دولت مرابطون
خواستگاه
دولت مرابطون شامل تمامی مراکش وموریتانی بلکه مصب رود خانه سنگال در جنوب وبخش غربی مراکش را در شمال در بر می گرفت که از میان گروهی از قبایل بربر چادرنشین که به پرورش شتر می پرداختند ومجموعا "صنهاجه "نامیده می شدند اغاز گردید .که وطن اصلی انها در شنزار ها بود.
گسترش مرابطون
مرابطون درسال 1055 ارتش مرابطون با فتح دولت کوچک "سلجماسه" وارد گسترش قلمرو شدند در این دوره فرمانده نظامی ابتدا یحی بن عمر وسپس ابوبکر بن عمر بود و رهبر روحانی ابن یاسین بود ودر سال 1061 ابوبکر رهبر جنبش فرماندهی نیمه مستقل مناطق شمالی را به بنی عم خود یوسف بن تاشفین سپرد وخود هم به مناطق جنوبی پرداخت ویوسف قلمرو مرابطون را به نواحی حاصلخیز مراکش ونیمه غربی الجزیره امروزی گسترش داد.
دولت مرابطون
در سال 448 یعنى در همان زمانى که دولت شهرهاى مسلمان اندلس زیر فشار مسیحیان اسپانیایى قرار گرفته بودند، در شمال افریقا و در میان قبایل بربر، جنب و جوش تازهاى آغاز شده بود.این جنب و جوش در اصل بر اثر آزادى آنان از اطاعت دولتهاى منطقه بود.دولت فاطمى مصر در این زمان با دولت بنى حماد در الجزایر، در گیر کشمکش بودند؛ در نتیجه قبایل بربر ساکن صحرا و نیز نواحى دور دست مغرب (مراکش) فارغ از سلطه هر حکومتى بودند.این فراغت مصادف با پیدایش تعدادى رهبر دینى پرشور در میان بربرها بود.بربرها که قبل از آن با قبول رهبرى رؤساى عرب در منازعات سیاسى و دینى شمال افریقا وارد مىشدند، اکنون خودداراى رهبرانى دینى شدند.انگیزههاى دینى و روحآزادمنشى و سادهزیستى، از بربرها مجاهدانى پرشور ساخته بود.رهبران بربر در قدم اول از این مجاهدان براى گسترش اسلام در میان قبایل سیاه پوست کافر در جنوب صحراى افریقا استفاده کردند.در جریان گسترش اسلام در میان سیاهان، نهضتى در بین بربرها به وجود آمد که مرابطون نامیده شده است.مرابط به معناى جنگجوى مرزنشین است.نهضت سیاسى و دینى مرابطون پس از موفقیتهاى اولیه در جنوب صحرا، متوجه شمال شد و فرمانده آنان به نام یوسف بن تاشفین مراکش را تصرف کرد و دولت قدرتمندى به وجود آورد .
چون آوازه مرابطون به گوش مسلمانان اسپانیا رسید، از آنان در برابر مسیحیان کمک خواستند .یوسف بن تاشفین نیز با سپاهیان خود به کمک آنان شتافت.او در سال 479 ه. (1) در جنگ زلاقه توانست آلفونس پادشاه مسیحى را شکست دهد.دلاورى و ایستادگى مرابطون در این جنگ، شور و شوق بسیارى در مسلمانان اندلس به وجود آورد.در نتیجه آنان نیز به مرابطون پیوستند و طى چندین جنگ مسیحیان اسپانیایى را وادار به عقب نشینى کردند.
پس از عقب راندن مسیحیان، یوسف بنتاشفین به شمال افریقا بازگشت، اما چون مسیحیان حملات خود را از سر گرفتند و مسلمانان اندلس مجددا تقاضاى کمک کردند، مرابطون بار دیگر عازم آن سرزمین شدند.این بار پس از عقب راندن مسیحیان، مرابطون در اندلس باقى ماندند و به مطیع ساختن دولت شهرهاى آن سرزمین اقدام کردند.بعضى از این دولتها، مقاومتهاى سختى از خود نشان دادند، اما سر انجام مجبور به اطاعت شدند.فرمانروایان شهرهاى اندلس اگر چه به وسیله مرابطون از خطر دشمنان مسیحى خود نجات یافته بودند، اما از اینکه مرابطون استقلالشان را سلب کرده بودند، رضایتى نداشتند.مرابطون هم که به دلیل پرورش در صحرا شجاع و صبور بودند، کم کم بر اثر زندگى در شهرهاى خوش آب و هواى اندلس و بهرهمندى از زندگى راحت، به گروهى آسایش طلب تبدیل شدند.
