تحقیق مقاله دوران غیبت صغری

تعداد صفحات: 41 فرمت فایل: word کد فایل: 25321
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۲۹,۰۰۰ تومان
قیمت: ۲۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله دوران غیبت صغری

    دوران غیبت صغری

    امام زمان (علیه السلام) شش ساله بود که پدر را از دست داد و به امامت شیعه رسید و چون از علم خداداد و از عصمت برخوردار بود و نمونه‌ای برای همه فضیلت‌ها و خوبیها به شمار می‌آمد، شایستگی پیشوایی مسلمانان را داشت. از نظر اعتقادی و دینی، اگر خدا بخواهد، انسانی در سال‌های کودکی هم می‌تواند به نبوت و امامت برسد. حضرت عیسی (علیه السلام) درگهواره بود که به پیامبری تعیین شد و با مردم سخن گفت.[1][1] امام جواد (علیه السلام)  هم هنگام شهادت پدرش حضرت رضا (علیه السلام)  هشت ساله بود که به امامت رسید. امام زمان (علیه السلام) هم در شش سالگی پیشوای شیعه شد، چون چیزی از شرایط امامت و رهبری کم نداشت.

    امام ناچار بود که از دید مردم پنهان باشد تا به عنوان یک ذخیره الهی از گزند دشمنان مصون بماند. ولی با شیعه توسّط نمایندگانی ارتباط داشت، نامه‌ها از این طریق به دستش می‌رسید، نیازها و درخواست‌ها و سؤال‌های علمی و فقهی از این راه در اختیار وی قرار می‌گرفت و حضرت به نامه‌ها و درخواست‌ها پاسخ می‌داد. پاسخ وی یا به صورت شفاهی و از زبان آن نماینده‌های خاص بود، یا به صورت نوشته بود که نام آن نوشته‌ها را «توقیع» می‌گویند؛ یعنی نوشته‌ای که مهر و امضا می‌شد و سندیّت و اعتبار داشت. از این نمایندگان خاص، در هر زمان یکی بیشتر نبود، نخستین آنان «عثمان بن سعید» بود. وی از اصحاب امام هادی و امام عسکری «علیهم السلام» هم بود و مورد اطمینان آنان بود. پس از درگذشت او فرزندش «محمد بن عثمان» نماینده امام شد. او که در سال 305 در گذشت، «حسین بن روح نوبختی» سفیر و نماینده امام  (علیه السلام) گشت. با رحلت او در سال 326 ، این مقام به «علی بن محمّد سمری» رسید که تا سال  329 هجری ادامه داشت و با درگذشت وی، امام زمان (علیه السلام) دیگر سفیر و نماینده خاصّی تعیین نکرد و این دوره 69 ساله که به دوره «غیبت صغری» مشهور است پایان یافت. چون این مدّت در مقایسه با دوره غیبت کبری که تا کنون ادامه یافته، کوچکتر و کمتر بود به نام غیبت صغری مشهور شد.

    آن چهار شخصیّت زبده و پاک و مورد اطمینان امام زمان (علیه السلام) ، که واسطه میان او مردم بودند، به «نُوّاب اربعه»، «نُوّاب خاص» و «سُفرای اربعه» هم مشهورند. آنان زاهد و پرهیزکار و آگاه و هوشیار بودند و با وساطت آنان، مشکلات شیعه به دست حضرت مهدی (علیه السلام) حل می‌شد. همه آن چهار نایب بزرگوار در بغداد می‌زیستند و مدفن آنان نیز در بغداد است. بغداد به سامرّا نزدیک است و امام زمان (علیه السلام) و پدرش و جدش در سامرّا اقامت داشتند. البته در این مدّت غیبت، کسی از جای دقیق امام زمان (علیه السلام) خبر نداشت و این نمایندگان، پنهانی به حضورت حضرت می‌رسیدند و نامه می‌دادند و جواب می‌گرفتند و برای اینکه شناخته نشوند، اغلب شغل عادی داشتند.

    ویژگی مهم این پاکان، توفیق دیدار حضوری حضرت با حضرت مهدی  (علیه السلام) و فیض بردن از دیدار و گفت وگو با وی بود، همان که هزاران هزار دل شیدایی در حسرت یک لحظه از آن دیدن‌ها و نگاه‌هایند و غم هجران را به شوق وصل تحمل می‌کنند و با انتظاری شیرین هم آغوش‌اند.

    خلفاى دوران غیبت صغرى عبارت بودند از:

    1. المعتمد بالله (279 -256 ق ) 2. معتضد بالله (289 -279 ق ) 3. مکتفى بالله ( 295 -289 ق ) 4. مقتدر بالله ( 320 - 295 ق ) 5. قاهر بالله ( 322 - 320 ق ) 6.راضى بالله (329 - 322 ق )

    هنگامى که انسان با ذهنى بسیط و ساده، کلام و گفتار مورخان را مورد مطالعه قرار مى‏دهد; خوش‏بینى قابل ملاحظه‏اى نسبت‏به این خلفا حاصل مى‏شود و چنین تصور مى‏شود که اینان، محب اهل بیت‏بودند و در حق آنها نیکى و خوبى مى‏کردند.

    در چندین مورد، خود مورخان ، این مطلب را با صراحت اعلام داشته‏اند. «ابن طقطقا» مؤلف کتاب «الفخرى‏» که شیعى مذهب و نقیب علویان در حله، نجف و کربلا بوده است و نسب او با بیست واسطه به حسن بن على، علیه‏السلام، مى‏رسد (1) ،درباره معتضد مى‏نویسد:

    «معتضد به عموزادگان خود; یعنى آل ابوطالب نیکى روا مى‏داشت.» (2)

    اگر یک مورخ شیعه ، چنین برداشتى از تاریخ داشته باشد، به طریق اولى، مردم عادى و مورخان غیر شیعه، برداشتى بهتر از آن نخواهند داشت، همان طورى که در «الکامل‏» و «مروج‏الذهب‏» و تواریخ دیگر مشاهده مى‏گردد.

    درکتابهاى «تاریخ عمومى‏» که مورد بررسى قرار دادیم، درباره این خلفاى ششگانه، گزارشى که حاکى از دشمنى اینان با عموم شیعیان و خط مشى ولایت و امامت‏باشد، مشاهده نمى‏گردد. مورخان درباره بعضى از خلفا و عملکرد آنان نسبت‏به شیعیان و آل على ،علیهم‏السلام، سکوت کرده و گزارشى نداده‏اند و درباره برخى از آنها، اخبارى نقل کرده‏اند که دال بر طرفدارى آنها از اهل بیت است.

    همان طورى که ذکر شد، درباره «معتضد» نوشته‏اند که او دستور داد بر معاویه در منابر لعن کنند و یا اینکه اموالى که محمد بن زید علوى از سهم امام و غیره، جهت تقویت‏شیعیان فرستاده بود، به صورت علنى در بین علویان تقسیم گردد. مورخان درباره «راضى‏» مى‏نویسند که او عقاید حنابله را تخطئه کرد و در مقابل آنان از على ،علیه‏السلام، و اهل بیت و شیعیان دفاع نمود. همچنین کارهایى در زمان اینها صورت مى‏گرفت که به نفع شیعیان تمام مى‏شد. مثل به قتل رسیدن «حلاج‏» در زمان «مقتدر» و «شلمغانى‏» در زمان راضى که از مدعیان دروغین نیابت‏بودند و فعالیت آنان باعث پراکندگى و تزلزل و انحراف شیعیان و منجر به تضعیف «نواب خاص‏» مى‏گردید.

    تاریخ عمومى و بعضى قرائن دیگر نشان مى‏دهند که اینان با شیعیان زندگى مسالمت‏آمیز داشته و هیچ نوع سختگیرى و فشارى را به آنان روا نمى‏دانستند.

    لیکن نمى‏توانیم گفتار مورخان را بپذیریم، زیرا وقتى که به روایات و احادیث‏بیان‏کننده دوران غیبت صغرى و خلفاى آن دوره مراجعه مى‏کنیم، درست عکس و نقطه مقابل تاریخ را گزارش مى‏دهد و چهره دیگرى ارائه مى‏نماید که ذهنیت انسان را نسبت‏به آنان تغییر مى‏دهد. براى روشن شدن موضوع ، احادیث زیر را با دقت مطالعه کنید:

    1. حکومت عباسى براى یافتن امام مهدى ،علیه‏السلام، تلاش زیادى کرد و به همین خاطر، حاکمان آن زمان، زندگى امام حسن عسکرى، علیه‏السلام، را به طور دقیق تحت کنترل خود داشتند و لذا تولد حضرت مهدى ، علیه‏السلام، به صورت مخفى صورت گرفت. شیخ مفید، در آغاز شرح حال امام زمان ، علیه‏السلام، مى‏نویسد:

    «ولادت آن حضرت به دلیل مشکلات آن زمان و جستجوى شدید حکومت و کوشش آنان براى یافتن آن حضرت، مخفى ماند.» (3)

    وقتى که «معتمد» شنید، حضرت امام حسن عسکرى ،علیه‏السلام، بیمار است; پنج تن از خدمتگزاران خویش را که «نحریر» خادم مخصوص خلیفه هم، در میان آنان بود به همراه چند نفر پزشک و قاضى‏القضات نزد امام حسن عسکرى ، علیه‏السلام، فرستاد و به وزیرش دستور داد که ده تن از اصحاب مطمئن خود را احضار کند و به منزل حضرت بفرستد تا شبانه‏روز در آنجا بمانند. همه این اشخاص آنجا بودند تا آن حضرت وفات نمود و شهر سامرا یکپارچه عزادار شد. سلطان مامورى را به خانه حضرت فرستاد، مامور اتاقها را بررسى کرد و هر چه در آنجا بود، مهر و موم نمود و در جستجوى فرزند او برآمد و دستور داد تا زنانى که آبستنى را تشخیص مى‏دادند، آوردند و کنیزان آن حضرت را بازرسى کردند و یکى از کنیزها که احتمال آبستنى داشت، در اتاقى نگه داشتند و بر او نگهبان گماردند. بعد از دفن آن حضرت، سلطان و مردم به جستجوى فرزندش برخاستند و منزلها و خانه‏ها را بسیار تفتیش نمودند و بعد از مایوس شدن از آبستنى آن کنیز، اموالش را بین مادرش و برادرش جعفر تقسیم کردند. (4)

    و همچنین هنگامى که برخى از شیعیان قم، براى دادن وجوهات خویش، به سامرا آمده بودند،آنان خبر وفات امام حسن عسکرى، علیه‏السلام، را شنیدند، بعضى‏ها آنها را به نزد جعفر راهنمایى کردند. شیعیان نیز بعد از آزمایش ، از تحویل اموال به جعفر خوددارى کردند و به پیکى که امام زمان ، علیه‏السلام، فرستاده بود، وجوهات را تحویل دادند.

    پس از آن، جعفر، خبر این امر را به معتمد عباسى داده و او نیز دستور داد تا به جستجوى مجدد خانه امام‏حسن‏عسکرى ، علیه‏السلام، و حتى خانه همسایگان بپردازند. در آن هنگام بود که کنیزى به نام «صیقل‏» که گویا به خاطر حفظ جان امام زمان ،علیه‏السلام، ادعاى باردارى کرده بود، دستگیر کردند و به مدت دو سال نگاه داشتند، تا آنکه به باردار نبودن وى مطمئن شده و او را رها ساختند. (5)

    2. شیخ طوسى در «تهذیب‏» روایتى نقل مى‏کند، حاکى از آن است که مرقد مطهر امام حسین ،علیه‏السلام، در سال‏273 ق در دوران خلافت معتمد، در اثر خرابکارى ویران شد و همچنین مقارن آن از طرف حکومت دستور داده شد تا مرقد مطهر على ، علیه‏السلام، نیز خراب گردد.

