فصل اول: پیدایش عکاسی پرتره
1-1 عکس پرتره
1-2 نخستین واکنش ها نسبت به عکس چهره
1-3 عکاسی چهره نگاری به عنوان صنعت
1-4 تاریخچه عکاسی پرتره (سیر تحول عکاسی پرتره از سال های1945-1918)
1-5 پرتره روانشناختی
1-6 عکاسی زنده و پرتره
1-7 شماری از عکاسان پرتره
فصل دوم: عکسبرداری (عکاسی) از چهره
2-1 چگونه پرتره خوب بگیریم؟
2-2 عکسبرداری پرتره
2-2-1 وسایل عکسبرداری
2-2-2 نور دهی
2-2-3 سوژه های انسانی
2-2-4 کودکان و دوربین
فصل سوم: عکاسی خبری
3-1 عکس های خبری
3-2 عکس های خبری در مطبوعات
تجربه
فصل اول
پیدایش عکاسی پرتره
1-1 عکس پرتره:
اصولاً پرتره به انواع عکس هایی گفته می شود که تصویر آن از تمام تنه، نیم تنه یا از صورت باشد. برای گرفتن پرتره با دوربین 35 میلی متری می توان عکس هایی با کیفیت عالی گرفت. مشروط بر آنکه تکنیک دقیق را رعایت کرد. بهترین نمونه از یک عکس پرتره باید توانایی تحت الشعاع قرار دادن به بک گراند، مانند یک پرتره نقاشی را داشته باشد.
یکی از امتیازات استفاده از دوربین 35 میلی متری در عکاسی به قرار زیر است: معمولاً بیشتر مردم قادر به درک آثار سوژه بر روی لنز نمی باشند. اما به طور مثال؛ در لنز واید انگل عملکرد به طریقی است که در تصویر علیرغم نقش سوژه، بک گراند نیز رل مهمی را به عهده می گیرد. زیرا رابطه ای عمیق مابین سوژه و دوربین ایجاد می شود. برعکس در لنز تله فتو، کلیات سوژه از جزئیات پیرامون تفکیک می گردد.
پرتره از آغاز اختراع عکاسی تاکنون تغییرات فراوانی پیدا کرده است. اگر آلبوم پرترههای قدیمی را مطالعه کنیم خواهیم دید که نادار، هیل، تالبوت (پرترتیست های مشهور اوایل اختراع عکاسی) اکثراً مدل های خود را ایستاده و تمام قد یا حداقل نیم تنه عکاسی میکردند. آنها مثال و نمونه های از کار خود به یادگار گذاشتند که بسیار عالی و زیبا هستند و برای همیشه ارزش خود را حفظ خواهند کرد. جای تأسف است که این سبک کار کم کم متروک شده است (تحت تأثیر فیلم های سینما و چهره های درشت آن) البته نمی توان انکار کرد که بعضی از چهره ها دارای جاذبه خاص و غیرقابل انکاری است و ارزش تجزیه و تحلیل جزئیات رژآن را دارد. چنین صورت هایی برای عکاسی نمایی درشت، بسیار مناسب است. اما نمی توان ادعا کرد که همه صورت ها دارای چنین وضعی است.
“تجزیه و تحلیل خطوط چهره انسان و اعطای قدرت نمایش تصویری صادق به آن، بیشک بالاترین هدف عکاسی و در ضمن مشکلترین وظیفه آن است. پرتره، از خالق خود مهارت فنی فراوان و احساس عنری عمیق می طلبد؛ زیرا این دو توانایی هایی است که بدون آنها ایجاد یک تصویر موزون حقیقی و طبیعی غیرممکن است”[1].
اگر چه نور روز نرمش، ملایمت، عمق و برجستگی خوشایندی به چهره می بخشد. اما خوب است بدانیم که معایب و اشکالات زیادی نیز دارد: مثلاً متغیر و ناپایدار است، به میل و اراده عکاسی قابل کنترل نیست. اگر از نور روز مستقیم خورشید، بدون امکانات ملایم کننده سایه ها استفاده شود تصاویری خشن ایجاد خواهد شد که فقط برای بعضی از چهره ها مناسب است.
