امیر المؤمنینعلیه السلام مىفرماید: «ان اعظم الخطایا عند الله اللسان الکذوب;
بزرگترین گناهان نزد خدا، زبان بسیار دروغ گو است.»
زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن. دروغ به وسیله زبان، وجود پیدامىکند و زبان یکى از علل وجودى دروغ است. اگر کسى دروغى بگوید، این کار بازبانش انجام مىگیرد. اگر زبانى بسیار دروغ گو باشد، دارنده آن زبان، بسیار دروغخواهد گفت.
هر گناهى با عضوى از اعضاى انسان در خارج رخ مىدهد و گناه را مىتوان به آنعضو نسبت داد; چون گناه کار گناه را به وسیله آن عضو انجام داده است. دستخیانتکار داشتن، یعنى دزد و خائن به مال بودن. چشم ناپاک داشتن، یعنى خائن بهناموس بودن. زبان دروغ گو داشتن، یعنى دروغ گو بودن.
سر آن که زبان پر دروغ، بزرگترین گناه است، در آینده روشن خواهد شد; اکنونباید معناى دروغ روشن شود.
دروغ چیست؟
دروغ، سخن بر خلاف حقیقت است و دروغ گو کسى است که بر خلاف حقیقت،خبرى مىدهد.
شما اگر گرسنه باشید و به منزل دوستخود بروید، او براى شما غذا بیاورد، شمابگویید من سیر هستم، این سخن دروغ است، چون بر خلاف حقیقت است; شما نیزدروغ گو هستید، زیرا بر خلاف حقیقتخبر دادهاید.
کم را بیش گفتن یا بیش را کم گفتن، دروغ است و گویندهاش دروغ گومىباشد، چنان که بود را نبود و یا نبود را بود خبر دادن دروغ گویى مىباشد و نیزبد را خوب و خوب را بد یا کوچک را بزرگ و بزرگ را کوچک خواندن، دروغخواهد بود.
دروغ و دروغ گویى
دروغ از صفات سخن است و دروغ گویى از صفات سخن گو و این دو همیشه باهم یار نیستند. مىشود سخنى دروغ باشد، ولى گویندهاش دروغ گو نباشد، چنان کهممکن است کسى دروغ بگوید، ولى سخنش دروغ نباشد، بلکه راست و مطابقحقیقتباشد.
شما اگر به وقوع حادثهاى اطمینان پیدا کردید، در صورتى که آن حادثه رخ ندادهباشد، هنگامى که از وقوع آن خبر مىدهید، شما دروغ گو نیستید، ولى خبر شمادروغ است. دروغ گو اگر سخن راستى بگوید که به نظرش بر خلاف حقیقتباشد،خبر او راست است، چون مطابق با واقع است، ولى خودش دروغ گفته، زیرا به نظرخودش بر خلاف حقیقت، سخن گفته است.
در زبان عربى
در زبان عربى، دروغ را کذب گویند و خبر دروغ را خبر کاذب مىخوانند،چنان که خود دروغگو را نیز کاذب مىخوانند.
پس در این زبان، کاذب بودن، هم صفتسخن مىباشد، و هم صفتسخن گو واین اشتراک، ممکن است گاهى موجب اشتباه بشود و به گمان برسد که هر جا کهخبر کاذب پیدا شود، خبر دهنده هم باید کاذب باشد، یعنى صفت گفته را به گویندهسرایتبدهند.
مراتب دروغ
جامعهای را در نظر بگیرید که دروغگویی در آن قاعده و نه استثناء باشد. زندگی در چنین جامعهای بسیار پرهزینه است. اعتماد متقابل وجود نخواهد داشت، روابط افراد کاملاً غیر اخلاقی خواهد شد، فساد و تباهی در همه سطوح رخنه خواهد کرد و نیز چنین جامعهای کمترین نزدیکی را با یک جامعه دینی و اخلاقمدار خواهد داشت. اولین گام برای رواج دروغگویی، شکسته شدن قبح دروغ است. در جامعهای که دروغگویی نوعی زرنگی تلقی شود و مردم با شنیدن سخن دروغ لبخندی حاکی از سرور و شعف بر لبان خود ظاهر سازند، طبعاً دروغگویی رواج مییابد.
