سوره حمد
بسم الله الرحمن الرحیم(1)
الحمد لله رب العالمین(2) الرحمن الرحیم(3) مالک یوم الدین(4) ایاک نعبد و ایاک نستعین(5) اهدنا الصراط المستقیم(6) صراط الذین انعمت علیهم; غیر المغضوب علیهم; و لا الضالین(7)
بنام خداوند بخشاینده بخشایشگر
ستایش مخصوص خداوندى است که پروردگار جهانیان است(2) خداوندى که بخشنده و بخشایشگر است(3) خداوندى که مالک روز جزا است(4) پروردگار تنها تو را مىپرستیم و فقط از تو یارى مىجوییم(5) ما را به راه راست هدایت فرما(6) راه کسانى که مشمول عمتخود ساختى; نه راه کسانى که بر آنها غضب کردى; و نه راه گمراهان(7)
بسم الله . . .
در قرآن مکتوب از همان آغاز که قرآن به کتابت درآمده است در اول هر سورهاى باستثناى - سوره برائت -بسم الله الرحمن الرحیم است; یعنى سوره با بسم الله آغاز مىشود. ولى دیر زمانى است که بین شیعه و سنى بر سر اینکه آیا این آیه جزء هر سوره استیا نه، اختلاف عظیمى وجود دارد. اهل تسنن آن را جزء هیچ سورهاى نمىدانند و شروع هر سوره را با بسمالله از قبیل شروع هر کار دیگر با بسمالله مىشمارند که بسمالله جزء آن کار نیست; بلکه در عمل گاهى سورهها را بدون بسمالله آغاز مىکنند. در نماز حمد و یا هر سورهاى را که احیانا بخواهند بعد از حمد بخوانند بدون بسمالله مىخوانند.
شیعه به پیروى از ائمه اطهار علیهم السلام بشدت با این مسئله مخالفت دارند، تا آنجا که ائمه اطهار فرمودهاند خداى بکشد کسانى را که بزرگترین آیه از آیات قرآن را از قرآن حذف کردهاند. اگر بسم الله را از اول سورهها برداریم دیگر این آیه را ما در قرآن نداریم جز در سوره نمل که آنهم در ضمن نقل قولى است که قرآن از ملکه سبا مىکند، که هنگامیکه نامه سلیمان را قرائت کرد گفت: انه من سلیمان و انه بسم الله الرحمن الرحیم. این نامه را سلیمان است و اینگونه آغاز مىگردد: بسم الله ... الى آخر
در هر حال شیعه آن را مسلم جزء قرآن مىداند، نه اینکه آن را جداى از قرآن محسوب مىکند و مانند آنکه در آغاز هر امرى، بسم الله را مىافزاید، و در قرائت قرآن هم این آیه را از خارج بر آن اضافه کند. (1)
آغاز کارها به نام خدا
توجه دارید که آیه مورد بحث روى هم یک جار و مجرور است و یک جمله تمام نیست. متعلق این جار و مجرور محذوف است. مفسرین در اینکه متعلق محذوف آن چیست نظرهاى گوناگون دادهاند، از جمله، «استعین» (یارى مىطلبیم) - «ابتداء» (ابتدا مىکنم) و «اسم» (نشانه و علامت مىنهیم)، که احتمال اخیر قوىتر بنظر مىرسد.
در نامگذارىها، هدفها و انگیزهها مختلف است، گاهى شخص مؤسسهاى را بنام فردى نام مىگذارد، بمنظور هدفى مادى که مىتواند در سایه این نام بآن غرض نائل گردد. و یا چنانکه معمول است مولود جدید را بنام شخصى که در گذشته مورد علاقه بوده مىنامند و مىخواهند با این نامگذارى شخص مورد نظر، حیاتى جدید یافته و به بقاء این نام زنده بماند.
ولى اینکه به بشر دستور داده شده است که کارهایش را بنام خدا بنامد، روى چه انگیزهاى مىتواند باشد؟ براى این است که کارهاى انسان جنبه قدس و عبادت پیدا کند و بنام او برکتیابد.
انسان که احساس فطرى از خداوند دارد و او را به عنوان یک موجود قدوس و منبع خیرات مىشناسد، وقتى کارش را بنام او نامید معنایش این استکه در سایه قدس و شرافت و کرامت او، این عمل نیز مقدس گردد.
و چون آغاز کردن به نام کسى مفهومش این استکه او را موجودى قدوس و منزه از جمیع نقصها و سرچشمه کمالات داسنته، و مىخواهد که عملش را با انتساب به او برکت بخشد; لذا کارها را بنام هیچکس حتى نام پیغمبر، نمىتوان آغز کرد و این است معنى تسبیح نام الله که در اول سوره اعلى به آن دستور داده شده است.
تعبیر «یسبح لله» و یا «سبح لله» و یا «سبحان الله» تسبیح براى خداوند و یا تسبیح خداوند مکرر در قرآن آمده است ولى تسبیح نام الله در قرآن تنها در اول سوره اعلى است که مىفرماید: سبح اسم ربک الاعلى; تسبیح کن نام پروردگار بزرگت را.
بنظر مىرسد که بهترین نظریه در اینجا نظر صاحب المیزان است که مىفرماید معنى تسبیح نام خدا اینستکه آنجا که مقام تقدیس و تکریم است نام مخلوق در ردیف نام الله قرار نگیرد و یا در حائى که نام الله باید برده شود، نام موجود دیگرى بمیان نیاید. یعنى نه با نام خدا نام دیگرى را و نه بجاى نام خدا نام دیگرى را، که هر دو شرک است.
اخیرا در میان گروهى که دم از مبارزه با شرک مىزنند عملى رایجشده که خود از مظاهر شرک است. بجاى اینکه کارها را به نام خدا بنامند و بنام او آغاز کنند، مىگویند: بنام خلق! اگر قرار شود که نام پیغمبر را در کنار نام خدا قرار دادن شرک باشد، پس اگر بنام خلق هم آغاز کنیم جانشین براى خدا ساختن است و این دستور قرآن است که نام خدا همواره تسبیح گردد و کارهاى بشر بنام او نامیده شود; و نه بنام دیگرى. و بدین وسیله اعمال او قداستیافته و در سایه او تبرک جوید.
الله
الله یکى از نامهاى خداست. نامگذارىهائى که براى افراد و یا اشیاء مىکنند گاهى از نوع علامت است و گاهى از نوع وصف.
در قسم اول گرچه اسماء خودشان داراى معانى هستند ولى معناى آنها منظور نظر نگردیده; بلکه تنها براى تشخیص و بازشناسى این اسم گذاشته شده است و لذا حکم یک علامت را بیشتر ندارد. چه بسا در اینگونه موارد معناى نام علاوه بر اینکه حکایتگر اوصاف صاحب نام نیست، ممکن است ضد آنهم باشد مثل آنکه نام غلامان سیاه را کافور مىنهادند! (بر عکس نهند نام زنگى کافور)