زندگینامه سعدی
درباره سعدی چه میتوان گفت؟ شاعری بزرگ در عرصه اجمال و راز یا نویسندهای نوآور و خلاق! مردی فرهیخته و فرهنگمند که سودای معرفتش از کویی به کویی و از شهری به شهری میکشاند و درد دوری و اشتیاق دیدار غزلخوانش میکند! و یا سیاحی که آرزومند دیدار آثار بدیع جهان است و طبعی خوش و روحی سرکش دارد!... باری... سعدی نیز زندگی را در سایه نام دوست محو کرده است...
سعدی تخلص و شهرت «ابوعبدالله مشرف به مصلح» یا «مشرف الدین بن مصلح الدین»، مشهور به «شیخ سعدی» یا «شیخ شیراز» و یا «شیخ» و همچنین معروف به «افصح المتکلمین» است.
درباره نام و نام پدر شاعر و همچنین تاریخ تولد سعدی اختلاف بسیار است. سال تولد او را از 571 تا 606 هجری قمری احتمال دادهاند و درباره تاریخ درگذشتش هم سالهای 690 تا 695 را نوشتهاند.
سعدی در شیراز پای به دایره هستی نهاد. هنوز کودکی بیش نبود که پدرش درگذشت. آن چه مسلم است این که اغلب افراد خانواده وی اهل علم و دین و دانش بودند. سعدی پس از تحصیل مقدمات علوم از شیراز به بغداد رفت و در مدرسه نظامیه به تکمیل دانش خود پرداخت.
از محضر ابوالفرج بن الجوزی و همچنین شهاب الدین عمر سهروردی استفادهها سپس به حجاز و شام رفت و زیارت حج به جا آورد. در شهر شام به وعظ و سیاحت و عبادت پرداخت. در روزگار سلطنت اتابک ابوبکر بن سعد به شیراز بازگشت و در همین ایام دو اثر جاودان بوستان و گلستان را آفرید و به نام «اتابک» و پسرش سعد بن ابوبکر کرد.
پس از زوال حکومت سلغریان، سعدی بار دیگر از شیراز خارج شد و به بغداد و حجاز رفت. در بازگشت به شیراز، با آن که مورد احترام و تکریم بزرگان فارس بود، بنابر مشهور عزلت گزید و در زاویهای به خلوت و ریاضت مشغول شد.
آثار سعدی بسیارند و اغلب در مجموعهای که کلیات دیوان سعدی نامیده میشود؛ به چاپ رسیده است. بوستان، گلستان و دیوان غزلیات و قصاید از معروفترین آنها به شمار میروند.
سعدی، شاعر جهاندیده، جهانگرد و سالک سرزمینهای دور و غریب بود؛ او خود را با تاجران ادویه و کالا و زوار اماکن مقدس همراه میکرد. از پادشاهان حکایتها شنیده و روزگار را با آنان به مدارا میگذراند.
سفاکی و سخاوتمندان را نیک میشناخت و گاه عطایشان را به لقایشان میبخشید. با عاشقان و پهلوانان و مدعیان و شیوخ و صوفیان و رندان به جبر و اختیار همنشین میشدو خامی روزگار جوانی را به تجربه سفرههای مکرر به پختگی دوران پیری پیوند میزد.
سعدی وباب تربیت
شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی که یکی از بزرگترین سخن سرایان جهان و سرآمد اساتید زبان فارسی می باشدعبارات موجز و پر معنایش سرمشق سخنگویی است و ارشادات وآراء تربیتی اش راهنمای اساتید تعلیم تربیت بوده وهست و بخاطر همین مزایا و محسناتش، مواعظ و نصایح او همیشه در ضمیر مردم نقش بسته و بالطبع در اثر تکرار در رفتار وکردار آنها موثر افتاده تا جای که بوستان وگلستان و ی قرنها حرف اول را در کلاسهای درس داشته و باید اورا جزء متنفذترین مربیان تعلیم وتربیت و معلم اخلاق عملی در ایران دانست .
این فرزانه ادب فارسی فصل هفتم هر دو کتاب گلستان و بوستان خود را به بیان تاثیر تربیت اختصاص داده است و همچنین در ابواب دیگر نیز هر جا به مقتضای حکایتی که نقل کرده عقیده ای در باب تربیت ذکر نموده است
سعدی وباب تربیت در بوستان وگلستان
پادشاهی پسر به مکتب داد
لوح سیمینش بر کنار نهاد
بر سر لوح او نبشته به زر
جور استاد به ز مهر پدر
سعدی که از مربیان بزرگ اجتماعی است تربیت را از لوازم ذاتی و حیات حقیقی و اساس سعادت افراد و اجتماع می داند و درمورد تاثیر تربیت اعتقاد بیش از حدی نیز به وراثت دارد و می گوید هر کس هوش واستعداد خوبیها ی نیکو و زشت را از نیاکان خود به ارث می برد.