آسایش طلبى مرابطون در مدت کوتاهى دولت مقتدر آنان را ضعیف کرد.آنان دیگر سد محکمى در برابر مسیحیان اسپانیایى نبودند.در شمال افریقا هم دولتهاى کوچک، کم کم بر قدرت خود افزودند.ساکنان شهرهاى اندلس نیز به مقاومت در برابر آنان دست زدند.از آنجا که مرابطون علاوه بر ساکنان مسلمان این شهرها، بر مسیحیان و یهودیان نیز فشار وارد مىکردند، بنابراین همه ساکنان شهرهاى اندلس از هر قوم و مذهبى که بودند با آنان به مخالفت برخاستند و براى تجدید استقلال خود تلاش کردند.در چنین شرایطى دولت مرابطون در برابر نهضت جدید بربرهاى شمال افریقا موسوم به موحدون از پاى در آمد و حیات آن به پایان رسید.
مرابطون ، آندلس و اندیشه های فلسفی
تاریخ تصوف و نیز فلسفه در اندلس با محمدبن عبدالله جبلی مشهور به ابن مسره * (متوفی 319) شروع می شود . اما آسین پالاسیوس مدعی شده که در قرن چهارم در اسپانیا عقاید پریسیلین که نزدیک به عرفان است رایج بوده و برخی از این عقاید در عرفان ابن مسره وجود دارد ازینرو به نظر وی مکتب ابن مسره ادامه دهنده مکتب پریسیلین است .
ابن مسره در سفری به سرزمینهای شرقی اسلام (مصر و شام حجاز و ایران ) باطنیان آن ناحیه را ملاقات و با بعضی مریدان سهل تستری گفتگو کرد و از تعالیم آنان آگاه شد. وی پس از بازگشت از مردم کناره گیری کرد و در عزلتگاه خود در کنار کوهی در قرطبه به تربیت گروه کوچکی از مریدان پرداخت . با اینکه او در نشر افکار خود سخت محتاط بود چندی بعد عقایدش از حلقه مریدانش فراتر رفت و متهم به کفر و الحاد شد . صرف نظر از گرایش اعتزالی ابن مسره بسیاری از مستشرقان او را پیرو فلسفه نوافلاطونی و انباذقلس / امپدوکلس می دانند . البته در کتابهای مهم ابن مسره مانند رساله خواص الحروف وحقائقها و اصولها و همچنین التبصره یا الاعتبار تأثیرات فلسفه نوافلاطونی و امپدوکلسی چندان آشکار نیست اما تأثیر باطنیان و همچنین عقاید سهل تستری واضح است . برخی ابن مسره را اهل بدعت و تأویل قرآن کریم دانسته و گفته اند که سخنانی همچون سخنان ذوالنون مصری و ابویعقوب نهرجوری بر زبان رانده و برخی هم گفته اند که او اهل زهد و دقت در غوامض اشارات صوفیه بوده است.
در حدود 370 قاضی قرطبه به تعقیب پیروان ابن مسره پرداخت و بسیاری از مسریه پیروان ابن مسره ) توبه کردند و کتابهای آنان نیز سوزانده شد.
مرکز عرفای سلسله ابن مسره در بجانه * (پچینا ) مرکز قرطبه (کوردوبا) بود. این مرکز اولین محل اجتماع صوفیانه در اندلس محسوب می شود. مهمترین مرید و پیرو ابن مسره در قرن پنجم از نسل دوم پیروان او اسماعیل بن عبدالله رعینی بود. او خود را «امام » می نامید و از پیروانش زکات می گرفت . گفته اند که رعینی همه آنچه را که در زمین است حرام می دانست جز آنچه قوت لایموت انسان باشد .
مکتب ابن مسره تا دو قرن پس از او همچنان تنها مکتب مسلط بر تفکر عارفان اندلسی بود. در فاصله این دو قرن خلافت اموی در اندلس برافتاد و دولت مرابطون بر سراسر اندلس و مغرب تسلط یافت . در اوایل قرن ششم با ورود اندیشه های ابوحامد غزالی به اندلس در تصوف اندلسی تحولی پدید آمد و ابوالعباس بن العریف الصنهاجی مشهور به ابن عریف * (متوفی 536) طریقت جدیدی بر مبنای طریقت ابن مسره به وجود آورد. شهر المریه مرکزی برای این صوفیان شد. بدین ترتیب افکار ابن مسره و غزالی و مخصوصا کتاب احیاءعلوم الدین وی محل اقبال و توجه محافل عرفانی آن شهر شد . اما در 503 دومین امیر مرابطی به فتوای فقیه مالکی قرطبه احیاء العلوم غزالی را از سراسر مغرب و اندلس جمع آوری کرد و سوزاند. علما و فقیهان المریه بشدت با این کار مخالفت کردند .
ابن عریف شاگردان بسیاری داشت از جمله ابوعبدالله غزال که از مرشدان ابن عربی بود و ابن برجان * (متوفی 536) که در اشبیلیه (سویل ) مرید ابن عریف بود. ابن برجان نیز شاگردان و مریدان بسیار داشت . برخی او را غزالی اندلس لقب داده اند . حکمرانان مرابطی ظاهرا از عواقب سیاسی افکار ابن عریف و ابن برجان بیمناک شدند و آن دو را به مراکش تبعید کردند .
مکتب ابن عریف حاصل تعالیم و افکار ابن مسره و غزالی و تأملات شخصی خود اوست . تأثیر این افکار را می توان در طریقت شاذلیه دید . از نظر ابن عریف زهد و بی نیازی از ماسوی الله از منازل صوفیه و از عطایای الاهی است و در سیر تکاملی انسان نقشی اساسی دارد. اثر دعوت ابن عریف در انقلاب مریدین علیه مرابطون به رهبری ابن قسی نمایان شد ابوالقاسم احمدبن حسین قسی معروف به ابن قسی * (متوفی 546) از شاگردان ابن عریف بود. وی در روستای جله در غرب اندلس مستقر شد و در آنجا مریدان بسیار یافت . ابن قسی به مطالعه کتابهای غزالی پرداخت و یاران خود را به خواندن کتابهای او و باطنیه و اخوان الصفا سفارش می کرد .
یاران ابن قسی که روزبروز شمارشان در غرب اندلس فزونی می یافت به «مریدین » معروف شدند. دولت مرابطون نیز در برابر نهضت عبدالمرجوع کنید بهمن موحدی عقب نشینی می کرد. ابن قسی از فرصت استفاده کرد و در غرب اندلس با لقب «المهدی » مردم را به نهضت خود دعوت کرد . نهضت وی ده سال طول کشید. ابن قسی هم زمان با برافتادن دولت مرابطون و شورشهای متعدد در اندلس به مراکش رفت و با عبدالمرجوع کنید بهمن موحدی دیدار کرد و او را به دخالت در اندلس فراخواند اما پس از ورود قوای موحدون به اندلس از اطاعت آنان سر باز زد و با روی آوردن به پادشاه پرتغال خشم مردم را برانگیخت و بر اثر شورش مردم کشته شد . قیام مریدین به رهبری ابن قسی بدان سبب که تنها نمونه پیوند تصوف و سیاست در اندلس است اهمیت دارد .
اندلس در قرن ششم بعد از ابن عریف و ابن برجان و تصفیه شورش مریدین شاهد ظهور عارف بزرگی به نام ابومدین شعیب بن حسین انصاری (متوفی 594) معروف به ابومدین تلمسانی * یا مغربی بود. ابومدین در مکه از دست عبدالقادر گیلانی خرقه گرفته بود و در بازگشت به اندلس طریقت مدینیه را تأسیس کرد .
شیوه ابومدین جمع میان طریقت و شریعت بود. وی استاد ابویعقوب یوسف بن یخلف قمی بود . ابن عربی در باره او گفته که ابویعقوب متمایل به ملامتیه بوده است . از دیگر شاگردان ابومدین عبدالسلام بن مشیش (ابن مشیش * ) استاد ابوالحسن شاذلی شیخ طریقه شاذلیه بود . بدین ترتیب ابومدین به تأسیس سلسله شاذلیه کمک کرد شاید به همین سبب است که گاهی او را همراه با شاذلی مرجوع کنید بهسس سلسله شاذلیه می دانند . ابومدین همچنین استاد ابن عربی بود و ابن عربی در تألیفات خود بسیاری از سخنان و معارف او را آورده است. ابن عربی * بزرگترین صوفی اندلسی است . در دوره او حکمت و فلسفه رواج داشت و متصوفان اندلس از ابن مسره تا ابومدین درصدد آمیختن تصوف و فلسفه بودند اما هیچکدام به اندازه ابن عربی در این راه توفیق نیافتند .
