مقدمه
اما شاید هیچکس نتواند به سؤال چگونه می توان داستان نویس موفقی شد، پاسخ کاملی بدهد. زیرا همه کم و بیش با این حقیقت کنار امده اند که نویسندگی اموختنی نیست. ولی مأیوس نشوید. اگر استعداد نویسندگی در خود سراغ دارید می توانید و باید، راه و روش بهتر نوشتن را نیز بیاموزید. اما یادتان باشد که معلم و کتابِ راهنما جز اینکه مجموعه ای از فنون قراردادی وغیر قراردادی راهمچون ابزاری دردستانتان بگذارند،کار دیگری نمی توانند بکنند.
هدف از گرداوری این مقاله اشنایی با برخی از فنون داستان نویسی از دید چند تن از داستان نویسان غربی و ایرانی و همچنین اشنایی با سرگذشت داستان نویسی ایران و مطالعه ای مختصر دربارۀ چند داستان معروف ایرانی است.
امیدوارم این مطالب بتواند شما را در خلق اثاری ماندنی تر و بهتر یاری کند.
طبقه بندی داستان ها
(( نخستین سؤال دربارۀ داستان اینست که: چرا باید رنجی بر خود تحمیل کنیم و داستان بخوانیم؟ با زندگی ای بدین کوتاهی، با اینهمه نیازهای مبرم و روزافزون، و با درک این حقیقت که چه بسیار کتابهای مختلف پیرامون مسائل اموزشی و مباحث متنوع وجود دارد که هنوز نخوانده ایم، چرا باید اوقات گرانبهای خود را صرف خواندن اثاری تخیلی کنیم؟
به این سؤال می توان دو پاسخ اساسی داد: برای «لذت وتفریح» وبرای «درک وفهم بیشتر».
اگر بخواهیم زیاد طول و تفصیل ندهیم، داستان کمک می کند تا زندگی کمتر برای ما خسته کننده و یکنواخت باشد. ونیزکمک می کند تا اوقات ما با خوشی و سرعت بیشتری بگذرد. با این دلایل واضح، مطمئناً دیگر نیازی به توصیه بیشترنسبت به خواندن داستان نیست.
لذت- ولذت بیشتر- نخستین مقصود و ابتدایی ترین توجیه برای خواندن داستان است. ولی اگر داستان چیزی بیشتر از لذت به ما نمی داد، به سختی می توانست خودش را به عنوان مبحثی برای « مطالعات دانشگاهی» مطرح کند.
داستانها را می توانیم به دو بخش عمده طبقه بندی کنیم:
الف) ادبیات داستانی تفریحی
ب)ادبیات داستانی تحلیلی
ادبیات داستانی تفریحی صرفاً بدین منظور نوشته می شود تا ما اوقاتمان را بطور دلپذیر و مطبوع بگذرانیم.
اما ادبیات داستانی تحلیلی نوشته می شود تا اگاهی ما را از زندگی گسترش داده، عمق و حساسیت بیشتری بدان ببخشد.
ادبیات داستانی تفریحی ما را ازجهان واقعی دور می کند. ما را قادر می کند تا موقتاً دردها و رنجهای خویش را بدست فراموشی بسپاریم.
ادبیات داستانی تحلیلی دست ما را می گیرد و به یاری تخیلمان وامی دارد تا بیشتر به درون جهان واقعی برویم. به ما توان می بخشد تا درد و رنجهایمان را به درستی بفهمیم.
ادبیات داستانی تفریحی در نهایت به هدف و مقصود خود یعنی لذت ختم می شود.
