شیخ سعدی نه تنها یکی از ارجمندترین ایرانیان است ، بلکه یکی از بزرگترین سخن سرایان جهان است . در میان پارسی زبانان یکی دو تن بیش نیستند که بتوان با او برابر کرد . و از سخن گویان ملل دیگر هم از قدیم و جدید و کسانی که با سعدی همسری کنند بسیار معدودند . در ایران از جهت شهرت کم نظیر است و خاص و عام او را می شناسند و در بیرون از ایران هم عوام اگر ندانند خواص البته به بزرگی قدر او پی برده اند . با این همه از احوال و شرح زندگانی او چندان معلوماتی در دست نیست زیرا بدبختانه ایرانیان در ثبت احوال ابناء نوع خود نهایت مسامحه و سهل انگاری ورزیده اند چنانکه کمتر کسی از بزرگان ما جزئیات زندگانیش معلوم است و درباره ی شیخ سعدی مسامحه بجایی رسیده که حتی نام او هم بدرستی ضبط نشده است .
امّا در مورد چگونگی بیان شیخ سعدی حق این است که مجد همگر از شاعران معاصر درباره ی سعدی گفته است :
از سعدی مشهور سخن شعر روان جوی
کو کعبه ی فضل است و دلش چشمه ی روشن
یا در جایی دیگر می گوید :
سعدیا خوش تر حدیث تو نیست تحفه ی روزگار اهل شناخت
آفرین بر زبان شیر ینت کاین همه شور در جهان انداخت
شیخ سعدی خانواده اش عالمان دین بوده اند و در سالهای اول سده ی هفتم هجری در شیراز متولد شده و در جوانی به بغداد رفته و آنجا در مدرسه ی نظامیه و حوزه های دیگر درس و بحث به تکمیل علوم دینی و ادبی پرداخته و در عراق و شام و حجاز مسافرت کرده و حج گزارده و در اواسط سده ی هفتم هنگامی که ابوبکرین سعد بن زنگی از اتابکان سلغری در فارس فرمانروایی داشت به شیراز باز آمده ، در سال ششصد و پنجاه و پنج هجری کتاب معروف به « بوستان » را بنظم آورده و در سال بعد « گلستان » را تصنیف فرموده و در نزد اتابک ابوبکر و بزرگان دیگر مخصوصاً پسر ابوبکر ، که سعد نام داشته و شیخ انتساب به او را برای خود تخلص قرار داده قدر و منزلت یافته و همواره به بنان و بیان مستعدان را مستفیض و اهل ذوق را محفوظ و متمتع می ساخته و گاهی در ضمن قصیده و غزل به بزرگان و امرای فارس و سلاطین مغول معاصر و وزرای ایشان پند و اندرز می داده و به زبانی که شایسته است که فرشته و ملک بدان سخن گویند به عنوان مغازله و معاشقه نکات و دقایق عرفانی و حکمتی می پرورده و تا اوایل دهه ی آخر از سده ی هفتم در شیراز به عزت و حرمت زیسته و در یکی از سال های بین ششصد و نود و یک و ششصد و نود و چهار در گذشته و در بیرون شهر شیراز در محلی که بقیه او زیارتگاه صاحبدلان است بخاک سپرده شده است .
اگر سخنش را به شیرین یا نمکین بودن بستانیم ، برای او مدحی مسکین است و اگر ادعا کنیم که فصیح ترین گویندگان و بلیغ ترین نویسندگان است قولی است که جملگی بر آنند ؛ اگر بگوییم کلامش از روشنی و روانی ، سهل و ممتنع است ، از قدیم گفته اند و همه کس می داند ، حسن سخن شیخ خاصّه در شعر ، نه تنها بیانش دشوار است ، ادراکش هم آسان نیست ، چون آب زلالی که در آبگینه ی شفاف هست اما از غایت پاکی وجودش را چشم ادراک نمی کند ، ملایمتش با خاطر مانند ملایمت هوا با تنفس است که در حالت عادی هیچ کس متوجّه روح افزا بودنش نیست . و اگر کسی بخواهد لطف آنرا وصف کند جز اینکه بگوید جان بخش است عبارتی ندارند ، از این رو هر چند اکثر مردم شعر سعدی را شنیده و بلکه از بر دارند و می خوانند ، کمتر کسی است که براستی خوبی آنرا درک کرده باشد و غالباً ستایشی که از سعدی می کنند تقلیدی است و بنا بر اعجابی است که از دانشمندان با ذوق نسبت به او دیده شده است . پی بردن به مقام شیخ با داشتن ذوق سلیم و تتّبع در کلام فصحا ، پس از مطالعه و تأمّل فراوان میسر می شود ، جوانان و عوام هم از شعر سعدی محفوظ می گردند اما آنچه پیر دانشمند به شرط دارا بودن صفات لازم از آن در می یابد چیز دیگری است و گفتنی نیست ، بنابراین از وصف سخن شیخ در می گذریم و با اظهار عجز به گوشزد کردن بعضی از نکات اکتفا می کنیم .