این نور خشن، تنها در تصویر کسانی که در حال کار و حرکت، به سرعت از آنها گرفته شده قابل تحمل و اغماض است. پرتره هایی که در سایه گرفته می شود دارای سایه روشن های لطیف و خوشایندی است و نور سایه برای مبتدیان پرتره راحت ترین و مناسب ترین نور به شمار می رود. عکاسان متخصص پرتره یا پرترتیست ها معمولاً استفاده از نور مصنوعی را ترجیح می دهند.
1-2 نخستین واکنش ها نسبت به عکاسی چهره[2] :
از آنجا که روش ساخت داگروتیپ در جلسه نوزدهم اوت عملاً معرفی نگردید، قرار بر این شد طی جلساتی در پاریس و لندن این روش نسبتاً پیچیده به نمایش گذاشته شود. در هفدهم سپتامبر داگر شخصاً این کار را در برابر جمعی از خبرگان این فن در پاریس انجام داد و در لندن نیز یک فرانسوی به نام آنتوان کلوده که تحت امتیاز داگر در انگلستان داگروتیپ می ساخت، روش کار را در گالری آدلایند تشریح کرد. در چهاردهم سپتامبر روزنامه تایمر نوشت که تولید آزمایشگاهی داگروتیپ توسط آقای سنت کروآ در خانه شماره7 پیکادلی انجام می گیرد.
شماره اکتبر مجله اتحادیه هنر اعلام کرد که آقای کوپر هر هفته سه جلسه درباره روش جدید در پلی تکنیکون سخنرانی می کند. نشریه مزبور یادآور شد که کشف جدید به طور روزافزون توجه هنرمندان و شیمیدانان قاره اروپا را به خود جلب کرده است.
فرانسه و انگلستان ارتباط نزدیکی با یکدیگر داشتند و به همین جهت هر رویداد عکاسی در یکی از این دو کشور، در کشور دیگر بازتاب می یافت. گاه مقاله های واحدی در جراید فرانسوی و انگلیسی چاپ می شد و عکس های مشابهی در هر دو کشور منتشر می گشت. نمایشگاه ها در مقیاس بین المللی بود و تا اوایل دهه 1850 و با پیدایش انجمن های عکاسی عضویت در بیش از یک انجمن متداول شده بود.
نوعی تشویق بر محافل ادبی و هنر مستولی شده بود. در فرانسه سرعت عمل دولت در تعیین مستمری برای داگر و شریکش خیلی ها را نگران کرد و مجله کاریکاتور دولت را به باد انتقاد گرفت و از جمله نوشت که در فرانسه به ماشین بیش از نبوغ اهمیت داده می شود. کتاب ها و نقاشی های باارزش هیچ گاه از پاداش هایی که به داگروتیپ تعلق می گرفت برخوردار نشدند. در خصوص خطر مستقیم عکاسی که به رغم بعضی ها نقاشی را مورد تهدید قرار می داد. مجله مزبور در مقاله مبسوط و هزل آمیزی کوشید به هنرمندان اطمینان خاطر دهد که به هیچ وجه جای نگرانی وجود ندارد: «وحشت هنرمندان معاصر بی مورد است؛ داگروتیپ فقط می تواند تصاویر سیاه و سفیدی از اشیاء به دست دهد. وقتی از این دستگاه بخواهید چهره سرخ و سفید دوستان را بازآفرینی کند، خواهید دید که فقط تصویری سیاه و سفید از چهره او به شما تحویل می دهد».
البته این یک محدودیت داگروتیپ بود ولی به زودی روش هایی برای رنگ آمیزی تصاویر سیاه و سفید ابداع شد. یک مشکل بزرگتر در نخستین دوره عکاسی،زمان بسیار طولانی نوردهی بود. آدم ها برای گرفتن عکس باید حدود 20 دقیقه، آن هم در آفتاب شدید، گاهی با چشم های بسته و بی حرکت بنشینند، چشم ها البته بعداً با روتوش باز می شد.
با این حال به رغم این گونه مشکلات انکارناپذیر و اولیه روش عکاسی، وحشت هنرمندان کاملاً مشهود بود؛ گو اینکه گوشه کنایه های هزل نویسان تا حدی از شدت آن کاسته بود. در هشتم دسامبر مجله کاریکاتور یک لیتوگراف از تئودور مورسیه با عنوان جنون داگروتیپ[3] به چاپ رسانید که در آن گروه زیادی از دوستداران داگروتیپ با شتابی جنون آسا برای در آغوش کشیدن کشف جدید، به سوی این دستگاه می دویدند، و در بخشی دیگر از تصاویر، گراورسازان آویخته از دار ار می دیدیم که دسته جمعی خودکشی کرده بودند. در قسمت زیر علامتی با عنوان «دستگاه تهیه نسخه داگروتیپ از چهره»، مردنگون بختی دیده می شود که در بند یک گیره آهنی میان مجموعه هراس انگیزی از ابزار مکانیکی عکاسان که برای بی حرکت درآوردن موضوع عکس به کار میبردند، گرفتار شده بود. این تصویر، یکی از نخستین نمونه هایی بود که متعاقباً به صورت یک سلسله کاریکاتور در هجور این موضوع جدید و آسیب پذیر منتشر شد.
در چند دهه بعد نیز پدیده عکاسی درست آویزی شد برای کسانی چون دومیه، گراندویل، نادار، کروئیکشانک و کسان دیگر تا بتوانند مضامین هزل آمیزی بنویسند. دومیه بیش از 35 نسخه لیتوگراف و طرف فقط در این زمینه تهیه کرد. (تصویر1)
هر مرحله از پیشرفت عکاسی با واکنش جدیدی از سوی نشریات ویژه هنرهای تصویری روبرو می شد. که روش ابداعی بیرد برای کاهش زمان نوردهی، با افزایش برم به ماده حساس اعلام شد، مجله اتحادیه هنر در شماره آوریل 1841 به هنرمندان اطمینان داد که این ابداع به کار آنها لطمه ای نخواهد زد، چرا که آنها خود بهتر از هر کسی میدانند که صداقت غیرقابل انعطاف تصویر عکاسی باب طبع کسانی نخواهد بود که از شباهت عین به عین گریزانند. ولی «مجله ادبی» در شماره نوامبر به توصیف داگروتیپهایی پرداخت که آقای گودن ساکن پاریس از اشخاص مختلف تهیه کرده بود و عکاسی را نیز به خاطر نتایج سریع و زیبایش ستود. در مورد تصویری پرداخته و پرپیرایه از کلوده، مجله مزبور چنین نوشت:
چهره های سالخورده و جدی، پیشانی های گره خورده، نگاه های خیره و ثابت و حالات خشک تصاویر اولیه جای خود را به تبسم های طبیعی و مطبوع و حالات راحت و خوشایند داده اند.
تا فوریه 1841 تالبوت به آزمایش هایی برای چهره نگاری با روش کالوتیپ دست زده بود. نامبرده مدعی بود که زمان نوردهی را در هوای آفتابی تا نیم دقیقه کاهش داده است.
محله اتحادیه هنر در مباحثی که مطرح می کرد همچنان نقاش چهره نگار را از دوربین برتر می دانست: عکس، فاقد کیفیت- دلفریب رنگ است و نمی تواند آن «ظرافت های» بی نظیر را که یک نقاش «هوشمند» در کارش می آفریند،در قالب تصویر ارائه دهد. ولی در مارس 1842 ریچارد بیرد حق امتیاز شیوه ای برای رنگ کردن نسخه های داگروتیپ را به نام خود به ثبت رساند. احتمالاً ج.ب.ایزنرینگ[4] نقاش مینیاتور سوئیسی، که از 1839 به تولید نسخه های داگروتیپ پرداخته بود، گام های نخستین برای کشف این شیوه را در 1841 برداشته است. ن.پ.لره بور[5] در «رساله ای در باب عکاسی» که نخستین بار در 1842 در پاریس به چاپ رسید، چند روش از جمله روش آقایان لایکی، لئوتار، شوالیه و کلوده را برای رنگ گردن نسخه های داگروتیپ شرح داده است.