عدهای فکر میکنند صداقت و راستگویی صرفاً یک مسأله اخلاقی است، و از این رو ناخودآگاه میخواهند آن را در بررسی مسائل و مشکلات اجتماعی به حاشیه برانند، اما باید گفت که صداقت و دروغگویی موضوعی کلیدی در فهم و نقد کلیه حوزههای اجتماعی است. نقش آن در اقتصاد کمتر از سرمایه و نیروی انسانی و... دیگر عوامل نیست. اما طبیعی است که در گذشته بر اهمیت آنها از منظر اخلاقی تأکید میشده است. اگر امروز جامعه ما با فساد خانمانبراندازی مواجه است که فریاد همه را درآورده، یکی از دلایل و علل اصلی بروز آن دروغ و از دروغ بدتر، تطهیر دروغ در ذیل عنوان مصلحت و تقیه است. از این رو بدون مبارزه علیه دروغ و حساسیت داشتن نسبت به آن نمیتوان کوچکترین گام موثری را علیه کاهش فساد برداشت. و به طریق اولی بیان هر نوع دروغی ولو با هدف به ظاهر خیر، جز به گسترش فساد کمکی نمیکند.
در تمامی ادیان از جمله اسلام بر قبح دروغ تأکید شده است و قرار گرفتن دروغ در ذیل عنوان گناهان کبیره معرف این اهمیت است. برای اینکه بدانیم جامعه کنونی ما با ارزشهای موردنظر اسلامی تا چه حد فاصله دارد، کافیست که به میزان رواج این گناه کبیره در سطح وسیعی از جامعه توجه کنیم.
قبل از بیان توضیحات و تحلیل خودم، ابتدا بهتر است که چند گزاره محدود از پیامبر (ص) و ائمه (ع) درباره دروغ را با هم مرور کنیم. گرچه در این زمینه احادیث فراوان است.
پیامبر (ص):
دروغگو، دروغ نمیگوید مگر به سبب حقارتی که در نفس خود دارد.
از دروغگویی بپرهیزید، زیرا دروغگویی باعث روسیاهی است.
از دروغگویی بپرهیزید، در موردی که گمان میکنید نجات شما در دروغ گفتن است، بدانید که اشتباه کردهاید و هلاک شما در دروغ است.
از پیامبر پرسیدند: ممکن است مومن ترسو باشد؟ فرمود: بلی. ممکن است بخیل باشد؟ فرمود: بلی. ممکن است کذاب باشد؟ فرمود: نه.
امام علی (ع):
هیچ عمل قبیحی به قبح دروغگویی نیست.
امام باقر (ع):
کمنصیبترین فرد از سجایای مردانگی و فضایل انسانی، دروغگویان هستند.
این تأکیدات را که قطرهای از دریا هستند، با وضعیت کنونی جامعه خود مقایسه کنیم تا به عمق فاجعه پی ببریم.
دروغ مراتبی دارد. فرض کنید که پولی گم شده است و آن را فرد «الف» سرقت کرده است. اما هیچکس جز آن فرد و خدا اطلاعی از این ماجرا ندارد. انکار سرقت از جانب این فرد «دروغگویی» و عملی رذیلانه است. و بیتردید این «دروغگویی» بدتر از آن عمل سرقت است. اما در هر حال هیچکس نمیتواند با اطمینان وی را سارق و در نتیجه دروغگو بداند، تنها خداست که از حقیقت امر آگاه است. چنین دروغی از حیث اینکه میان فرد و جامعه پرده دروغگوئی را ندریده است، در مراتب پایین دروغگویی است.
حال فرض کنید که فرد مالباخته خودش دیده است که فرد «الف» اموال او را سرقت کرده و سارق هم میداند که مالباخته از حقیقت ماجرا آگاه است. اما باز هم دروغ میگوید. این مرتبه رذیلانهتری از فعل دروغ است. حال اگر فیلم فعل فرد ثبت و ضبط شده باشد و اموال مسروقه هم نزد سارق کشف شود و افراد متعددی هم به این سرقت شهادت دهند و اثر انگشت فرد هم باقی مانده باشد، و هر شاهد دیگری که به ذهن آید وجود داشته باشد، با این حال فرد انکار کند، در این صورت دروغگویی به شدیدترین مرتبهاش رسیده است و چنین فرد در حضیض اخلاقی قرار گرفته و جامعهای هم که فاعل این فعل (دروغگویی)به این فضاحت با تمام توان محکوم نکند، در همان سراشیبی اخلاقی قرار دارد، بدتر از این نوع دروغگویی، توجیه اخلاقی آن برحسب مصلحت است و بدتر از بیتفاوتی جامعه در برابر چنین دروغی، دفاع از دروغگو با لطایفالحیل است.
از هنگامی که داریوش در کتیبه بیستون نفر بعد خود را به پرهیز از دروغگویی و ضرورت تشدید مجازات دروغگو توصیه کرد و از خداوند خواست که سه بلا از جمله دروغ را از ایران دور بدارد، معلوم میشود که دروغ در جامعه ایران رواج داشته است؟ چرا که اگر دروغ نبود چنین توصیههای موکدی هم نمیشد.