دوران ابن عربی نیز مصادف با ضعف روزافزون دولت مرابطون در اندلس بود . این دولت را که به سبب نفوذ فقیهان مالکی با تصوف میانه ای نداشت موحدون بر انداختند. دولت موحدون با تصوف مخالفت نداشت حتی گفته می شود که مهدی بن تومرت رهبر موحدون تحت تأثیر افکار غزالی بوده است . تصوف در این دوران دیگر معرفتی حاشیه ای یا مورد طعن نبود بلکه رشته ای از معارف بود که بسیاری از اهل ذوق و حتی زنان به فراگیری آن اهتمام می ورزیدند. ابن عربی در اندلس به ملاقات سی تن از عارفان اندلسی از جمله دو زن عارف به نامهای ام الزهرا و فاطمه قرطبی رفت . وی در اشبیلیه با ابویحیی صنهاجی صالح بربری و ابوعبدالله شرفی سه تن از صوفیان ملامتیه ملاقات کرد و مشرب آنان را ستود . وی شرح احوال آنان را در کتاب روح القدس آورده است . ابن عربی خود طریقتی بنیان ننهاد اما مشرب عرفانی او تا به امروز یکی از تأثیرگذارترین مکاتب عرفانی بوده است . عقاید وی در اروپای قرون وسطا بویژه در افکار متفکرانی همچون رامون لول (فیلسوف و مبلغ مسیحی ) و دانته تأثیر گذاشته و گفته شده که دانته کمدی الهی را از روی وصف ابن عربی از معراج پیامبر اکرم نوشته است .
پس از ابن عربی ابومحمد قطب الدین عبدالحق بن ابراهیم بن محمدبن سبعین معروف به ابن سبعین * (متوفی 669) بزرگترین عارف اندلسی قرن هفتم بود. او از افکار ابن دهاق عارف و متکلم اندلسی (متوفی 611) تأثیر گرفته بود . عرفان ابن سبعین با فلسفه آمیخته است . اشتهار او به فلسفه سبب شد یکی از خلفای موحدی او را مأمور پاسخگویی به سرجوع کنید بهالات فردریک دوم امپراتور سیسیل کند. را در مصر رواج دهد اما این طریقه نه در مصر نه در اندلس رواج چندانی نیافت . عقاید این سلسله به علت آمیختگی با فلسفه پیچیده بود. همچنین سبعینیه برخلاف دیگر طریقه ها که سلسله خود را به رسول اکرم و سایر بزرگان دین می رسانند کسانی چون هرمس سقراط ارسطو و اسکندر را در سلسله نسب خود آورده بودند
در این دوران مسیحیان جنگ صلیبی با مسلمانان را اعلام کردند و با حملات پیاپی درصدد بیرون راندن آنان بودند. سرانجام دو شهر مرسیه و اشبیلیه که پایگاه فرهنگ و تمدن اسلامی بود به دست مسیحیان افتاد و با انقراض دولت موحدون در 668 و بی ثباتی سیاسی در آن سرزمین بسیاری از اهل علم از اندلس به مغرب رفتند. اگرچه دولت بنونصر در غرناطه حدود دویست سال در برابر مسیحیان مقاومت کرد اما بتدریج میراث علمی و فرهنگی اندلس به شمال افریقا منتقل شد . در این دوره که می توان آن را دوره انتقال نامید دو شخصیت اندلسی در عرصه تصوف اندلس ظاهر شدند: ابوالعباس احمدبن عمر معروف به ابن عاشر (متوفی 765) و مرید وی محمدبن ابراهیم رندی (متوفی 792) معروف به ابن عباد رندی . ابن عباد فقیه و خطیب و صوفی بود و به طریقه شاذلیه گرایش داشت . او به سبب شرحی که بر الحکم العطائیه ابن عطاءالله اسکندری نوشت و همچنین مکتوباتش شهرت دارد .
ارتباط دو دولت مرابطون و آندلس
مسلمانان طی فتوحات خود، سرزمینهای بسیاری را تصرف کردند.همه سرزمینهایی که به تصرف مسلمانان در آمد، تبدیل به سرزمینهایی مسلمان نشین شدند و تا امروز نیز جزو قلمرو مسلمانان محسوب میشوند.در این میان اندلس وضعیتی استثنایی داشت.اندلس تنها سرزمینی بود که هم از دست مسلمانان خارج شد و هم امروزه منطقهای مسلمان نشین محسوب نمیشود. (۱) یکی از عواملی که در این امر نقش داشته، موقعیت جغرافیایی اندلس است.این سرزمین دارای پیوستگی خاک با جهان اسلام نیست و میان آن و جهان اسلام، دریا حائل شده است.جنوب اسپانیا که در دست مسلمانان بود، با شمال افریقا تنها از طریق دریا ارتباط مییابد.در حالی که شمال آن، که در دست مسیحیان بود، با خاک اروپا پیوستگی داشته و با مردمان و دولتهای مسیحی اروپا دارای ارتباط کافی بوده است.اندلس با توجه به این وضعیت جغرافیایی و دولتهای تجزیه طلبی که در آن جا به قدرت رسیدند (مانند بنی امیه)، عملا از جهان اسلام جدا شده بود؛ در حالی که دولتهای مسیحی شمال اسپانیا، کاملا با جهان مسیحیت در ارتباط بودند و از هم کیشان خود کمک دریافت میکردند.