    وقتى انسان جزئیات این حدیث - بویژه در مورد ویران کردن قبر على ،علیه‏السلام - را مى‏خواند ، لرزه بر اندامش حکمفرما مى‏شود و نهایت کینه و دشمنى اینان را نسبت‏به على ،علیه‏السلام، درمى‏یابد. (6)

    3. روایات بصراحت‏بیان مى‏کنند که در زمان خلافت معتضد اختناق بى‏سابقه‏اى بر جامعه ، بویژه نسبت‏به شیعیان حکمفرما بود و از روزگاران سخت‏به شمار مى‏رفت.

    شیخ طوسى حدیثى را درباره حمل اموال به سوى محمد بن عثمان، نایب دوم امام زمان ،علیه‏السلام، نقل مى‏کند و مى‏گوید:

    حامل اموال نامه‏اى همراه نداشت که به محمد بن عثمان بدهد، بلکه بدون نامه ، اموال را تحویل داد.

     

    سپس مى‏گوید:

    «لان الامر کان حادا جدا فى زمان المعتضد و السیف یقطر دما لما یقال‏»زیرا این واقعه در زمان معتضد عباسى و موقعى بود که کار شیعیان بسیار سخت‏شده بود; و چنانکه مى‏گویند از شمشیر دشمن خون مى‏چکید. (7)

    دکتر «جاسم حسین‏» مى‏نویسد: «دوران معتضد (289-279 ق)به عنوان دوره پیگرد و سرکوبى امامیه مشخص مى‏شود. » (8)

    ما نمونه‏هایى از کارهایى را که در دوره معتضد انجام گرفته ، ذکر مى‏کنیم تا این موضوع واضح گردد.

    4. «حسین‏بن‏حسن علوى‏» مى‏گوید: مردى از ندیمان «روز حسنى‏» و مرد دیگرى که همراه او بود، به او گفتند: اکنون او (یعنى حضرت صاحب الزمان ،علیه‏السلام)، اموال مردم را [به عنوان سهم امام] جمع مى‏کند و وکلایى دارد و وکلاى آن حضرت را که در اطراف پراکنده بودند، نام بردند.

    این خبر به گوش عبیداله بن سلیمان (9) وزیر رسید، وزیر، همت گماشت که وکلا را بگیرد، سلطان گفت: جستجو کنید ببینید خود این مرد (امام ،علیه‏السلام) کجاست، زیرا این کار سختى است.

    عبیداله بن سلیمان گفت: وکلا را مى‏گیریم، سلطان گفت: نه ، بلکه اشخاصى را که نمى‏شناسند به عنوان جاسوس با پول نزد آنها مى‏فرستیم ، هر کس از آنها پولى قبول کرد، او را مى‏گیریم; در همان موقع توقیعى از ناحیه مقدسه امام زمان ، علیه‏السلام، صادر شد که هیچ کس از وکلا چیزى از مردم نپذیرند و از آن امتناع ورزند و خود را بى‏اطلاع نشان دهند. مردى ناشناس به عنوان جاسوسى نزد محمدبن‏احمد (قطان) آمد و در خلوت به او گفت: مالى همراه دارم که مى‏خواهم آن را به امام برسانى، محمد گفت: اشتباه کردى، من از این موضوع خبرى ندارم، جاسوس همواره مهربانى و حیله‏گرى مى‏کرد، ولى محمد بن احمد تجاهل مى‏نمود; به همین ترتیب هر جاسوسى نزد وکلاى حضرت فرستادند، وکلا از پذیرفتن آنان و اموالشان خوددارى کردند; زیرا مطلب قبلا به اطلاع آنها رسیده بود. (10)

    احتمال دارد حضرت در دستگاه عباسى افرادى را مامور کرده بودند تا اخبار را به وى و نواب ایشان اطلاع دهد و این خبر از طریق آنها به حضرت رسید و احتمال دارد از طریق غیب، حضرت مطلع گردیدند. ولى بعید نیست‏حضرت و نواب خاص جاسوسانى را در دستگاه عباسى گماشته باشند.

    5. «احمد بن نظر» از قنبرى که از فرزندان قنبر، غلام حضرت رضا ، علیه‏السلام، بود، روایت کرده که گفت: با کسى درباره جعفر کذاب صحبت مى‏کردیم و طرف من جعفر را دشنام داد. من گفتم: غیر از جعفر، اکنون امامى نیست. آیا تو غیر از جعفر را دیده‏اى؟ گفت: من ندیده‏ام، ولى کسى را مى‏شناسم که او را دیده است. گفتم: او کیست؟ گفت: کسى است که جعفر او را دوبار دیده است و او داستانى دارد. سپس گفت: رشیق دوست مادرانى (11) نقل مى‏کرد که ما سه نفر بودیم. روزى معتضد خلیفه عباسى ما را خواست و امر کرد که هر یک سوار اسبى شده و اسبى دیگر با خود ببریم، و جز آذوقه مختصرى، چیزى حمل نکنیم و گفت: به سامرا مى‏روید، سپس نشانى محله و خانه‏اى را داد و گفت: وقتى به آن محله و خانه رسیدند، غلام سیاهى را مى‏بینید که دم در نشسته است، فورا وارد خانه شوید و هر کس را در آن خانه دیدید، بکشید و سر بریده‏اش را براى من بیاورید.

    ما هم وارد سامرا شدیم و همان طورى که نشانى داده بود، خانه‏اى را پیدا کردیم و دیدیم که: خادم سیاهى در دهلیز نشسته و بند شلوارى را مى‏بافد، پرسیدم: این خانه کیست و چه کسى در داخل آن است؟ گفت: صاحبش! به خدا قسم خادم توجهى به ما نکرد و از ما چندان نترسید. ما هم یکباره وارد خانه شدیم، دیدیم مثل اینکه خانه امیر لشکرى است. در جلو اطاق پرده‏اى دیدیم که بهتر و بزرگتر از آن ندیده بودیم و گویى تا آن موقع دست کسى به آن نرسیده بود. وقتى پرده را بالا زدیم، دیدیم خانه بزرگى است که دریایى در آن است و در انتهاى خانه ، حصیرى انداخته‏اند که فهمیدیم روى آب است و شخصى که از همه کس زیباتر بود، بالاى آن ایستاده، نماز مى‏خواند و توجهى به ما ندارد و هم اعتنا به آنچه با خود داشتیم نمى‏کند. احمدبن‏عبدالله بر ما پیشى گرفت و رفت که وارد خانه شود ولى در آب فرو رفت و مضطرب شد و دست وپا زد تا من دستش را گرفته و او را از آب بیرون آمد ، غش کرد و مدتى به این حال باقى ماند .بعد از او رفیق دوم من هم جلو رفت و دچار همان سرنوشت‏شد . من مبهوت ماندم ، ناچار به صاحبخانه گفتم: از شما عذر تقصیر به پیشگاه خدا مى‏برم . به خدا قسم نمى‏دانستم موضوع چیست ؟ و نمى‏فهمیدم براى دستگیرى چه کسى مى‏آیم ؟ اکنون به سوى خدا توبه مى‏کنم . ولى او به آنچه من مى‏گفتم توجهى نکرد، و از حالتى که داشت‏بیرون نیامد. این وضع او ، ما را به وحشت انداخت، ناچار برگشتیم ، معتضد منتظر ما بود و به دربان گفته بود هر وقت ما آمدیم ، نزد وى ببرد، دربان هنگام شب ما را نزد او برد. معتضد پرسید: چه کردید؟ ما هم آنچه دیده بودیم براى او نقل کردیم. گفت: آیا قبل از من کسى شما را دیده و این ماجرا را به کسى گفته‏اید؟ گفتیم:نه، گفت: من دیگر ، از سعى خود درباره او مایوسم. سپس قسم‏هاى شدید یاد کرد که اگر این مطلب به کسى برسد، گردن شما را مى‏زنم. ما هم ، تا او زنده بود، جرات نکردیم جریان را به کسى بگوییم. (12)

    6. از کیفیت نقل و انتقال اموال و تحویل آن به محمد بن عثمان عمرى، فهمیده مى‏شود که چه اندازه حکومت مراقب بوده و آنان را تعقیب مى‏کرده تا ردپایى پیدا کند و نایبان حضرت را دستگیر نماید.

