نگاهی به تاریخ تحولات علوم بشری حاکی از آن است که در طول تاریخ رویکردها و نگرش های متفاوتی در باب تقسیم بندی و ارتباط علوم مختلف بشری با یکدیگر وجود داشته است. اصولاً تقسیم بندی و دسته بندی علوم به رشته ها و شاخه های مختلف، در برهه ای از تاریخ صورت گرفت که پیشرفت، رشد و تحولات متعدد و زیادی در علوم بشری انجام شد و وسعت و حیطه این علوم گسترش یافت، لذا بررسی و تحلیل آن با مشکلات و مسائل خاصی روبه رو گشت، در حالی که در زمان های گذشته، تمامی علوم بشری در یک سنخ و یک حیطه مورد بررسی و تشریح قرار می گرفت.
بنابراین جداسازی و عدم وجود ارتباط متقابل بین شاخه های علوم بشری، امری ناممکن به نظر می رسد، زیرا ریشه و بستر تمام این علوم یکی است، به همین دلیل، بسیاری از علوم، ویژگی بین رشته ای داشته و از مبانی و یافته های چندین علوم بهره می برند. با توجه به اینکه جداسازی و دسته بندی علوم بعدها صورت گرفت و تمام علوم بشری یکی هستند، در این میان برخی از شاخه های دانش بشری، به مثابه مبنا و بستر دیگر علوم تلقی می گردد و در علوم باستانی و سنتی نیز، تصوّر اولیه از دانش بشری همین علوم بودند که در دانش انسانی یا علوم اجتماعی خلاصه می شود.
علم انسانی به عنوان بستر و مبنای تمام دانش بشری، نقشی حساس و بین رشته ای را بازی می کند، زمانی که تحول و دگرگونی های لازم در این علم صورت گرفته است، تمام مبانی و قواعد علوم تغییر و تحول یافته اند و زمانی که علوم انسانی مورد غفلت و بی توجهی قرار گرفته، نوعی عقب ماندگی و وابستگی علمی بر بطن جامعه حاکم گشته است، زیرا قواعد و مبانی علوم انسانی به دیگر شاخه های دانش بشری چون علوم طبیعی، تجربی و فنی جهت داده و بسترهای تحول و دگرگونی این علوم را نشان می دهد.
در سال های اخیر، با رشد کمی علوم فنی به مدت چند سده، علوم نظری مورد اغفال قرار گرفت و نظریه های متعددی در زمینه استقلال علوم طبیعی از دانش انسانی مطرح گشت. در این راستا دانشکده های فنی و مهندسی جدا از دانشگاه علوم اجتماعی تاسیس شد و ارزش و اهمیت علم انسانی مورد تردید قرار گرفت. اما با ایجاد وقفه و رکود در رشد علوم طبیعی و فنی، مجدداً دانش انسانی و رهیافت های این علوم مورد توجه و اهمیت قرار گرفته است و برای بار دیگر، علوم انسانی در محافل علمی و دانشگاهی کشورهای مختلف مطرح گشته است.
باید در نظر داشت که اصول تحلیلی، استنباطی و فکری که در روش و شیوه علوم نظری نهفته است، به دیگر علوم جهات تحقیق و رشد را نشان می دهد. علوم طبیعی و تجربی برای نیل به تحول و دگرگونی نیازمند مبنای تحلیلی و تفهیمی علم انسانی و اجتماعی است، زیرا به تنهایی قدرت و توانایی درک جنبه های ضعف و چالش برانگیز خود را ندارد و این علوم انسانی است که وظیفه بازاندیشی و بازتحلیلی را در علوم طبیعی و فنی به عهده دارد.
پیشرفت علوم فنی و مهندسی بدون توجه به نیاز های جامعه، مقتضیات فرهنگی و اعتقادی جامعه و بحران های اجتماعی نمی تواند راه به جایی ببرد. علوم طبیعی باید شناختی جامع و کامل از نیازهای اجتماعی، ارزش های فرهنگی و شرایط بومی و محلی جامعه خود داشته باشد، تا با دستورهای اخلاقی و اعتقادی و انسانی سرزمین خود تضادی نداشته باشد و جنبه تقلیدی یافته های علمی کشورهای غربی را وارد عرصه علمی و دانشگاهی کشور ننماید، از این رو نیازمند جهت دهی و قواعد علم انسانی است. پیشرفت و رشد علمی در یک جامعه زمانی صورت می گیرد که کارایی و کاربرد تمام شاخه های دانش بشری به نحو کامل شناخته شده و ارتباط متقابل و درهم تنیده علوم انسانی و طبیعی در جریانی منطقی و عینی قرار گیرد.
اگر به وضعیت فعلی صنعت کشورمان نگاه کنیم، می بینیم دانشگاه های ما، خصوصا چند دانشگاه صنعتی مان، در رفع نیازهای صنعت مان بسیار کوشیده اند و در حال حاضر، صنعت ما به دست این عزیزان اداره می شود، خصوصا فارغ التحصیلان این دانشگاه ها در رفع نیازهای صنعت بسیار مؤثر بوده اند. امّا واقعیت این است که با آنکه دانشگاه هایی با کیفیت بالا داشته ایم، از لحاظ تولیدِ علم، شأنی درخورِ ظرفیت های این کشور احراز نکرده ایم و از لحاظ علمی و صنعتی هنوز به شدت به واردات از خارج وابسته ایم. چرا درحالی که ما از لحاظ علوم پایه و علوم مهندسی بسیار جلوتر از مالزی هستیم، تنها 2 درصد از صادرات ما مبتنی بر فناوری های بالا است، و حال آنکه در مورد مالزی این رقم، 70 درصد است؟ به نظر می رسد که یک حلقه مفقوده در کار است. مگر نه این است که ما از لحاظ چاپ مقالات در مجلّات خارجی ارتقاء داشته ایم، پس چرا، به همان نسبت، از وابستگی هایمان کاسته نشده است؟
به نظر بنده دلیلش این است که نسخه هایی که برای علم و صنعت کشور نوشته ایم، نارسا بوده است. چاپ مقالات در مجلّات خارجی، که البته امری ضروری و برای نقد فعالیت های علمی مان لازم است، بیشتر حکایت از اطلاع ما از علوم و فنون روز می کند تا ورود عمیق مان به آنها. در واقع در زمان حال ما بیشتر حاشیه نویس هستیم تا متن نویس؛ مشق نویس هستیم تا سرمشق نویس. وقتی وضعیت علم وفناوری در این مملکت تغییر می کند که سرمشق نویس شویم:
گفتن نیکو به نیکویی نه چون کردن بود نام حلوا بر زبان راندن نه چون حلواستی
متأسفانه این مطلب در برنامه ریزی ها و دادن جوایز کمتر موردتوجه واقع شده است. آیا هرگز مشخص شده است که ما در چند دهه اخیر چه نوآوری هایی در علم و فناوری داشته ایم؟ چند تا سرمشق نوشته ایم؟ ژاپنی ها و چینی ها برای چند دهه مشق نویس بودند ولی اکنون در بسیاری از حوزه ها سرمشق نویس شده اند. منظور از نهضت تولید علم، که مورد تأکید مقام معظم رهبری است، همین سرمشق نویسی است.
نکته دیگر در ارتباط با فعالیت های دانشگاه های ما این است که گرچه در بسیاری از موارد کارهای علمی خوبی انجام گرفته، که در مجلّات ISI هم منعکس شده است، ولی کمتر به نیازهای داخلی کشور توجه شده است. ما هنوز بسیاری از نیازهای علمی و صنعتی را از خارج وارد می کنیم و خود به تولید آنها اقدام نکرده ایم، درحالی که در بسیاری از موارد می توانستیم چنین کنیم. در واقع می توان صریحا اقلامی را ذکر کرد که ما می توانستیم در داخل تولید کنیم ولی آنها را بدون دغدغه وارد می کنیم. گاهی هم که بعضی اقلام را تولید می کنیم، آنقدر کیفیت آنها بد است که به ناچار سراغ نمونه خارجی آنها می رویم. غالبا خود اطباء می گویند از فلان دارو نمونه خارجی اش را تهیه کنید. در موارد صنعتی هم نظایر آنها را دیده ایم. مگر صنعت ما به کمک دانشگاه نمی تواند یک کنترلِ کیفیت خوب داشته باشد و به این وضعیت اسفناک پایان دهد؟