همدلی مثل این است که باکفشهای فرد دیگر راه بروید، احساسات و ارزشهای فرد دیگر را در هر لحظه درک کنید، فرایند همدلی با یک انتخاب درونی آعاز میشود که بخواهید از منظر دیگری موضوع را نگاه کنید، تا بتوانید زاویه دید آن طرف را به داستان درک کنید، همدلی حضور کامل برای احساسات و نیازهای یکدیگر است. همدلی موافقت نیست، بلکه تمایل برای درک کامل وقایع از دید فرد دیگر است. برای خلق ارتباط همدلانه نباید دقیقا نیاز شما در همان موقعیت، نیاز فردی باشد که شما او را میشنوید، بطور مثال اگر شما بچه ندارید به این معنی نیست که نمی توانید با پدر و مادرها همدلی کنید
همدلی حاضر بودن برای چیزی است که فرد در همین لجظه یا در حال حاضرتجربهاش میکند، نه تحریک شدن بوسیله آن، و یا حتی درست کردن آن. وقتی ما اجازه میدهیم فردی که روبرویمان است وقتی ما اجازه می دهیم فردی که روبروی ماست به سادگی خودش باشد بدون اینکه ارزشها، قضاوت ها و یا تصمیمات ما فراتر از او قرار بگیرند ما خودمان را در جایگاهی قرار میدهیم که برخی عشق نامشروط مینامند. مرتبط شدن با کنجکاوی صادقانه، توانایی طبیعی ما را قادر می سازد تا با وضوح و محبت پاسخ دهیم، این تجربه نثار کردن و دریافت کردن متقابل است م
همدلی زمین ملاقاتی است که نیاز همه مورد تجلیل و درک قرار می گیرد، اگرچه همدلی ممکن است عمل فداکارانه ای به نظر برسد، اما اینگونه نیست. وقتی دیگری را عمیقا درک کردیم، فرد مقابل برای شنیدن و درک ما بسیار پذیراتر و آمادهتر است. همدلی به ما فرصت بزرگتری میدهد تا بتوانیم نیازها و ارزشهایمان را به واقعیت برسانیم
همدلی همدردی نیست
همدردی مستلزم کیفیتی از حمایت است که درجه ایی از موافقت را با نقطه نظر طرف مقابل میطلبد. همدلی یعنی ما کاملا وارد آن چیزی می شویم که فرد دیگر بیان می کند بدون اینکه موافق یا مخالف محتوای گفته شده باشیم. همدلی تلاشی است برای درک کردن، نه موافق یا مخالف بودن
همدلی مهربان و خوب بودن نیست
اگر با خوب بودن ما منظورمان مودب بودن، رفتار مناسب ارائه دادن باشد، همدلی میتواند کاملا نقطه مخالف خوب بودن باشد. همدلی صداقت ما را میطلبد، که آنچه را غالبا با کلمات خوب و مودبانه پنهان می شود تشخیص دهیم و موضوعات ناخوشایند را به خط اول بیاوریم
همدلی انفعال نیست
همدل بودن به معنی این نیست که من یک موجود بی حال بدون نیاز و نظر باشم، و یا به اختلافها بی تفاوت باشم. همدلی فرایند فعال حضور است. گوش کردن، مشاهده کردن، و درونا پذیرا (باز)بودن کسی غیر از خودمان
همدلی مشابه عشق نیست
اگر عشق نثار کردن از قلب بدون انتظار باشد، همدلی کیفتی از حضور کامل برای فرد دیکراست که با تمرکز بر او، معمولا قلب را آماده چنین نثاری میکند./ در حقیقت همدلی ما را به مرکز تضاد میبرد، دنیای ما پر است از عدم توافقات، عدم درکها، عکس العملها و همدلی با این حقیقت اصیل کار میکند، با درک عمیق دیگری، میتوانیم سوء تفاهمات را کاهش دهیم ، ببینیم که چگونه زاویه دید مامتفاوت است، و از طریق این عمل شجاعانه که اجازه دهیم انسان دیگری کاملا در محدوده آگاهی و حتی قبلمان وارد شود اعتماد بسازیم. این به معنی موافقت و مخالفت، همدردی،تسلیم شدن و یا مودب بودن نیست، ما به سادگی حضور و درک خودمان را به دیگری هدیه میدهیم
همدلی ساده لوحی نیست
همدلی دقیقا متضاد ساده لوحی است، همدلی ساده لوحی را پایان می دهد. چگونه؟ چون وقتی ما طرف مقابل را به صورت کامل دریافت کنیم، تلاش می کنیم تا حداکثر اطلاعاتی که مطرح شده بفهمیم، این به این معنی است که وقتی ما به نیاز طرف آگاه میشویم این امکان را مییابیم که بر اساس اطلاعات دقیق و در عمیق ترین درجه از اعتماد و پذیرش در جهت بیشترین امکان ترمیم اقدام کنیم. انجام این کار ما را از این فکر ساده لوحانه رها میسازد که برخی مشکلات غیر قابل حل میباشند، یا خشونت مخالفت غیر قابل اجتناب است