سعدی سلطان مسلم ملک سخن و تسلطش در بیان از همه کس بیشتر است . کلام در دست او مانند موم است . هر معنایی را به عبارتی ادا می کند که از آن بهتر و زیباتر و موجزتر ممکن نیست . سخنش حشو و زواید ندارد و سرمشق سخنگویی است . ایرانیان چون ذوق شعرشان سرشار بوده شیوه ی سخن را درشعر بنهایت زیبایی رسانیده بودند . شیخ سعدی همان شیوه را نه تنها در نظم بلکه در نثر بکار برده است ، چنانکه نثرش مزه ی شعر ، و شعرش روانی نثر را دریافته است و چون پس از گلستان ، نثر فارسی در قالب شایسته حقیقی ریخته شده بعدها هر شعری هم که مانند شعر سعدی در نهایت سلامت و روانی باشد در ترکیب شبیه به نثر خواهد بود . یعنی از برکت وجود سعدی زبان شعر و زبان نثر فارسی از دوگانگی بیرون آمده و یک زبان شده است .
سعدی از معدودی از سخن سرایان است که به هیچ وجه لفاظی و فضل فروشی در نظر نگرفته و سخن نگفته است مگر برای اظهار افکار و معانی که در دل داشته است . گلستان و بوستان سعدی یک دوره ی کامل از حکمت عملی است . علم سیاست و اخلاق و تدبیر منزل را جوهر کشیده و در این دو کتاب به دلکش ترین عبارات درآورده است . در عین اینکه در نهایت سنگینی و متانت است از مزاح و طیبت هم خالی نیست و چنانچه خود می فرماید : « داوری تلخ نصیحت بشهد ظرافت بر آمیخته تا طبع ملول از دولت قبول محروم نماند » و انصاف این است که بوستان و گلستان را هر چه مکرر بخوانند اگر اندکی ذوق باشد ملالت دست نمی دهد . هیچ کس به اندازه ی سعدی پادشاهان و صاحبان اقتدار را به حسن سیاست و دادگری و رعیت پروری دعوت نکرده و ضرورت این امر را مانند او روشن و مبرهن نساخته است . از سایر نکات کشورداری نیز غفلت نورزیده و مردم دیگر را هم از هر صنف و طبقه ، از امیر و وزیر و لشکری و کشوری و زبردست و زیردست و توانا و ناتوان ، درویش و توانگر و زاهد و دین پرور و عارف و کاسب و تاجر و عاشق و رند و مست و آخرت دوست و دنیا پرست ، همه را به وظایف خودشان آگاه نموده و هیچ دقیقه ای از مصالح و مفاسد را فرو نگذاشته است .
شیخ سعدی از بزرگان عصر خود مداحی کرده است اما مدایح او هیچ شباهت به ستایش های گویندگان دیگر ندارد ، نه تملق می گویند ، نه مبالغه می کند ، بلکه سراسر گفتارش موعظه و اندرز است و متمّلقان و گزافه گویان را سرزنش می کند . ممدوحان خود را به داد و دهش و مهربانی و دلجویی از فقرا و ضعفا و ترس از خدا و تهیّه توشه ی آخرت و تحصیل نام نیک ترغیب و تحریص می نماید .
سعدی متدیّن و مذهبی بلکه متعصب است . اما تعصب و تدیّن را هیچگاه دست آویز آزار مخالفان دین و مذهب خود نمی سازد و جفا کاری با ایشان را روا نمی داند . سراپا مهر و محبت است و خویش و بیگانه و دوست و دشمن را مورد رأفت و انصاف و مروت می دارد . به راستی انسان دوست و انسانیت پرست است . حس همدردی او با ابناء نوع بی نهایت است جز به مردم آزار و ظالم ، با همه کس مهربان است ، تا آنجا که سزای بدی را هم نیکی می خواهد و رقت قلب و دلسوزی او جانوران را نیز شامل است . با کمال تقیدی که به حفظ اصول و فروغ دین و مذهب دارد به زهد خشک و آراستگی صورت ظاهر ، اهمیت نمی دهد ، معنی حقیقت را می خواهد ، صورت هرچه باشد .