امروز هم جامعه ما با آسیب دروغگویی مواجه است. و آن هم با بدترین نوع و مرتبه دروغ. مدتی پیش به ادارهای مراجعه کردم، به راحتی از من خواسته میشد که برای مشکل پیدا نشدن در اجرای کارم، دروغ بنویسم!! اگر صفحات حوادث روزنامهها را بخوانید متوجه میشوید که متهمین چگونه بدیهیات را انکار میکنند، گویی که این دروغها هیچ قبحی ندارد. پلیس راهنمایی که کسی را میخواهد جریمه کند، انواع دروغها را برای گریز از جریمه میشنود، دروغهای آماری به وفور و از چپ و راست تولید و ارایه میشود. و از همه بدتر وقتی است که دروغ از جانب کسانی بیان شود که پاسداران "اخلاق" و یا "قدرت" جامعهاند. وقتی که متولیان این دو رکن حرمت امامزادههای خود را پاس ندارند، از دیگران چه انتظاری میرود؟
یکی از بدترین دروغها، دروغهایی است که در مقام مشاوره به اصحاب قدرت داده میشود. گویی گوشهای آنان علاقهای به شنیدن سخن و خبر صدق ندارد. در ایران و جهان نام ماکیاول با اخلاقی نبودن قرین شده است، اما برخلاف این پندار اوست که مینویسد، شهریار باید شکیباترین شنونده حقیقت درباره اموری باشد که درباره آنها پرسیده است و اگر ملاحظه کرد که کسی در ابراز حقیقت به او تعلل میورزد باید به خشم آید. اگر همین یک توصیه ماکیاول در تاریخ و امروز ایران رعایت میشد، وضع دیگر گونهای نسبت به حال داشتیم.
در جامعه ما حساسیت نسبت به داشتن ثروت زیاد است، فرد اگر ثروتی داشته باشد آن را از ترس نگاه دیگران پنهان و به دروغ انکار میکند، اما جامعه در برابر دروغ حساسیتی ندارد و دروغگوترین افراد از امنیت روانی برخوردارند، و به همین دلیل است که رذایل اخلاقی هم میتواند رواج پیدا کند، و سرمایه اجتماعی جامعه ما را به حدود صفر و حتی منفی برساند، و به عنوان مانع جدی در راه توسعه همهجانبه عمل کند.
از کودکی که درس چوپان دروغگو را میخواندیم، قابل فهم بود که عواقب دروغ چگونه گریبان دروغگو را میگیرد، اما ساختار اجتماعی و پیشینه فرهنگی در این زمینه چنان متصلب است که به سرعت آن آموزه به فراموشی سپرده میشود. برخی از اصحاب قدرت همیشه از این مینالند که چرا حرفهای راست آنان باور نمیشود و مردم و مطبوعات گرایش به موارد نقض آن دارند، آنان متوجه نیستند که «خود کرده را تدبیر نیست.» وقتی که به سهولت بتوان واقعیت مسلم را تکذیب کرد، اعتماد متقابل به طور مطلق از میان میرود، حتی اگر گرگ واقعی هم به گله بزند، کسی برای یاری چوپان نمیشتابد.
حداقل بخشی از منشا و زمینه دروغ، ساختار استبدادی مزمن در تاریخ ایران است، وقتی که قانون حاکم نباشد و زور و چپاول رایج شود، از طرف مردم هم تملق و چاپلوسی سکه رایج خواهد شد. وقتی نظارتی بر امور نباشد، حکومتها برای بقای خود میکوشند که حقیقت مسلم را قلب کنند. گویااولین کتاب چاپ شده در ایران در زمان قاجاریه «فتحنامه» است که کل موضوع به پیروزیهای!!! قاجار در جنگهای ایران و روس و قراردادهای ترکمنچای و گلستان مربوط میشود!! و این ورود اولین رسانه (چاپ و کتاب) بود و وقتی که مطبوعات و رادیو تلویزیون هم وارد شد، حکومتها بیش از پیش آنها را به چشم بوق برای بیان صادق معرفی کردن دروغهایشان میدیدند، و این چنین شد که دروغ، عمق و گستره بیشتری یافت. و چنین است که جامعه ما (هر بخش آن به نسبتی) در گرداب این ویژگی فرو رفته است و ساختارهای متعدد هم آن را تشدید و تقویت میکند.حتی کسانی که در پی در انداختن طرحی نو برای جامعه، و خواهان تقویت و رواج اخلاق محمدی (ص) که از مهمترین ارکانش صداقت و پرهیز از دروغگویی است، بودند. اکنون راهی را میروند که مخالفان چنین اخلاقی جاده آن را بیش از پیش صاف کردهاند، جادهای که جز به قلب آتش راهی ندارد.