وی در حکایتی می فرماید:
یکی از وزرا پسری کودن بود. پیش یکی از دانشمندان فرستاد که مرین را تربیتی میکن مگر که عاقل شود . روزگاری تعلیم کردش وموثر نبود.پیش پدرش کس فرستاد که این عاقل نمی باشد ومرا دیوانه کرد.
چون بود اصل گوهری قابل
تربیت را درو اثر باشد
هیچ صیقل نکو نداندکرد
آهنی را که بد گهر باشد
سگ به دریای هفتگانه شدی
که چو تر شد پلید تر باشد
خر عیسی گرش به مکه برند
چون بیاید هنوز خر باشد 2
نثر سعدی گذشته از فصاحت و بلاغت وسلامت وایجاز همه آرایشهای شعری را هم دارد و با اطمینان
می توان گفت که از معدود سخن سرایان است که به هیچ وجه فضل فروشی ننموده مگر برای اظهار افکارونظریاتی که اکثرا جنبه تربیتی داشته .
گلستان و بوستان یک دوره کامل از حکمت عملی و علم سیاست و اخلاق و تدبیر منزل و تعلیم وتربیت را
به زیباترین عبارات آورده است و البته در نهایت سنگینی و متانت است و از مزاح هم خالی نمی باشد وداروی تلخ نصیحت را به شهد ظرافت بر آمیخته تاخوش آیند واقع شود.
استاد سخن می فرماید:
یکی از فضلا تعلیم ملک زاده ای همی داد و ضرب بی محابا زدی ، و زجر بی قیاس کردی . باری پسر
از بیطاقتی شکایت پیش پدر برد و جامه از تن دردمند برداشت . پدر را دل بهم برآمد. استاد را گفت که پسران آحاد رعیت را چندین جفا و توبیخ روا نمی داری که فرزند مرا سبب چیست؟
گفت : سبب آنکه : سخن اندیشیده باید گفت و حرکت پسندیده کردن همه خلق را علی العموم و پادشاهان را علی الخصوص.
اگر صد ناپسند آید ز درویش
رفیقانش یکی از صد ندانند
وگر یک بذله گوید پادشاهی
از اقلیمی به اقلیمی رسانند 3
جناب سعدی در اهمیت تعلیم وتربیت در کودکی نیزمی فرمایند:
هر که در خردیش ادب نکند
در بزرگی فلاح از او برخاست
چوب تر را چنانکه خواهی پیچ
نشود خشک جز به آتش راست
در بیان زیبای دیگر فرموده اند:
هر آن طفل که جور آموزگار
نبیند جفا بیند از روزگار 4
همچنین باز تاکید بر تعلیم وتربیت در کودکی دارند چنانچه می فرما یند:
پسر چون زده بر گذشتش سنین
ز نامحرمان گو فراتر نشین
پر پنبه آتش نشاید فروخت
که تاچشم برهم زنی خانه سوخت
چو خواهی که نامت بماند بجا
پسر را خردمندی آموز ورای 5
نتیجه :
از اشعار ونثر سعدی چه به صورت مستقیم و چه بصورت پند واندرزو در غالب تمثیل آنچه بیش از همه به چشم می خورد موعظه و مباحث تربیتی است وی با نظریات خود در گلستان و بوستان و بخصوص در باب هفتم، شناخت و اوج نظریه پردازی خود را در تعلیم وتربیت به عموم و علمای علوم تربیتی ابراز داشته ،از دیدگاه وی انسان در هر مرحله نیاز به راهنمایی و ارشاد داشته و در هر سنی نیاز خاصی دارد و به تاثیر عوامل متعددی چون نیازهای فیزیولوژیک ، رشد ، محیط ، وراثت و تفاوتهای فردی در تعلیم وتربیت و فضائل اخلاقی توجه داشته است.
هر که نصیحت خود رای می کند او خود به نصیحت گری محتاجست .
آشنایی با دیدگاه سعدی در ارتباط با تعلیم و تربیت
دیدگاه عقل مدارانه متأثر ازعقیده ماتریدی سعدی او را بر آن داشته است تا همانند غواصی ماهر با غوطه ور شدن در دریای عقل و خرد ، آنرا پیوسته مورد تمجید و تحسین قرار دهد و جریان اندیشه های اخلاقی و تربیتی و کلامی خود را بر این مدار به حرکت درآورد.بدین گونه است که بطور مثال حکمت الهی را اینگونه تفسیر می کند که برای انسان حد معینی از آزادی را اثبات کند، بدون آنکه موجب نفی و انکار مشیّت خداوند شود.
سعدی بر اساس اندیشه های اعتقادی مذهب اشعری خود معتقد است که خداوند هر کاری که می کند عین عدل و صواب است « هر چه آن خسرو کند شیرین بود » . »وَ لا یُسئل عمَّا یَفعَل» . اگر همه ى اولیاء و انبیا ء را عذاب کند و یا همه ى گناهکاران را بی جهت عزیز سازد و در بهشت وارد کند،کسی را یارای چون و چرا نیست . گر جمله را عذاب کنی ور عطا دهی کس را مجال آن نه که آن چون و این چرا؟ عدل است اگر عقوبت ما بیگنه کنی لطف است اگر کشی قلم عفو بر خطا تسبیح موجودات: جهان آفرینش به منزله ى دفتر معرفتی است که همواره به روی صاحبدلان گشوده است . در و دیوار هستی مظهر تجلی حق است ،کوه و دریا و در و دشت با زبان بی زبانی سالکان طریقت کوی حق را به سوی معرفت حق تعالی فرا می خوانند.