    ابوجعفر محمد بن عثمان براى آنکه از دست جاسوسان حکومت، در امان باشد، با وکلاى سایر بلاد به طور مستقیم تماس نمى‏گرفت. اموالى که از نواحى مختلف به سوى او سرازیر مى‏شد، حاملان اموال نمى‏دانستند تحویل‏گیرنده چه کسى است و محمد بن عثمان را نمى‏شناختند، همان گونه که تجار اموال را به وسیله افراد موثق به همکاران خود تسلیم مى‏کنند، آنچنان اموال به او تسلیم مى‏شد، و به وکلاى خود دستور داده بود به حاملان اموال نامه ندهند و همچنین در هنگام تحویل ، مطالبه قبض ننمایند. (13)

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله دوران غیبت صغری

    فهرست:

     

    ندارد.

     

    منبع:

     

    مهندس‌ بازرگان‌، «خدا و آخرت‌ هدف‌ بعثت‌ انبیاء»، مجله ‌ کیان‌، ش‌ 28، ص‌ 51.

     . الغارات‌، ج‌ 1، ص‌ 202؛ بحارالانوار، ج‌ 33، ج‌ 139 و 140.

     . مراد از زمینه‌های‌ انسانی‌، تغییرات‌ فکری‌ و فرهنگی‌ جوامع‌ است‌ که‌ براساس‌ آن‌ نظریه‌ای‌ کارآیی‌ خود را ازدست‌ می‌دهد و نظریه ‌ دیگری‌ مجال‌ بروز پیدا می‌کند.

     . برای‌ اطلاع‌ بیشتر پیرامون‌ ثابت‌ و متغیر در اندیشه ‌ دینی‌، به‌ کتاب‌ مقتضیات‌ زمان‌، اثر شهید مطهری‌ مراجعه‌ کنید.

     . الکافی‌، ج‌ 1، ص‌ 179، ح‌ 8؛ علل‌الشرایع‌، ص‌ 197، ح‌ 11؛ الغیبه ‌، نعمانی‌، ص‌ 138، ح‌ 7؛ بصائر الدرجات‌، ص‌ 485، ح‌ 4. شبیه‌ این‌ حدیث‌ از امام‌ صادق‌، علیه‌السلام‌، نیز نقل‌ شده‌ است‌. ر.ک‌: کمال‌الدین‌، ص‌ 230، ح‌ 28؛ علل‌الشرایع‌، ص‌ 197، ح‌ 13؛ ثواب‌ الاعمال‌، ص‌ 245، ح‌ 2؛ محاسن‌. برقی‌، ج‌ 1، ص‌ 175، ح‌ 272؛ بحارالانوار، ج‌ 23، ص‌ 23، ح‌ 27.

     . الکافی‌، ج‌ 1، ص‌ 180، ح‌ 4؛ علل‌الشرایع‌، ص‌ 196، ح‌ 6؛ الامامه ‌ و التبصره ‌، ص‌ 161، ح‌ 13؛ مختصر بصائر الدرجات‌، ص‌ 211؛ بحارالانوار، ج‌ 23، ص‌ 21، ح‌ 21.

     . کمال‌الدین‌، ص‌ 233، ح‌ 40؛ بحارالانوار، ج‌ 23، ص‌ 43، ح‌ 87؛ ر.ک‌: الکافی‌، ج‌ 1، ص‌ 178، ح‌ 1 و 4.

     . کمال‌الدین‌، ج‌ 1، ص‌ 230، ح‌ 29؛ بصائرالدرجات‌، ص‌ 511، ح‌ 20؛ مختصر بصائر الدرجات‌، ص‌ 62؛ بحارالانوار، ج‌ 23، ص‌ 42، ح‌ 82 و ص‌ 53، ح‌ 113.

     . الکافی‌، ج‌ 1، ص‌ 179، ح‌ 1 و ص‌ 180، ح‌ 4؛ کمال‌الدین‌، ص‌ 230، ح‌ 30؛ علل‌الشرایع‌، ص‌ 197، ح‌ 10؛ بحارالانوار، ج‌ 23، ص‌ 22، ح‌ 24. ر.ک‌: الکافی‌، ج‌ 1، ص‌ 179، ح‌ 2.

     . الکافی‌، ج‌ 1، ص‌ 180، ح‌ 5.

     . همان‌، ح‌ 3؛ علل‌الشرایع‌، ص‌ 196، ح‌ 6؛ الامامه ‌ و التبصره ‌، ص‌ 161، ح‌ 13؛ مختصر بصائرالدرجات‌، ص‌ 211؛ بحارالانوار، ج‌ 23، ص‌ 21، ح‌ 21.

     . الکافی‌، ج‌ 1، ص‌ 178، ح‌ 6؛ کمال‌الدین‌، ص‌ 229، ح‌ 26، و ص‌ 234، ح‌ 43؛ بحارالانوار، ج‌ 23، ص‌ 42، ح‌ 82.

     . سوره ‌ انبیاء، آیه‌ 73.

     . سوره ‌ قصص‌، آیه‌ 41.

     . الکافی‌، ج‌ 1، ص‌ 216، ح‌ 2؛ بصائرالدرجات‌، ص‌ 32، ح‌ 2؛ الاختصاص‌، ص‌ 21؛ تفسیر قمی‌، ج‌ 2، ص‌ 71.

     . سوره ‌ یوسف‌، آیه‌ 40.

     . تفسیرالمیزان‌، ج‌ 10، ص‌ 85.

     . سوره ‌ حجرات‌، آیه‌ 70.

     . المیزان‌، ج‌ 26، ص‌ 312.

     . سوره ‌ بقره‌، آیه‌ 216.

     . نهج‌البلاغه‌، خطبه‌ 169.

     . غررالحکم‌، ح‌ 5606.

     . معانی‌الاخبار، ص‌ 185، ح‌ 1؛ امالی‌ صدوق‌، ص‌ 287، ح‌ 4؛ روضه ‌الواعظین‌، ص‌ 52، الکافی‌، ج‌ 2، ص‌ 45، ح‌ 1.

     . سوره ‌ زمر، آیه‌ 38، و ر.ک‌: سوره ‌ عنکبوت‌، آیات‌ 61 و 63؛ سوره ‌ لقمان‌، آیه‌ 25؛ سوره ‌ زخرف‌، آیات‌ 9 و 87.

     . سوره ‌ یوسف‌، آیه ‌ 39.

     . سوره ‌ زمر، آیه ‌ 29.

     . ر.ک‌: افحتجاج‌، ج‌ 1، ص‌ 13.

     . ر.ک‌: شرح‌ نهج‌البلاغه‌، ابن‌ ابی‌الحدید، ج‌ 2، ص‌ 47.

     . ر.ک‌: الجمل‌، ص‌ 128.

     . الفتوح‌، ج‌ 2، ص‌ 435.

     . ر.ک‌: بحارالانوار، ج‌ 44، ص‌ 104، ح‌ 12.

     . ر.ک‌: همان‌، ج‌ 52، ص‌ 84.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله دوران غیبت صغری, مقاله در مورد تحقیق مقاله دوران غیبت صغری, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله دوران غیبت صغری, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله دوران غیبت صغری, تحقیق درباره تحقیق مقاله دوران غیبت صغری, مقاله درباره تحقیق مقاله دوران غیبت صغری, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله دوران غیبت صغری, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله دوران غیبت صغری, موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله دوران غیبت صغری
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت