صفا را صفا گفتهاند براى این که از وصف انبیا، به خصوص آدم (علیه السلام) بهرهاى بُرد. در قرآن هم فرموده است:
«اِنّ الله اصطفى آدم و نوحاً و آل ابراهیم و آل عمران على العالمین»(؛ آنان مصطفاى پروردگارند و چون وجود مبارک آدم روى کوه صفا، برابر بیت ایستاد، از مصطفى بودن آدم، این کوه صفا شد. و اگر کسى از این کوه صفا بگیرد مصطفاى خداى متعال است. آرى خداوند گروهى را برمىگزیند: «اِنَّ الله یصطفی من الملائکه رُسُلا و من الناس انّ الله سمیع بصیر.»
حوّا (علیهاالسلام) که مرأه بود، در کوه مروه قرار گرفت، از این رو آن را «مروه» خواندهاند.
امام سجاد (علیه السلام) خطاب به شبلى فرمود: آیا بین صفا و مروه سعى کردى؟
شبلى عرض کرد: آرى.
فرمود: هنگام سعى بین صفا و مروه، فلان معنا را درک کردى؟
عرض کرد: نه.
فرمود: پس تو سعى بین صفا و مروه انجام ندادهاى.
به فرموده حضرت، معناى سعى این است که انسان از معصیت به اطاعت فرار مىکند و فرار الى الله در سعى بین صفا و مروه به طور بارز ظهور مىکند. هروله و دویدن بین صفا و مروه، از گناه به سوى اطاعت و از غیر به حق دویدن است.
اسرار فراوانى در صفا و مروه وجود دارد و در قرآن کریم هم سعى بین صفا و مروه و خود صفا و مروه، جزء شعائر الهى بشمار آمده است: «انّ الصفا و المروه من شعائر الله، فمن حجّ البیت أو اعتمر فلا جناح علیه أن یطوّف بهما و من تطوّع خیراً فان الله شاکر علیم»(؛ از صفا و مروه به نوبه خود، به عنوان طواف تعبیر شده و از شعائر الهى بشمار آمده است.
به فرموده حضرت، معناى سعى این است که انسان از معصیت به اطاعت فرار مىکند و فرار الى الله در سعى بین صفا و مروه به طور بارز ظهور مىکند. هروله و دویدن بین صفا و مروه، از گناه به سوى اطاعت و از غیر به حق دویدن است.
بعد فرمود: آیا مىدانى معناى تردّد بین دو کوه صفا و مروه چیست؟ یعنى خدایا! من بین خوف و رجا به سر مىبرم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است که فقط بترسم و هیچ امید نداشته باشم و نه آنچنان است که همه امید باشد و هیچ ترس نباشد. این تردّد بین صفا و مروه همان تردد بین خوف و رجاء است. مؤمن و مسلمان تا زنده است بین خوف و رجاء بسر مىبرد؛ خوف دارد از کارهاى خود و امید دارد به لطف حقّ.
خداوند متعال در قرآن کریم آنجا که مردان الهى را که عالم با عمل هستند مىستاید، مىفرماید:
«أمّن هو قانت آناء اللیل ساجداً و قائماً یحذر الآخره و یرجوا رحمه ربه، قل هل یستوى الذین یعلمون و الذین لا یعلمون.»
مردان الهى که علمهاى آموزنده دارند، از پایان کار خود هراسانند و به لطف حق امیدوار. از خدا نمىترسند چون خداوند متعال جمال محض است و جمال محض و ارحم الراحمین صِرف، ترسى ندارد. بلکه آنان از پایان کار خود مىترسند. خداوند متعال محبوب است نه مهروب.
امام سجاد علیه السلام فرمود: آیا مىدانى معناى تردّد بین دو کوه صفا و مروه چیست؟ یعنى خدایا! من بین خوف و رجا به سر مىبرم، نه خوف محض دارم و نه رجاء محض. نه آنچنان است که فقط بترسم و هیچ امید نداشته باشم و نه آنچنان است که همه امید باشد و هیچ ترس نباشد.
مؤمن همیشه بین خوف و رجاء زندگى مىکند و تا زنده است، در اواسط عمر مىکوشد که خوفش مقدارى بیشتر باشد و در اواخر عمر سعیش بر این است که امیدش بیش از رجاء باشد.
در هر صورت، همواره بین خوف و رجاء بسر مىبرد و این سرّ در سعى بین صفا و مروه جلوهگر است.
آنگاه که روى به جانب صفا دارد سعى مىکند خود را تصفیه نماید و وقتى به سوى مروه مىرود، سعى مىکند مروّت و مردانگى به دست آورد؛ چرا که مروه یادآور مروّت و مردانگى است و صفا یادآور تصفیه و تهذیب روح، آرى، هر یک از اینها سرّى دارد.
گر چه در اصلِ این تردّد، هاجر(علیهاالسلام) براى به دست آوردن آب، چند بار از کوه صفا به مروه و از مروه به صفا آمد و سخن از هل من انیس و هل من مونس داشت تا آبى براى نوزادش فراهم کند و آن آهِ مادرانهاش، آنچنان اثر گذاشت که طبق دعاى خلیل حق، از زیر پاى اسماعیل چشمه زمزم جوشید و هنوز با گذشت چند هزار سال مىجوشد ولیکن سرّ این کار آن است که انسان به صفا برسد و به مروّت و مردانگى بار یابد. انسان جوانمرد، دیگر دست به سوى کار ذلیلانه دراز نمىکند همچنان که حسین بن على(علیهماالسلام) فرمود: لا والله لا اعطیهم بیدى اعطاء الذلیل و لا أفرّ منهم فرار العبید.
فرمود: نه پاى فرار و گریز دارم، نه دستى که دست تسلیم و ذلت باشد بلکه من هستم و مردانگى و میدان مبارزه و شهامت و شجاعت. این درس را هم، سرّ حج به انسان مىآموزد؛ چرا که در هر قدمى از حج، سرّى است.