ولایت:
در آثار منظوم و منثورش علاوه بر ولایت به مفهوم کلی، به ولایت عام(ولایت تکوینی) و ولایت خاص (ولایت ولی واصل به حق) هر دو اشاره دارد. اما از آنجایی که مراد ما در اینجا همان ولایت خاص است به بررسی برخی شواهد از آثار سعدی در این مورد می پردازیم: - حکایت کنند از بزرگان دین حقیقت شناسان عین الیقین که صاحبدلی بر پلنگی نشست همی راند رهوار و ماری به دست یکی گفتش ای مرد راه خدای بدین ره که رفتی مرا رهنمای چه کردی که درنده رام تو شد نگین سعادت به نام تو شد بگفت ار پلنگم زبونست و مار دگر پیل و کرکس ، شگفتی مدار تو هم گردن از حکم داور مپیچ که شنیدم که در روزگار قدیم شدی سنگ در دست ابدال سیم¬ ¬ ¬گردن نپیچد ز حکم تو ، کس نپنداری این قول معقول نیست چو قانع شدی سیم و سنگت یکیست با برسی و مقایسه ى این دو دیدگاه این مسأله به ذهن می رسد که گویی سعدی بعد از بیان ویژگی ها و کارهای خارق العاده اولیا با آوردن ابیاتی سعی در تأکید و اثبات عقلانی مباحث دارد . به نظر می رسد که گویی سعدی خود چنین تجربه هایی را درک نکرده است لاجرم احتمال اشکال وارد کردن دیگران را هم می دهد . از این رو برای رفع هرگونه شک و شبهه بدنبال ایراد دلایل است .
عشق :
سعدی خود در این باره می گوید : - نظر با نیکوان رسمی است محمود نه این بدعت من آوردم به عالم حدیث عشق اگر گویئ گناه است گناه اول ز حوا بود و آدم مطلبی که در سراسر غزلیات سعدی موج می زند ودر هر غزلی ، از هر نوع به نحوی حضور دارد ، بی تابی در مقابل عشق و شیفتگی نسبت به حسن وجمال است . اما غزلیات سعدی بعضی یکسره عرقانی است مانند غزل های زیر : سلسله موی دوست حلقه دام بلاست هرکه در این حلقه نیست غافل از این ماجراست چه دلها بردی ای ساقی به چشم فتنه انگیزت دریغا بوسه ای چند از زنخدان دلاویزت بر آمیزی و بگریزی و بنمایی و بربایی فقان از قهر لطف اندود و زهر شکر آمیزت و غزل های دیگر بعضی یکسره زمینی است و ناظر بر عشق مجازی مانند غزل سروی چو تو می باید تا باغ بیاراید ور در همه باغستا ن سروی نبود شاید در عقل نمی گنجد، دروهم نمی آید کز تخم بنی آدم فرزند چنین آید هر که می با تو خوردعربد ه کرد هر که روی تو بدید عشق آورد و غزل های دیگر و بسیاری از غزل ها دو پهلوست ولی درکلیه غزل ها از عرفانی و غیر عرفانی شیفتگی و شیدایی سعدی نسبت به روی زیبا ی معشوق حضور دائم دارد : - ای که گفتی دیده از دیدار مهرویان بدوز هر چه گویی چاره دانم کرد جز تقدیر را - دل را توانم از سر جا ن بر گرفت و چشم نتوانم از مشاهده یار برگرفت - دیده را فایده آن است که دلبر بیند ور نبیند چه بود فایده بینایی را - چنانکه در رخ خوبان حلال نیست نظر حلال نیست که ازتو نظربپرهیزند - به روی خوبان گفتی نظر خطا باشد خطا نباشد، پندارم این نظر که خطاست - که گفت بر رخ زیبا نظر حرام بود حلال نیست که بر دوستان حرام کنند - ز من بپرس که فتوا دهم به مذهب عشق نظر به روی تو باید که بر دوام کنند - خود گرفتم که نظر بررخ خوبان کفر است من از این باز نیایم که مرا این دین است - مرا شکیب نمی باشد ای مسلمانان ز روی خوب ، لکم دینکم ولی دینی چنانکه ملاحظه کردید در میان غزلهای سعدی ابیاتی می توان یافت که دلالت دارد بر عشق او نسبت به شاهدان ولی سعدی خود را تبرئه می کند که مقصودش عشق شهوی نیست و وقتی پذیرفته باشد که این نوع عشق او از سر شهوت نیست، پذیرفتن آنکه عشقش نسبت به زنان نیز معنای دیگری دارد آسان است