ادبیات داستانی تحلیلی علاوه بر لذت،درک و بصیرت را نیز به همراه دارد.))[1]
راه پر پیچ و خم تجربه
پل انگگل
((نوشتن مثل عشق ورزیدن است.وقتی که می بینیم این غریزۀ پاک وبی الایش(البته اگر پاک وبی الایش باشد) تا کجا ما را با خود می برد شگفت زده می شویم. به علاوه نکاتی دربارۀ این اّشکال غنایی بیانی یعنی نویسندگی و عشق ورزیدن موجب نیل ان به کمال خواهد شد. نکته بسیار مهم دربارۀ نویسندگی این است که اولا چیزی به نام مصالح نویسندگی به خودی خود وجدا ازنوع نگرش نویسنده به ان، نحوۀ احساس ان و شکل اندام وار و بیانی در قالب کلمات دادن بدان، وجود ندارد.از نظر نویسنده شکل بخشی از محتواست ضمن اینکه بر روی ان اثرمی گذارد وصورتی واقعی به ان می دهد. هنری جیمزمی نویسد تجربه «حساسیتی شدید ونوعی تارعنکبوت بسیار بزرگ ازلطیف ترین نخهای ابریشم و در ناخوداگاه ادمی معلق است و ذرات هوا را به میان رشته هایش می کشد. تجربه همان کیفیت حسی فضای ذهن است.»واین سخن بسیار قاطعی است چرا که می گوید اهمیت اتفاقات جهان بیرون مطلق نیست بلکه تغییراتی که ذهن نیرومند هنرمند به هنگام کشف وقایع، در انها می دهد وانها را منظم می کند مهم است. پس وقتی صحبت از تجربه به میان می اید منظور این نیست که نویسنده باید ماجراهای گوناگون را پشت سر گذاشته باشد. داستان می تواند دربارۀ هر چیزی باشد. البته داستان ثبت حوادثی که برای اشخاص رخ می دهد نیست، بلکه ثبت واکنش انها دربرابرحوادث است. چون داستان به شخصیت می پردازد و شخصیت است که حوادث را رقم می زند و حوادث نیز شخصیت را ترسیم می کند. مثلاً نوشتن دربارۀ مردی که بر روی رینگ مشت زنی یا در حال دست و پنجه نرم کردن با گاوی خشمگین است همان قدر حساس برانگیز و مناسب است که لرزش خفیف دست یک زن. کسانی هم که می خواهند نویسنده شوند باید حساسیت قوۀ ادراکشان را نسبت به زندگی بشر تقوییت کنند. در این مورد نیز جیمزسخن نغزی گفته است. وی ضمن تایید این نکته که نویسندگان جوان باید اثارشان را براساس تجربییات خود شان بنویسند، می گوید ولی قبل از این باید یاد بگیرند که چه طور بیشترین و والاترین تجربیات ممکن را به وسیلۀ خود اگاهشا ن جذب کنند.وسپس به نویسندگان جوان توصیه می کند که«سعی کنید چیزی از چشمانتان دور نماند.» جیمزبا استفاده از مهارتهای عملی خودش درداستان نویسی به شرح نحوۀ استفادۀ نویسنده ازتجربیاتش می پردازد ومی نویسد« قدرت حدس زدن نادیده ها ازطریق دیده ها،توانایی کشف اشارات ضمنی، قدرت قضاوت دربارۀ کل یک چیز ازطریق یکی از اجزای ان، داشتن وضعیتی که بتوان زندگی را در مجموع و به طور کامل احساس کرد طوری که بتوان به راحتی هرکدام از زوایای خاص ان را شناخت، مجموعۀ استعدادهای ذاتی ای است که تجربه را بوجود می اورد. پس اگر تجربه متشکل از مجموع برداشتهاست می توان گفت که مجموعۀ برداشتها و تاثیرگیریها تجربه است.» اگر بگوییم نویسندگی حاصل کشف و شهود است ان را محدود به جنبۀ کوچکی از زندگی و در نتیجه تحقیر کرده ایم. به همین دلیل هم عکس این گفته صحیح است. منبع اصلی اثر نویسنده کل زندگی اوست. همۀ حواس او من جمله حس چشایی و لامسه اش، وضع سوخت وساز بدن، فشار خون، وضع دستگاه گوارش، دمای بدن، خاطرات گذشته، سرزندگی و هوشیاری ذهن، مطالعات قبلی، نگاه ژرفکاو وی نسبت به زنگی اشخاص، تمایلات جنسی و گوش اوکه برای شنیدن اصوات تیزاست،هریک به نحوی در پدید امدن اثرش سهیمند.))[2]
داستان را چگونه باید گفت؟
(( برای گفتن داستان دو شیوۀ مناسب هست: شیوۀ سوم شخص و شیوۀ اول شخص مفرد.
در طریقۀ اول، نویسنده خود را بیرون از صحنۀ داستان قرار می دهد و جریانات و وقایعی را که بر اشخاص داستان می گذرد، به خواننده باز می گوید.
در طریقۀ دوم، نویسنده به جلد یکی از اشخاص داستان درمی اید و وقایع داستان را انگارخود شاهد وناظرانها بوده ودرانها شرکت داشته است برای خواننده تعریف می کند. هریک از این دو شیوه، مزایا ومحدودیتهای خویش را دارد، اما برروی هم کفۀ مزایا به سود شیوۀ نخست سنگینی می کند.
شیوه های دیگری را نیز می توان به کار برد، مثلاً : میتوان داستان را در قالب نامه یا نامه هایی گفت و یا ان را به صورت یک سلسله مستخرجات از دفترچۀ یادداشت
روزانه پرداخت. اما چنین شیوه هایی متضمن دشواریهای فراوانند و به همین مناسبت کمتر مورد استفاده نویسندگان قرار می گیرند.))[3]
داستان تا چه حد ساختگی است؟ جورج ه . سیزرد دارال شوایستر ((داستانی که شما می نویسید باید راست باشد، یا لا اقل تا حدودی راست باشد. البته راست بودن درجات مختلفی دارد. ولی به هر حال داستان باید در نظر ادمی راست و مطابق با واقعیتهای اساسی زندگی باشد.اگرداستان دربردارندۀ احساس واقعی عشق، تنهایی،نشاط، عزت وسربلندی، یأس، ترس وغیره نباشد دروغی است در بدترین شکل ان، و طبیعتاً به هیچ وجه قانع کننده نیست. درضمن این مساله ربطی به میزان واقعی بودن زمان ومکان داستان و یا مایۀ کار ان ندارد. البته اگرازجنبه دیگربه قضیه نگاه کنیم، داستان دروغ است. دروغ بزرگ یا حقیقت ساده این است که بگوییم داستان، داستان است و نه واقعینامه و گزارش. حتی درتاریخی ترین نمایشها اشخاص خیالی نیز وجود دارند. اما از ان طرف همه ی انواع داستانهای خیالی، دروغ است زیراهمانطو که نویسندگانشان می دانند حوادث این نوع داستانهاغیرممکن ویا حداقل در حال حاضر غیر ممکن است اتفاق بیفتند. درداستان هیچ نکته ریزی نباید بی اهمیت تلقی شود.چون اگرمهم نباشد طبیعتاً زائد است ، که البته این موضوع دیگری است. و باز اگرنکته ای که شما در داستان می اورید مهم باشد وظیفۀ شماست که اطلاعاتتان دران مورد دقیق وصحیح باشد. یکی ازدلایلی که اثاربرخی از نویسندگان هرگز چاپ نمی شود این است که می گویند : « هیچ کس به این نکته جزئی توجه نخواهد کرد » و یا« این نکته ارزش ندارد که ادم خودش را به زحمت بیندازد.» نویسندگان بایدازاین نظربه حقایق و واقعیات ارج نهند که اصولاًدانستن واقعیات وشریک شدن دراطلاعات دیگران خود به خود امری لذتبخش است.درثانی واقعیت ازانچنان قوت و قدرتی برخورداراست که به راحتی می توان ان را به جا اورد ومشکل می شود ان را جعلش کرد. به همین دلیل هم بهترین رمانهای راجع به جنگ راکسانی نوشته اند که خود نبرد را تجربه کرده اند.زیرا برای مشاهدۀ جنگ راه دیگری جزحضوردر ان نیست. دروغ های واضح را قرص و محکم و زود ارائه وسپس داستان را گسترش دهید. هرچه دروغ بزرگتر باشد باید انرا را زودتر و با جسارت بیشتری درمتن داستان اورد. نقطۀ اصلی حرکت شما باید در شروع داستان و از طریق بیان واقعیت ها باشد. در این هنگام واقعیتها را بلافاصله طرح وسپس مطمئن باشید که ناباوری خواننده را به حالت تعلیق در اورده و او را درحالت شک و انتظار نگه داشته اید. این قانون در تمام داستانها ساری و جاری است. در واقع خواننده و نویسنده به طور ضمنی توافق کرده اند که به خود بگویند فرض می کنیم که... ، تا داستان جالبی را دربارۀ ان بازگو کنیم. پیرامون دروغهایی که می گویید تحقیق کنید و ببینید که ایا می توانید انها را بر مبنای واقعیت استوار کنید. و این دومین موردی است که باید دراطرافش دست به تحقیق بزنید. در چارچوب دروغهایی که می گویید ثابت قدم باشید. یعنی ابتدا دروغی نگویی وبعداً با طرح دروغی دیگر، دروغ اولی را از اعتبار بیندازید یا به تناقض گویی بیفتید.