اهداف مدیریت منابع انسانی
اهداف اساسی مدیریت منابع انسانی حصول نتایج مطلوب از تلاشهای جمعی کارکنان پروژه است که میتوان به صورت زیر آن را بیان نمود:
تأمین نیروی انسانی با حداقل هزینه
پرورش و توسعه استعدادها و مهارتهای افراد
حفظ و نگهداری نیروهای لایق و ایجاد روابط مطلوب بین آنان
تأمین احتیاجات مادی و معنوی و جلب رضایت پرسنل بطوری که همسویی لازم بین اهداف شخصی آنها، و هدفهای پروژه ایجاد گردد.
افراد
در مطالعه انجام شده توسط شرکت IEEE از نمایندگان مهندسین سه شرکت بزرگ در مورد مهمترین عامل موفقیت پروژه نرم افزاری سوال شد.آنها به این صورت پاسخ دادند:
نفر اول:فکر می کنم اگر بخواهیم فقط یک عامل را که در این محیط مهمترین است مشخص کنیم آن عامل ابزار ها نیستند،بلکه افراد هستند.
نفردوم :مهمترین اجزای تشکیل دهنده ای که باعث موفقیت پروژه شده اند ،داشتن افراد هوشمندمی باشد.یک مورد جزئی دیگر نیز به عقیده من مورد توجه است. مهمترین چیزی که برای پروژه باید انجام گیرد،انتخاب مدیر است....موفقیت سازمان توسعه نرم افزار تا حد بسیاری به توانای افراد آن می باشد.
نفر سوم: تنها قانونی که من در مدیریت در نظر می گیرم این است که از داشتن افراد خوب مطمئن باشم،افرادی به معنای واقعی خوب،واینکه افراد خوب و مناسبی را تربیت کنم،و اینکه محیطی ایجاد نمایم که در آن افراد خوب بتوانند کار کنند.
با توجه به گفته های این افراد باید اذعان کرد که از مدیران ارشدتا مجریان سطح پایین اغلب افراد به طور توافقی انتخاب می شوند.مدیران اظهار می دارند که افراد مهمترین جزء پروژه است اما اعمال آنها گاهی با گفتارشان یکسان نیست.
در این بخش افرادی را که در فرایند نرم افزار شرکت دارندوروشی که آنها سازماندهی می شوندتا فرایند مهندسی نرم افزار موثری انجام گیرد بررسی می نماییم.
بازیگران
فرایندنرم افزار مجموعه ای است از افرادی که می توانند در یکی از پنج گروه زیر دسته بندی می شوند:
1 .مدیران ارشد که کار قابل انجام را که اغلب تاثیرزیادی در جریان پروژه دارند تعریف می نمایند.
2 . مدیران پروژه(فنی) که باید برنامه ریزی ،تخصیص وظایف ،سازماندهی و کنترل مجریانی را انجام دهند که برروی نرم افزار کار می کنند.
3 .مجریان که دارای مهارتهای فنی هستندو برای انجام فعالیت های مهندسی به منظور ایجاد محصول مورد نظر می باشند.
4 .مشتری ها که نیاز ها و لوازم نرم افزاری را مشخص می نمایندکه باید با فرایند مهندسی ایجاد شوند.
5 .کاربران نهایی که پس از آماده شدن نرم افزار به عنوان محصول با آن کار می کنند.
هر پروژه نرم افزاری شامل افرادی است که در این تقسیم بندی قرار می گیرند.به منظور کارآمد بودن تیم پروژه ،این تیم باید به گونه ای سازماندهی شودکه ازتوانایی ها و مهارتهای افراد حداکثر استفاده را بنماید.این عمل به عهده رهبر تیم است.
رهبران تیم
مدیریت پروژه فعالیتی است که تا حد زیادی وابسته به افراد است،و به دلیل مجریان توانمند اغلب رهبران تیم ضعیفی خواهند بود.آنها ترکیب مناسبی از افراد را در اختیار ندارند. همانگونه که Edgemon بیان می کند:
"بدبختانه همانگونه کا اغلب مشاهده می شود به افراد به صورت اتفاقی نقش مدیر پروژه داده می شودوبه صورت تصادفی مدبر پروژه می شوند."
Jerry Weinberg مدل رابطه MOI را پیشنهاد می کند:
1.فعال سازی: توانای تشویق افراد فنی برای ارائه حداکثر توانای خود.
2 .سازمان: توانایی سازماندهی فرایندهای جاری که باعث ترجمه مفهوم اولیه به محصول نهایی می شود.
3.ایده ها یا خلاقیت ها:توانایی تشویق افراد به منظور ایجاد و احساس خلاقیت حتی هنگامی که محدودیت های ایجاد شده برای محصول نرم افزاری خاص کار کنند.
wenberg پیشنهاد می کندکه رهبران موفق پروژه یک شیوه مدیریت حل مساله را به کار گیرند،یعنی یک مدیر پروژه نرم افزار باید بر روی مسئله ای باید حل شودمتمرکز شود.جریان ایده ها را مدیریت نماید ودر عین حال ،به افراد تیم این امکان دهد که نکات مهم کیفیت را تشخیص دهند(با کلمات واعمال)و به این نکته توجه داشته باشد که این موارد قابل چشم پوشی نیست.
یک دیدگاه دیگر از خصوصیات یک پروژه کارآمد ،بر روی چهار نکته اصلی تاکید دارد:
1. حل مسئله: یک مدیر پروژه نرم افزاری کارآمد می تواند موارد فنی و سازمانی
را تشخیص دهدکه با یکدیگر بیشترین ارتباط را دارند و به طور سیستماتیک راه حلی را سازماندهی کند،یا به طور منظم مجریان دیگر را برای توسعه راه حل فعال کندو درسهای آموخته شده از پروژه های قبلی را برای موقعیت های جدید به کار بگیرد و مسیر پروژه را تغییر دهد اگر کوششهای اولیه برای حل مسئله بی نتیجه باشد.
2.یکتا بودن مدیریت: یک مدیر پروژه خوب باید مستول پروژه باشد. او باید از کنترل پروژه در صورت لزوم مطمئن باشدو اطمینان داشته باشدکه می تواند افراد فنی مناسب را برای انجام وظایف انتخاب کند.
3.دستاوردها: به منظور بهینه سازی قابلیت تولید افراد تیم ، مدیر باید به دستاوردها و اعمال توجه نشان دهد و نشان دهد که ریسک های کنترل شده مورد قبول می باشند.
4.ایجاد تیم: یک مدیر پروژه باید بتواند افرادرا درک کند،او باید بتواند علائم گفتاری و غیر گفتاری را تشخیص دهدو به نیازهای افراد فرستنده این علائم پاسخ دهد.مدیر باید در شرایط فشارزیاد کنترل شده عمل نماید.
Constantin چهار روش سازمانی را بری تیم های مهندسی نرم افزار پیشنهاد می کند:
1.روش بسته: تیم را به صورت سلسله مراتب متداول سازماندهی می کند.این تیم ها می توانند زمانی به خوبی کار کنند که نرم افزاری تولید می کنند کاملا مشابه فعالیت های گذشته آنها باشد.اما خلاقیت بسیار کمی هنگام کار با این روش بسته دارند.