تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا

تعداد صفحات: 47 فرمت فایل: word کد فایل: 7589
سال: 1386 مقطع: مشخص نشده دسته بندی: ادبیات فارسی
قیمت قدیم:۲۹,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا

    شناختگی نهاد: گاه نهاد را شناخته (معرفه) می آورند.

    1- شناختگی به شناسه: اگر سخنور بخواهد از خود یا شنونده یا دیگری خبر بدهد نهاد را با شناسه، شناخته می گرداند.

    الف: نخست کس:     

    ما بیغمان مستِ دل از دست داده ایم                         همه از عشق و همنفس جام باده ایم

    ب: دوم کس:         

    تو در عالم نمی گنجی، زخوبی؛                      مرا هرگز کجا گُنجی در آغوش؟

     

    گاه شناسه «تو» شنونده ای ویژه و یگانه را نیست؛ هرکس را که روی سخن او با بتواند بود،

    در بر می گیرد. در این بیت از جامه ای، هر گمراه فریفته ای را که دل به فریبهای گیتی خوش کرده باشد، برادران تو بیچاره در ثری رفتند

    تو همچنان، زسر کبر، بر ثریایی!

    پ: دیگر کس: دیگر کس را به شناسه شناخته آورد که شناسه را مرجعی باشد؛ و آن مرجع پیشتر در سخن آورده شده باشد.

    الف: هنگامی که مرجع پیش از شناسه آورده شده باشد.

    آباد به توست خانه، چون رفتی                                او روی نهاد سوی ویرانی

    ب: هنگامی که مرجع آشکارا پیش از شناسه آورده نشده باشد. در این هنگام واژه ای پیش از شناسه آورده شده است که مرجع نیست. لیک به گونه ای آن را فرایاد می آورد.

    رقعنده ذرّه ذرّه هستی، به شوق دوست   آن هم نیایشی است که شوق ذوق اوست

    پ- گاهی شناسه آورده می شود، بی آنکه پیش از آن مرجعی در سخن یاد شده باشد. این کاربرد شناسه زمانی شدنی و پذیرفتنی است که مرجع نیک آشکار و از پیش دانسته باشد.

    بنده را سیر دار و پوشیده؛                            چون به کار تو هست کوشیده

    جان دهد بنده، چون دهی نانش            جان گرامی بود، مرنجانش

    رزق بر اهل خانه تنگ مکن!                          روزی او می دهد؛ تو جنگ مکن

    2- شناختگی نهاد به نام: گاه نهاد را به نام (عَلَم) شناخته می آورند.

    الف: برای آن که از نهاد آشکارا و بی چند و چون سخن گفته باشند: گاه نهاد را به نام شناخته می آورند؛ تا در آن کمترین خطا و گمانی نماند؛

    مثال ß ترتیب ملک و قاعده حلم و رسم داد،     عبدالحمید احمد عبدالصّمد نهاد

    ب: برای بزرگداشت نهاد: گاه نهاد را به نام یا به بَرنام (لقب) شناخته می آورند بزرگداشت آن را.                          به لوح محفوظ اندر نگر که پیش تو است

    مثال ß                   در او می نگرد جبرئیل و بو یحیی

     

    پ: برای خوارداشت نهاد: گاه نهاد را به نام یا بَرنام، به آهنگ خوار داشت آن شناخته

    می آورند. مثال                               لات و عُزی و منات اگر ولی اند.

                                                    هر سه تو را؛ مر مرا علی است ولی.

    آن همه شعبده خویش که می کرد اینجا  سامری، پیش عصا و ید بیضا می کرد

    ت: برای شادکامی و شادی و کامه دل: گاه نهاد را به نام شناخته می آورند؛ زیرا از یاد کرد نام، دل را شادمانی و کامه ای هست.

    مثال ß مجنون به میان موج خون است           لیلی، به حساب کار، چون است.

              مجنون جگری همی خراشد                          لیلی نمک از که می تراشد.

              مجنون به خدنگ خار شفته است          لیلی به کدام ناز خفته است؟

              مجنون همه درد و داغ دارد                           لیلی چه بهار و باغ دارد؟

              مجنون کمر نیاز بندد؛                                 لیلی به رخ که باز خندد؟

              مجنون زفراق، دل رمیده است                       لیلی به چه راحت آرمیده است؟

    ت: برای شگون و خجستگی: گاهی نهاد را به نام شناخته می آورند، خجستگی را.

    مثال ß ز داود اگر دَور دِرعی گذاشت              محمّد ز دُرّاعه صد درع داشت

              سلیمان اگر تخت بر باد بست                         محمّد ز بازیچه باد رَست.

              وگر مهد عیسی به گردون رسید            محمّد خود از مهد بیرون پرید.

    3- شناختگی نهاد به اشاره: نهاد را می توان با اشاره بدان شناخته گرداند.

     

    واژه های اشاره در فارسی «این» و «آن» است، این و آن زمانی به کار برده می شود که بخواهند به چیزی نزدیک یا دور اشاره کنند. شناختگی به نهاد هنگامی رفتاری ادبی است و ارزش زیباشناختی دارد که نهاد حی نباشد در این گونه از شناختگی نهاد جز آن نیست که آن چه را که پیراسته و ذهنی است و به حس در نمی آید بدین شیوه، پیکرینه و دیداری و حسّی

    می انگارند؛ از آنجا که ساختار ذهنی آدمی و خرد او برآمده و پرورده از یافته ها و آزموده های حسّی است. بدین سان می توان، شناخت و دریافتی روشنتر و آسانتر از آن چه ذهنی و عقلی به سخن دوست داد.

    الف: برای نشان دادن نهاد به آشکارترین شیوه: با اشاره می توان هرچه بیش نهاد را برجسته گردانید و نگاهِ هوش سخن دوست را بدان درکشیده، و آن را فراپیش وی آورد.

    این چه استغناست، یا رب! و این چه قادر حکمت است؟

    کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست.

    ب: نکوهش نهان از کانایی شنونده: گاه شناخته آوردن نهاد به اشاره از آن روی است که سخنور می خواهد بدین سان، به کنایه، نادانی و کودنی شنوده را فرایاد آورد و او را نبکوهد؛ شنونده ای که چنان چندان با هوش و تیزویر نیست که بتواند جز پدیده های حسّی را دریابد.

    این است همان صفّه کز هیبت او بُردی    بر شیر فلک حمله شیرین شادروان:

    او کسی است که به نادانی، از پیام نهفته در این ویرانه ها ناآگاه است. نمی داند آن صفه فروریخته چه صفه ای است.

    پ: بزرگداشت و خوارداشت نهاد به نزدیکی و دوری: رفتار هنری در شناختگی نهاد به اشاره را می توان از دید فراگیر در دو کاربرد گنجانید: بزرگداشت و خوارداشت نهاد. اشاره هنری یا برای آن است که بدان، نهاد را، به نزدیکی و دوری، بزرگ دارند؛ یا خوار؛ از این روی، خوارداشت و بزرگداشت نهاد به اشاره چهار گونه می توان داشت:

    بزرگداشت نهاد به نزدیکی: با نزدیک شمردن نهاد و اشاره بدان، می توان آن را بزرگ داشت. بنیادِ بزرگداشت به نزدیکی بر این هنجار روانی در آدمی نهاد شده است که وی آنچه را بدو نزدیک است بیشتر در یاد زنده می کند و گرامی می شمارد؛ بدان سان که هر کس و هر چیز، هرچه دلبند و ارجمند باشد، در پی دوری، کَم کَمَک از یاد خواهد رفت؛ و دیگر جایی در دلی نخواهد داشت. در این باره، این داستان پارسی روشنگر و گویا می تواند بود:

    «از دل برود هر آنکه از دیده برفت» از این روی سخنور با نزدیک آوردن نهاد، آن را از خواری و فراموشی بدر می آورد و بر می کشد و برجسته می سازد.

    مثال ß  این است همان ایوان کز نقش رخ مردم، خاک در او بودی ایوان نگارستان.

    این است همان درگه کو راز شهان بودی،  دیلم ملک بابل؛ هند و شه ترکستان

    این رنج که هست بر زیادت                           بر دیده و جان دشمنت باد

     

    بزرگداشت نهاد به دوری: گاه نیز، با دور شمردن نهاد و اشاره بدان، می توان بزرگ داشت. بزرگداشت به دوری که وارونه ی بزرگداشت به نزدیکی است بر این هنجار روانی در آدمی استوار شده است که گاه مردمان ارج و ارز آنچه را که در کنار و دسترس خویش دارند، بدان سان که شایسته ی آن است، نمی دانند؛ چون چشم و دلشان از آن پر شده است؛ و تنها زمانی که آن گرامی از آن دور شد، از بن و جان، دلبندی و ارزشش را می آزمایند؛ و در

    می یابند که در چه پایه آنان را نیازی و ناگزیر بوده است.

    مثال از بزرگداشت نهاد به دوری:

    عیبم بپوش زنها! ای فرقه ی می آلود!                        کان پاکِ پاک دامن بهر زیارت آمد.

    از چشم شوخش، ای دل! ایمان خود نگهدار؛                 کان جادوی کمانکش از بهر غارت آمد

    آن پریشانی که شبهای دراز و غم دل،               همه در سایه ی گیسوی نگار آخر شد.

     

    خوارداشت نهاد به نزدیکی: گاه نهاد را، با نزدیک آورد آن خوار می شمارند؛ زیرا چنانکه از این پیش نوشته آمد، آنچه در کنار و دسترسی آدمی است و چشم و دل او را

    می آگاهند، چندان او را دلبند و ارجمند نمی توان بود؛ و ویژگی سرشتین در آدمی آن است که آنچه را از وی دور است، در پندار، برمی کشد؛ ارج می نهد؛ و از عیبها و کاستیهایش

    می پیراید.

    مثال از خوارداشت نهاد به نزدیکی:

    یاد باد آنکه رفت شمع طرب می افروخت؛ واین دل سوخته پروانه ی ناپروا بود.

    ای دل غم دیده! حالت به شود؛ دلبد مکن!         واین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور!

    خوار داشت به دوری: گاه، با دور انگاشتن نهاد، آن را خوار می دارند؛ زیرا بدان سان که نوشته آمد، در سرشت آدمی که آمیزه ای از ناسازهاست، آنچه دور است می تواند خوار داشته بشود؛ بدان سان که اگر دیده نبیند، دل نخواهد خواست.

    مثالی از خوارداشت به دوری:

    آن گل که هر دم در دست بادی است،              گو: شرم بادش از عندلیبان

    4- شناختگی نهاد به موصول: «پیوندگر» یا موصول واژه ای است که به یاری آن حالت یا صفتی را، برای نهاد، در سخن می آورند؛ سپس گزاره را بدان نهاد باز می خوانند. آن صفتی یا حالتی که به یاری آن «پیوندگر» برای نهاد در جمله آورده شده است، شناختگی آ« را بسنده است.

    شناختگی نهاد به پیوندگر را کاربردها و گونه هایی است؛ ما، در پی، آنچه را از این کاربردها در ادب پارسی بیشتر روایی و رواج دارد، بر می رسیم:

    الف: گاه نهاد را با پیوندگر شناخته می آورند؛ زیرا جز آن ویژگی که در پی پیوندگر آورده می شود، ویژگی دیگری برای نهاد نمی دانند یا نمی خواهند.

    مثال: آن کس که به دست جام دارد،                سلطانی جم مدام دارد.

    آن کس که منع ما زخرابات می کند                گو در حضور پیرهن این ماجرا بگو

    ب: برای بزرگداشت نهاد: گاهی شناختگی نهاد به پیوندگر از آن است که می خواهند آن را بزرگ بدارند؛ زیرا آشکارا و به نام یادکردن نهاد را گونه ای خوارداشت برای آن می شمارند.

    مثالی برای بزرگداشت نهاد:

    آنکه رخسار تو را رنگ گل و نسرین داد

    صبر و آرام تواند به منِ مسکین داد

    وآن که گیسوی تو را رسم تطاول آموخت

    هم تواند کرمش دادِ من غمگین داد

    گنج زرگر نبود، کنج قناعت باقی است،

    آنکه آن داد به شاهان به گدایان این داد.

    آن که پرنقش زد این دایره مینائی                   کس ندانست که در پرده اسرار چه کرد

    کجاست آنکه فریغونیان، زهیبت او                   زدست خویش بداد نه گوزگانان را؟

     

    پ: برای خوارداشت نهاد: گاه نهاد را با پیوندگر شناخته می آورند، خوارداشت آن را زیرا یاد کرد آشکار و به نام از نهاد را گونه ای بزرگداشت برای آن می انگارند، و از آن پروا

    می کنند.

    آنک او به مراد عام نادان                    بر رفت به منبر پیمبر،

    گفتا که: «منم امام!» و میراث                        بستر زنبیرگان و دختر،

    روی وی اگر سپید باشد                     روی که بُوَد سیه به محشر؟!

    وآنکه می گوید که: «حجت گر حکیمستی چرا

                                                    در درّه یمگان نشسته مفلس و تنهاستی؟

    ت: پروا از آشکارا یاد کردن از نهاد: گذشته از بزرگداشت و خوارداشت نهاد، با شناختگی به یاری پیوندگر، هر انگیزه ای دیگر که سخنور از این رفتار ادبی داشته باشد، در این جا می تواند گنجید: گاهی سخنور نهاد را با پیوندگر شناخته می آورد؛ زیرا آشکارا سخن گفتن از آن را شایسته نمی داند:

    در سفه، خواجه بی غلامی نیست؛

    بی می و نقل و کاس و جامی نیست.

    پیش خاتون جز آب و نان نبود؛

    وآنچه اصل است، در میان نبود

    این نه عدل است و این نه داد ای مرد!

    خانه خود مده به باد، ای مرد!

    1- نمونه ای در این بیت که از همبالین خود سروده است. و از اینکه آشکارا از او یاد کند. پروا کرده است.

    کسی که از غم و تیمار من نیاندیشد                چرا من از غم و تیمار او شوم بیمار؟!

    2- گاه نهاد را با پیوندگر شناخته می آورند؛ از آن روی که می خواهند هشداری بدهند و شنونده را بر خطایی آگاه گردانند.

    آن که چون پسته دیدمش همه مغز                 پوست بر پوست بود، همچو پیاز.

    5- شناختگی نهاد به اضافه: این گونه از شناختگی در نهاد آن است که نهاد را با «برافزودگی» (اضافه) شناخته گردانند- برترینِ کاربرد «برافزودگی» در قلمرو زبان می توان از این شیوه در کوتاهی سخن بهره برد. اگر آمیغی برافزوده چون: برافزوده چون: «جامه هُرمز» را به جمله ای که خاستگاه آن می تواند بود با زبریم

    چنین خواهد شد: «جامه ای که از آنِ هُرمز است»

    نمونه را «روی زیبا» جمله ای می تواند بود «روی که زیباست.»

    الف: یا ذکردِ نهاد به کوتاهترین شیوه: از آنجا که آمیغی بر افزوده فشرده ای از جمله ای است، گاه این آمیغ را نهاد جمله می آورند؛ تا با کمترین واژه ها، معنایی فزونتری را در آن بگنجانند، و در یاد شنونده برانگیزند.

    شمعِ دل دمسازان بنشست، چو او برخاست؛

    وافغان زنظربازان برخاست، چو او بنشست

    شکوه آصفی و اسبِ باد و منطق طیر،

    به باد رفت و از او خواجه هیچ طرف نبست

    ندای عشق تو دیشب در اندرون دادند؛

    فضای سینه حافظ هنوز پر زصداست

    گنج قارون که فرو می رود از قهر هنوز

    خوانده باشی که هم از غیرت درویشان است

    به یک کرشمه که نرگس به خود فروبش کرد.

    فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

    ب- برای بزرگداشت افزوده: گاه ساخت بر افزودگی به گونه ای است که بدان، «افزوده» (مضاف) را بزرگ می دارند؛ برافزودگی به سود افزوده است. هر کدام از آمیغهای برافزوده را که این بیتها نهاد آورده شده است بکاویم، آشکار می شود که افزوده در سایه «برافزوده» (مضافٌ الیه) ارج و ارزی یافته است.

    شبان وادی اَیمَن گهی رسد به مراد،

    که چند سال به جان خدمت شعیب کند

    تا صد منزل سلمی که سلامت بادش!

    چه شود گر به سلامتی دل ما شاد کند؟

    بزرگداشت افزوده:

    پسران علی امروز مراورا بسزا،

    پسرانند، چو مر دختر او را پسرند.

    پسران علی، آنها که امامان حقند.

    به جلالت، به جهان در، چو پدر مشتهرند.

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا, مقاله در مورد تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا, تحقیق درباره تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا, مقاله درباره تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا, موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله مقایسه ی کتاب معانی زیباشناسی سخن پارسی - کزازی با کتاب معانی - سیروس شمیسا
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت