعنوان معلم، نویسنده و مبارز برای شکستن موانع آموزش عالی زنان بودند. آنان علاوه بر این گشاینده درهای ورود به یک حرفه جدید یعنی جامعه شناسی بودند. بطوریکه اغلب با تعریف دینی جهان و جایگاه زنان درآن به مبارزه برخاستند. هریت مارتینی، یکی از نخستین بنیانگذاران عمده جامعه شناسی بعنوان یک حوزه، مشروعیت یافته بود. جایگاه او از این نظر با جایگاه هر مردی درعصر او نظیر کنت و توکویل اگربالاتر نبود، برابری می کرد. ترجمه او از اثر کنت، سبب آشنایی کنت درزبان انگلیسی بعنوان بنیانگذار شد. او نه تنها نظراتش را درباره جامعه به رشته تحریر درآورد بلکه درحمایت از رشته جوان جامعه شناسی نیز مطالبی نوشت.
افراد دیگر عبارت بودند از: مادام دستل که تحلیلگر جتماعی فرانسه عصرناپلئون بود. او هیچ ارتباطی با رشته رسمی جامعه شناسی نداشت ولی یک نظریه پرداز زن درباره جامعه بود. ژوزفین باتلر نیز ارتباطی بارشته نوظهور جامعه شناسی نداشت ولی آثار او در باره رفتار روسپیان و جامعه، دیگرزنان جامعه شناس نظیر مارتین را تحت تاثیر قرارداد. نظریه پردازان نخستین فمینیست نظیر ماری ولستونکرافت و لوسی ستون و ماتیلا ژوسلین گیج، بنیانگذاران اصلی نظریه فمینیستی هستند که پیشاهنگ جامعه شناسی فمینیستی شدند. رز فایرستون درسال 1887 دکترای جامعه شناسی را دردانشگاه ووستر دراوهایو را دریافت کرد. او اولین زنی بود که دکترای جامعه شناسی دریافت کرد و چه بسا اولین زن دکترا درجامعه شناسی درجهان بشمار برود (همانجا، ص 13-14).
عصر طلایی از1890 تا 1920
جامعه شناسی در1892 اولین باربعنوان رشته و دپارتمان مستقل دردانشگاه شیکاگو تاسیس شد. دراین عصر دو نسل اززنان وجود داشت:
الف) نسل بین سالهای 1855 تا 1870. پیشروانی که به کار زنان درجامعه بافضای های متمایز برای هرجنس کمک کردند. این ایدئولوژی جنسیتی، در دکترین فضاهای مجزا اجازه رشد شبکه زنان درجامعه شناسی را داد. این حرکت بامطالعه خانه، زنان و کودکان و خانواده شروع شد. بخاطر حساسیت فرهنگی و عاطفی زنان، آنان متخصصان ایدآلی بودند که از دانش برای بهبود جامعه بهره بردند: ساختن جامه انسانی تر. شبکه مردان بسیار انتزاعی، روشنفکر و دانشگاهی بودند.
ب) نسل دوم زنان دراین عصر متخصصانی بودند که به اعتبار مردانه دردانشگاه دست یافتند ولی برخی از آنان، گاهی مجبورشدند دنیای متمایز زنان را در درون جامعه شناسی اعمال کنند. آنان دراین عصر با گسترش شبکه قدرتمند خواهران به یاری ثبت نام خود دراین حرفه، دستیابی به شغل، پایداری دراین حرفه با زبان سخت، مستند سازی زندگی زنان، شرکت درنگرش به یک جامعه برابرخواه تر، گفتگوی موثر و لابی برای برابرسازی و قانونی کردن آن، تاسیس سازمان های اجتماعی زیاد و نوشتن کتاب و مقاله پرداختند. آنان با هم دوست، متحد، عاشق و همکار بودند. آنان نخستین موج از فمینیزم بودند و جامعه شناسی از زندگی و کار آنان جداناپذیر نبود