از صورت شعر حافظ سخن ها میتوان گفت و بسیار گفته اند. اما همین که به معنی رو می کنی آن شیرین کار به طنازی می گریزد و از گوشه ای دیگر چشم و ابرو می نماید.
گویی در تثبت گوش تو زمزمه میکند و تا بر می گردی آوازش از عرش میآید. زبانش آنچنان ساده و آشناست که انگار ترانه اش را از عهد گهواره شنیده ای و آنچنان با رمز و معما می گوید که پنداری پیامی ست که از کهکشان های دور می رسد.
این آشنایی رویی و گریز رنگی به دو واسطه است: صورت و معنی شعر او. و این هر دو، به گونه ای اعجاب انگیز همدست و همداستان اند. لفظ چون رنگین کانی ست که به هر نظر از رنگی به رنگی می غلتد. و مضمون همچون امواج ناقوسی ست که در بازگشت از هر زاویه طنینی دیگر دارد.
ابهامی که صفت شاخص شعر حافظ است، تراویده از بریخانه پر نقش هزار آینه ضمیر اوست که بر طیف اسرار آمیز زبانش عکس می اندازد. یگانگی تفکیک ناپذیر صورت و معنی چون جان و تن زنده.
این ماییم که می خواهیم او را زمینی با آسمانی ببینیم. شعر او چون دور دست افق بوسه گاه آسمان و زمین است. آسمانی ست زیرا آنچه از خوبی و پاکی و عدل و امن می جوید درین تیره خاکدان نمی یابد. و زمینی ست، زیرا آنچه از ناز و نوش و نوا میخواهد در همین سایه بید و لب کشت فراهم است. پس اشاره اش به دورگاه آسمان است و چشم و دلش در زمین می گردد. (1)
حافظ
خواجه شمس الدین محمد شیرازی در حدود سال 726 در اواخر حکومت ایلخانان و ویرانگری مغول در شیراز زاده شد مادرش کازرونی بود و پدرش از کوهپایه های اصفهان بود که به شیراز مهاجرت کرده بود. حافظ از کودکی به علوم زمانش آشنا شد و با حافظه نیرومندی که داشت قرآن را از بر کرد و با صدای دلکشی که داشت آن را می خواند و بزرگترین حافظ زمان شده استاد بزرگ او میرشریف الدین گرگانی بود. (جرجانی) و نوشته اند که شب های بسیاری را در کنار بقعه (آرامگاه) بابا کوهی شیرازی به صبح رسانید تا سرانجام در سحرگاهی بلند شد و به وی اجازه ورود به آستان وصال معشوق بخشیده شد.
روزگار جوانی حافظ مصادف با حکومت شاه شیخ ابواسحاق اینجو در شیراز بود که با حافظ میانه خوش داشت و مروی به نسبت ملایم و دادگستر و شعر دوست بود ولی به دست امیر مبارزالدین کشته شد و امیر مبارزالدین که در دیوان حافظ محتسب لقب یافته است بر جای وی به حکومت شیراز نشست و او هم به دست پسرش شاه شجاع کشته شد و بطور کلی در روزگار حافظ شیراز همچنان در تلاطم و معرض قتل و غارت بوده است که انعکاس این دوره ناآرام را در شعر حافظ می بینیم. (2)
از این سموم که برطرف بوستان بگذشت
عجب که بوی گل ماند و رنگ نسترنی
حافظ نزدیک به 500 غزل سروده است که بعد از مرگش بوسیله دوست و همکلاسی او خواجه شمس الدین محمد گل اندام جمع آوری شده است حافظ از پیشروان سبک عراقی است و غزل عاشقانه و عارفانه در کلام وی به منتهای زیبائی و کمال رسیده است بیشترین مضامین خود را حافظ از شاعران پیش از خود گرفته و بیشتر تحت تأثیر رودکی ، فردوسی ، فرخی سیستانی، خیام، نظامی گنجوی، سعدی خواجوی کرمانی و مولوی بلخی بوده است و هر مضمونی را که از آنها گرفته به نیکی پرداخته و به زیبائی آراسته است.
شمس الدین محمد نوجوان، دوران دانش اندوزی را در شیراز گذرانید چنان که در بقیهی عمر شصت و چند ساله ی خویش هم بر خلاف شاعر بلندآوازه و هم شهری خود سعدی شیراز علاقه ی چندانی به سفر نشان نداد و جز یک سفر کوتاه به یزد و سفری بی سرانجام به جزیره ی هرمز باقی زندگی را در زادگاهش به سر آورد تا این که در سال 792 ه . رخت به سرای باقی کشید و در حافظیه شیراز به خاک سپرده شده است. خواجه شمس الدین محمد معروف به حافظ شیرازی یکی از شاعران بزرگ قرن هشتم
ه . ق است. وی فقط دیوان اشعار دارد که شامل 500 غزل است و یکی از بزرگترین غزل سرایان ایران میباشد، و چون حافظ قرآن بود حافظ نام گرفت و بعدها به خاطر فالی که مردم با دیوان او می گرفتند به لسان الغیب معروف شد.
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است. خدا را یک نفس بنشین گره، بگشا زپیشانی این یکی از ابیات درخشان حافظ است که در کمال خوش آهنگی و آراستگی لفظی و معنوی است. (3)
عصر تولد حافظ :
در عصری که هنوز وحشی گریهای مغولی توسط ایلخانیان در سراسر ایران دیده می شد. چون عارف نامی و بزرگ رکن الدین علاء الدین سمنانی بر اثر دوری گزیدن از دستگاه ارغون شاه از رفتن به بغداد نزد پیر و مرادش منع شد.
خواجه رشید الدین وزیر ابوسعید در سال 718 به قتل می رسد. در سال 719 که جمعی از امرا با ابوسعید مخالفت نمود به حکم ابوسعید ابتدا سر «شیخ علی» پسر ایرنچین را از بدل جدا کردند و بر سر نیزه گذاشته به اردوی ایرنچین نشان دادند. (4)
عصر طفولیت حافظ
عصر طفولیت خواجه زمان قدرت امیرچوپان و پسرانش و عاشقی ابوسعید بهادرخان است. (5)
عصر جوانی حافظ
اوضاع زمان دوران جوانی خواجه ادامه همان آشوب ها و کینه توزیها و خیانت ها و عیاشی ها بود. (6)
از جوانی تا پیری
تاریخ نویسان معروف مانند عبدالدین لطف الله حافظ و عبدالرزاق سمرقندی و شرف الدین علی یزدی و معین الدین یزدی که از معاصرین خواجه می باشند. از تاریخ 736 تقریباً زمان بیست سالگی حافظ پایان سلسله چنگیزی در ایران است و دوره خان خانی و ملوک الطوائفی در تمام کشور ایران شروع شد. (7)
نیاکان حافظ
جد خواجه، معروف به شیخ غیاث الدین در زمان اتابکان فارس به شیراز آمد، و پدرش بهاءالدین از کوپای اصفهان به شیراز آمد مادرش کازرونی بود که در محله دروازه کازرون شیراز خانه و مسکن داشته (8)
خانواده حافظ
حافظ در خانواده ای زندگی می کرد که علاوه بر پدر و مادرش دو برادر بنام خلیل الدین عادل بود که در سال 775 از دنیا رفته و برادر دیگرش هم از دست رفت. (9)
زادگاه حافظ
زادگاهش در شیراز بود.
خوشا شیراز و وضع بی مثالش
خداوند نگهدار از زوالش
در غزلی دیگر زادگاهش را کان حسن می داند که خوبان پرکرشمه از تنش جهتش دیده میشوند.
شیراز معدن لب لعل است و کال حسن
من جوهری مفلس از آنرو معشوشم (10)
محل تولد حافظ
گویند در محله دروازه کازرون دیده به دنیا گشوده است و در محله «شیادان» که از زمان کریم خان زنده با محله «مورستان» یکی کوی گشته مسکن گزیده ایام طفولیت را پشت سر گذاشته است. (11)