تعریف بی خدایی
بیخدایی، ناخداباوری، خدا نشناسی یا ایزدنینگاری در معنای کلّی، به فقدان باور به وجود خدا (یان) اطلاق میشود. این شامل هر دو دسته کسانی که اطمینان از عدم وجود خدا دارند و نیز کسانی که از وجود یا عدم وجود آن ابراز بیاطّلاعی میکنند میباشد. با این وجود، در معنای جزئیتر، بیخدایی به اعتقاد به عدم وجود خدا یا نفی وجود خدا گفته میشود؛ و بیخدایان دیگر را تحت عنوان نمیدانمگرا (آگنوستیک) یا بیدین طبقهبندی میکنند.
بسیاری از کسانی که خود را ناخداباور میدانند، عقاید شکگرایانهای در مورد تعدّد بسیار زیاد خدایان در جهان و داستانهای آفرینش دارند و در مواردی مانند جنگهای دینی، چنین باورهایی را اخلاقی و به سود انسان نمیشناسند. ولی با آن که برخی از ایشان معتقد به فلسفههایی مانند مادهگرایی (ماتریالیسم)، طبیعتگرایی (ناتورالیسم)، یا انسانگرایی (اومانیسم) معتقدند، ایدئولوژی یکسانی که مورد قبول تمام ناخداباوران باشد، وجود ندارد. همچنین، ناخداباوران فاقد آیینها یا مجامع رسمی (مانند پیروان مذاهب) هستند. ناخداباوری عموماً بر اساس استدلالهای شخصی، علمی، اجتماعی، فلسفی و تاریخی پایهریزی میشود.
در نقطه مقابل بیخدایی خدا باوری وجود دارد.
چارچوب فلسفی بیخدایی :
معرفت شناسی
بیخدایان غربی به لحاظ شناختشناسی اکثرا حسگرا(imperisist)و یا اثباتگرا(positivist) هستند. البته بیخدایان معتقد به آیین تائو مبنای دیگری دارند.
هستیشناسی
بیخدایان غربی به لحاظ هستیشناسی اکثرا مادیگرا(ماتریالیست) و دهری هستند.
انسانشناسی
بیخدایان غربی به لحاظ انسانشناسی اکثرا اومانیست(ماتریالیست) هستند.
دلایل بی خدایی
با وجود آن که همه بیخدایان توجیه منطقی برای باورهایشان ندارند، اکثریّت کسانی که خود را بیخدا میدانند دلایلی بر پایه منطق برای باور خود عنوان میکنند. برخی از دلایل مشترک در زیر میآید. همچنین بسیاری از بیخدایان بر این عقیدهاند که تنها میتوان به پدیدههای قابل تجربه تکیه کرد، و این خداباوران هستند که باید وجود خدا را اثبات کنند.
دلایل فلسفی
برخی بیخدایان، دلیل باور خود را تحلیل منطقی ادّعاهای خداباوران و ردّ آنها بیان میکنند. این دلایل عدم وجود خدا شامل تعدادی مشکل عقیدههای خداباوران است. اصلیترین این مشکلات، عدم وجود شواهد تأییدکننده ادّعاهای خداباوران است. همچنین، خداباوری به جای تلاش در ارائه توضیحی ساده از کارکرد طبیعت، آن را با افزودن مسائلی تازه مانند ریشههای پیدایش خدایان، تضاد بین آنها، اعمال قدرت آنها، تعارض با قوانین فیزیکی، پیشبینیناپذیری، و غیره پیچیده میسازند.
در چارچوب منطقگرایی علمی، انسان، نه به علّت دانشی خاص، بلکه به علّت طیفی از روشها به نتیجه عدم وجود خدا میرسد. از یک سو میتوان خدایان شخصی آفرینشگرایان[2]* را از دیدگاه تجربی رد کرد: علم به تنهایی برای رسیدن به این نتیجه فراتر از شک منطقی کافیست که طوفانی جهانی به وقوع نپیوسته است و یا سیر تکاملی کیهان از هیچ یک از دو نسخه داستان آفرینش تبعیت نکرده است. با این وجود هر چه بیشتر به سوی تعریفی ژولا از خدا حرکت میکنیم، به همان اندازه منطقگرایی علمی از استدلال بر پایه علوم تجربی به سوی فلسفهً منطقی تحت تأثیر علوم حرکت میکند. در نهایت، متقاعدکنندهترین دلایل بر ضدّ وجود خدا، حکم هیوم و تیغ اُکام میباشند. این دو دلایل فلسفی هستند، ولی بر پایه استوار ادلّه علمی استوار شدهاند، بنابراین نمیتوان آنها را غیرعلمی به شمار آورد. دلیل آن که ما تا این حد به این دلایل اطمینان میکنیم آن است که کاربرد آنها در علوم تجربی به دستاوردهای عظیمی در سه قرن اخیر انجامیده است.
بسیاری از بیخدایان بر این باورند که از آنجا که عقیده آنها، صرفاً فقدان یک باور خاص میباشد، بهترین دفاعی که بیخدایی میتواند داشته باشد، به چالش کشیدن ادّعاهای خداباوران است؛ چرا که در صورتی که آن ادّعاها رد شوند، فقدان وجود خدا نتیجه اجتنابناپذیز خواهد بود. به همین دلیل، بسیاری از بیخدایان در طیّ قرنها براهین اثبات وجود خدا را به نقد کشیدهاند. بر سر رد شدن تمام براهین اثبات وجود خدا اختلاف نظر وجود دارد.
در طول قرنها، فلاسفه خداباور، دلایل منطقی برای اثبات وجود خدا آوردهاند. اکثر این دلایل به چهار رده اصلی هستانشناسی، کیهانشناسی، غائی و اخلاقی تقسیم میشوند.[4]*
به طور کلّی، بیخدایان بر این باورند که این دلایل رد شدهاند.
همچنین، بسیاری از بیخدایان، برخی انواع خداپرستی را متناقص با خود میدانند. یکی از مشهورترین این قبیل اشکالات درباره وجود یک خدا به مسئله بدیها موسوم است.
مسئله بدیها یکی از قدیمیترین و قویترین ادلّه بیخدایی در برابر گونههای زیادی از خداباوری میباشد. ویلیام لین کریگ، مدافع مسیحی، به درستی آن را به عنوان دلیل جادوئی بیخدایان نام نهاده است. به طور خلاصه، این برهان بدین صورت است که وجود بدیها در این دنیا منطقاً با وجود یک خدای کریم در تضاد است، و پذیرش عدم وجود خدا به جای پذیرش وجود او ولی بیتفاوتی او در قبال این بدیها منطقیتر است.[5]*
دیگر دلایل مثبت مشهور شامل خداباوری ناآگاهانه، برهان عدم تطابق (که به اثبات تناقض در ذات معنی خدا میپردازد)، براهین غائی بیخدایان، و برهان غیرجبری عدم وجود خدا هستند.
تقسیم بندی
بیخدایی را میتوان به دو دسته بیخدایی مثبتگرا و بیخدایی منفی گرا تقسیم کرد.
بی خدایان منفی گرا معتقدند عدم وجود براهین شواهد معتبر برای اثبات وجود خدا، خود اثباتی است بر عدم وجود خدا.
بیخدایان مثبتگرا معتقدند وجود شواهد و براهین علیه وجود خدا، اثباتی هستند برای عدم وجود خدا.
اثبات
بیخدایان منفی گرا، ادعای خود را با دفاع از طبیعتگرایی و همچنین رد براهین اثبات وجود خدا اثبات میکنند.
بیخدایان مثبتگرا، ادعای خود را با رد براهین اثبات وجود خدا و اقامه براهین اثبات عدم وجود خدا اثبات میکنند.
تاریخچه
شاید قدیمیترین فیلسوف بیخدا دموکرتیوس باشد. بیخدایی در برخی از ادیان نیز به چشم میخورد، طرفداران آیین بودا وجود خدا را انکار میکنند.
بیخدایان معروف
فلاسفه: آرتور شوپنهاور توماس هابس مارتین هیدگر دیوید هیوم آلبرت کاموس سر آلفرد جولیوس آیر بوکونین میخائیل چارلز برادلف ردلف کارناپ ویلیام ک کلیفورد آگوسته کمته جان دوی الیس آلبرت جورج ویلیام زیگموند فروید لودوینگ آندریاس فوئرباخ گیبون ادوارد اما گلدمن هلدمن جولیس امانوئل هوباخ پاول هنری جورج جاکوب (یعقوب) هوک سیدنی توماس هنری یگرسول روبرت گرین لوئیس جوزف کارل مارکس مک کاب جوزف مارتین فردریش ویلهلم نیچه منکن هنری لوئیس توماس پین آین رند جان مکینون رابرتسون برترند راسل مارگارت سانگر ژان (شان) پاول سارتر