در سی ام ژوئیه 1842 مجله اسکاتور با نظر موافق، داگروتیپ را به نقاشی چهره مقایسه کرد و نوشت که ارزش داگروتیپ در «توانایی آن برای ضبط حالات آنی چهره انسان است، چرا که در این زمینه هنر نقاش هر قدر هم که باشد، عاجز می ماند» از سال 1846 مجله اتحادیه هنر نیز تغییر موضع داد و داگروتیپ های رنگ شده لکوده را به عنوان آثار هنری حقیقی و تردید ناپذیر ستود.
1-3 عکاسی چهره نگاری به عنوان صنعت[6] :
عکاسی چهره نگاری به سرعت به عنوان یک صنعت در فرانسه و انگلستان توسعه مییافت. هزینه یک داگروتیپ حتماً تا اوایل دهه 1840 بسیار کمتر از یک تابلوی نقاشی بود. در 1841 یک عکاس پاریسی برای هر تصویر چهره فقط 15 فرانک دستمزد میگرفت. در 1845 استودیویی بیرد در لندن نرخ انواع تصویر داگروتیپ را اعلام کرد: یک“ گینی” برای هر تصویر نیم تنه (که سود آن18 شیلینگ بود) و دو گینی برای تصویر تمام قد (با حدود34 شیلینگ سود). با پیشرفت تکنیک، قیمت ها کاهش یافت و تقاضا برای تصویر تمام قد و چهره با داگروتیپ رو به افزایش نهاد. گفته می شود که در سال 1849 فقط در پاریس 000/100 تصویر چهره با داگروتیپ گرفته شد. این رقم نمی تواند مبالغه آمیز باشد، زیرا یک منبع آماری که آن زمان بر این ادعا بوده که در 1847 بیش از نیم میلیون لوح های عکاسی در پاریس فروخته شد که به احتمال قوی نیمی از آنها برای عکاسی از چهره به مصرف رسیده است. همان طور که اشاره شد، داگروتیپ به صورت تصویر پوزیتیو واحد بوده، ولی در دهه 1840 روشی برای تکثیر آن ابداع شد که ظاهراً این روش نباید با استقبال روبرو شده باشد.
از اواسط دهه 1850 با رواج عکس های به عنوان کارت ویزیت- که کوچک بود و خواهان بسیار داشت- بهای تصویر چهره تنزل کرد و برای دوازده قطعه عکس حدوداً 20 فرانک دستمزد می گرفتند. بر اساس ارقامی که در همان زمان برآورد شد، در سال 1862 بیش از 105 میلیون عکس در بریتانیا تولید شد. اغلب این عکس ها تصویر چهره روی کارت و با قیمت متوسط یک شیلینگ (5 پنی) بود.
عکس ها به اندازه های مختلف نیز بزرگ می شده است. بیش از 000/100 نسخه تصویر از ملکه ویکتوریا توسط جان ادوین مایال در دهه 1860 فروخته شد و در سال 1867 تعداد 000/500 عدد از کارت تصویر شاهزاده ویلز سوار بر دوش شاهزاده خانم لوئیز به فروش رسید. در آن زمان بود که هر خانواده ای یک آلبوم (و به زبان آن عصر: یک گالری قابل حمل) از تصاویری از افراد و خانواده های سرشناس آن عصر توانست تهیه کند. تأثیرات جامعه شناختی این وضعیت و از کنار هم قرار دادن افراد با چیدمان و دکور به معنی وجود وابستگی بین شخصیت و ویژگی های ظاهری انسان ها به تحقیق و شناسایی دقیق تری نیاز دارد. در 1861 بیش از دویست استودیوی عکاسی در کشور فرانسه و بریتانیا وجود داشت که بیش از نیمی از آنها در خیابان ریخبت فرانسه فعالیت داشتند. لازم به ذکر است که در بسیاری از استودیوها بیش از 50 نفر در استخدام عکاسی های بودند.
1-4 تاریخچه عکاسی پرتره :
سیر تحول عکاسی پرتره از سال های 1945-1918[7]:
در آخرین دهه قرن19، افرادی همچون جورج داویسون، روبرد ماشی و کنستانت پویو که عکاسی تصویری [عکس هایی شبیه نقاشی] متأثر از امپرسیونیسم را آغاز کردند، همه آماتور بودند. بنابراین آنچه بیش از همه قابل توجه به نظر می رسد اینکه این جنبش به صورت بررسی های پرتره حرفه ای مدتی مدید به جای ماند. حتی تا دهه سی و آغاز دهه چهل مطلقاً هیچ استثنایی در مورد عکس های این سبک یافت نمی شد. اصولاً میتوان عکاسان پرتره این دوران را به 2 دسته تقسیم نمود:
گروه اول: شامل عکاسانی می شود که هر آنچه را از تصویرگرایی آموخته بودند، در راه تجارتی به کار می بردند و تلاش نمی کردند تا در جهت غنی تر شدن کار، سبک کار و شیوه خاص خود را در عکس اعمال می کنند.
گروه دوم: عبارت از عکاسانی است که مایل بودند با بهره گیری از شیوه های خاص و ایجاد سبک، به موضوعات خود بالاترین بیان تصویری را بدهند. اکثر این عکاسان از معاشرت و ارتباط شخصی خود با مدل هایشان استفاده می کردند، تا به بیان روانشناسانه دست یابند. برای این منظور عکس می بایست دارای رنگمایه های صحیح و درستی میبود که این امر به وسیله چاپ خوب امکان پذیر می گشت. این امر آن مدل های غیرمعمولی را طلب می کرد که به خاطر شخصیت منحصر به فردشان، هر عکاس از اول می دانست در آن پرتره چه چیزی را می خواهد بیان نماید.
هوگوارفورث برای پرتره های خویش فقط نقاشان یا نویسندگان مشهور را انتخاب میکرد و سعی داشت هر شخص را به طریق خاص خود وی، بیان کند. این مورد در پرتره پل کله[8] دیده می شود.
نحوه ایستادن وی در جلوی دوربین ار ارزش بیانی زیادی برخوردار است. همه آگاهانه انتخاب می شده اند تا بهتر بتوانند ماهیت دقیق شخصیت او را نشان بدهند، برعکس در تصویر مارک شاگال[9] در فورث اطراف پرتره او را با فضایی تیره پر کرده است؛ همچنین لبخند مبهم و هنرمندانه سوژه، نشان از روحیه پرتخیل او دارد.
“شیوه های تزئینی خاص در جهت پیشرفت های بعدی عکاسی پرتره از اهمیت زیادی برخوردار بودند. این امر در ارتباط با گرایشی کلی که هدف آن توصیف جذاب و ماهرانه به نمایش گذاردن اسباب و لوازم تزئینی منازل و سایر اشیایی که در دهه 20و30 به واسطه حرفه دکورسازی و دکورآرایی استفاده از آن رواج یافته بود می باشد. این سبک مستقیماً بر آگهی های تبلیغاتی برای اجناس و به خصوص طراحی پوستر تأثیر گذارد و تا حدی نیز باعث تأثیر در نقاشی و مجسمه سازی گردید. این شیوه بعدها در نمایشگاهی که به سال 1961 در موزه هنرهای تزئینی پاریس تحت عنوان (25 سال) برگزار گردید آرت دکو Art Deco نام گرفت”[10].
مجموعه های عکسی دکوراتیو در طول دوران تصویرگرایی که تأکید داشت هر بیان تصویری باید خوش منظر باشد زیرا نفوذ تصویر گرایی قرار گرفتند. تغییر و تحولات بعدی این مقوله خصوصاً در کشورهای آلمانی زبان و به واسطه تمایلات و گرایشات جهت دار جدید، از اهمیت زیادی برخوردار گشت. از این رو به عکاسان زیادی برمیخوریم که با کمال مطلوب در تصویرگرایی رشد کرده بودند، اما عینیت نوین را بسیار خشن می دانستند، بنابراین به روند دکوراتیو تمایل پیدا کردند. بایستی اشاره شود که این امر عمدتآً در مورد عکاسان پرتره مصداق داشت. از آنجا که اکثر مردم میل داشتند طوری از آنها عکس گرفته شود که مد روز باشد، بنابراین عکاسان پرتره مجبور می شدند همیشه دنباله رو و تابع سبک و مد مرسوم زمانه گردند. طبیعاً شیوه های دکوراتیو بیشتر برای عکاسی از زنان به کار می رفت تا مردان.
بسیار از عکاسان با مطالعات عکس مد روز راضی نمی شدند بلکه سعی داشتند با اضافه نمودن برخی ملحقات، جنبه تزئینی عکس را افزایش دهند. به همین خاطر دکور و دیگر لوازم طوری انتخاب می گردید که سوژه و اشیاء در عکس با هد خاصی با یکدیگر تلفیق شدند. در عکس های استودیویی، دکور و دیگر اشیایی که در اطراف و پشت سوژه قرار می گرفتند، مخصوصاً به افزایش جنبه های تزئینی کمک می نمود، پرده و پارچه هایی که به صورت سنتی برای پس زمینه عکس ها استفاده می شود و عکاسان مدت ها با موفقیت از آنها برای ایجاد تأثیرات مختلف استفاده کرده بودند، اینجا بایستی در درجه اول به خاطر سهولت و سادگی کاربردشان مورد توجه قرار گیرند.
“عکاسان مبتکری که قادر بودند نقاشی کنند، مناظر و چشم اندازهای خاصی را که مورد لزومشان بود با نقاشی ایجاد می کردند. فرانتشیک درتیکول، در این رابطه ایده های بسیاری داشت. درتیکول بسیاری از دکورهای مورد لزوم را با تخته سه لا می ساخت. تلاش برای تأکید روی زیباترین حالت چهره، همچنان با روند دکوراتیو در عکاسی رابطه نزدیکی داشت. افراد وابسته به طبقات سطح بالای جامعه آن روزگار، اولین کسانی بودند که تقاضا داشتند، از آنها به این نحوه عکاسی شود. بعدها این سبک به عنوان بیان مسحور کننده شناخته شد”[11]. یاروسلاف روسلر و همسرش گرترود روسلروافیشروا[12] از ادامه دهندگان راه درتیکول، عکاسان با استعدادی در این زمینه بودند. در نیمه دوم قرن20، سیسل بیتون[13] در انگلستان- کشوری که توجه به رسوم سنتی و بافت اجتماعی در آنجا نسبت به دیگر کشورهای عمیق تری دارد- جلودار و پیشتاز بود. او با بصیرت تمام، برداشت طبقات بالای اجتماع از این رسوم را به تصویر کشید. در زمینه ی پیشرفت های بعدی آنگونه که تصاویر مسحور کننده که وی جنبه های تزئینی به همان اندزه به تصویر کشاندن صورت انسان تأکید داشت.
رشد روزافزون صنعت فیلمسازی با فعالیت های روابط عمومی و تبلیغاتی اش، ستون اجتماعی نشریات پیشتاز و بالاخره مجلات مد که محبوبیتشان همواره افزایش می یافت. تمامی این تأثیرات، باعث ایجاد موقعیت های مطلوب می گردید تا بسیاری از عکاسان در این موضوعات، متخصص شوند. ادوارد جی، اشتاین که برای ناشر آمریکایی "Condenast" کار می کرد، با موفقیت تمام از هنرپیشه های سینما، چهره های مشهور و شناخته شده اجتماعی و سایرینی که ه خاطر مد لباس هایشان یا مسائل خاص دیگر، توجه وی را جلب می کردند، عکاسی می نمود.
در اینجا بایستی از دو عکاس مد دیگر اهل ایالات متحده، یعنی آلفرد چنی جانسون و جورج پلات لینز نیز یاد کرد. از میان مشهورترین عکاسان مد کشورهای اروپایی میتوان از جورج هوی نینگن هون[14] و دورا کالموس[15] نام برد که نام مستعار «د اورا» بیشتر معرف کالموس می باشد. عکاس ها با بیان مسحور کننده در اکثر کشورها با استقبال روبرو میشد، زیرا گروه زیادی از مردم به صنعت فیلم سازی و ایجاد رابطه عمومی و تبلیغاتی آن علاقمند شده بودند. اکثر کمپانی های سازنده فیلم، عکاسان مخصوص به خود داشتند که برای اهداف تبلیغاتی از هنرپیشه های فیلم تصاویر جذابی می گرفتند. این عکاسان اغلب گمنام باقی می ماندند، زیرا نام کمپانی سازنده فیلم به جای آنها در زیر عکس میآمد.
1-5 پرتره روانشناختی
در شیوه پرتره نگاری روی شخصیت موضوع کمتر متمرکز بودند تا روی حالت خاص و خویشاوند مدل عکاسی، بسیاری از عکاسان جدی مخالف این تعبیر بودند و گرایش دیگری را در پرتره نگاری مبتنی بر روانشناسی جستجو کردند. با این اهداف، آرمان معاصر زیبایی کاملاً بی اهمیت گشت. وظیفه عکاسی، بیان زمینه روانی چهره بود. برای این نوع پرتره، ضروری بود عکاس شناخت زیادی از موضوعش داشته باشد. مشهورترین نمونه های پرتره های موفقیت آمیز از آن عکاس است که یا موضوعش را خوب می شناسد و یا بررسی تحمیلی از سابقه شخصیت یا مدل خود فراهم می کند. گرایش مثبت عکاس به صرفه مدلش همانقدر اهمیت داشت که یک روانشناس خوب بودن و قضاوتی عالی در مورد ماهیت انسان کردن. عکاس همچنین باید استعداد قابل توجهی را در جهت ترجمان موفقیت آمیز عقایدش به زبان استعاره ای عکاس، از خود بروز دهد. این بایسته های مهم در عکاسی پرتره می توانست به خوبی دلیل این باشد که چرا نسبتاً عکاسان معدودی خود را درگیر کار کردند.
عکس های خانم گیزله فرویند[16] نمونه های خوبی هستند؛ او نبوغ ذاتی مردمی را که از آنها عکس می گرفت به تصویر کشید، مردمی که در زمره آنان سیاستمداران و فلاسفه، همچنین شخصیت های هنری مشهور بودند. مسلماً چشم در بیان روانشناسانه نقش مهمی برعهده دارد، زیرا به راحتی مطالبی از کنه شخصیت سوژه را آشکار می سازد. این مستلزم توانایی عکاس است که ارتباطی بین خود و سوژه برقرار کند تا نمودار احساسات مدل طبیعی باشد. در این رابطه، فیلیپ هالسمن[17] به نتایج قابل قبول و توجهی دست یافت، این امر در پرتره گیرای “آلبرت انشتین” که تمامی به «زبان چشم» متکی است نشان داده می شود”[18].
اکثریت عکاسان که در زمینه پرتره های روانشناسی کار می کردند، مخصوصاً- عکاسان همجون گیزله فرویند در عکاسی از شخصیت های ممتازش- قادر بودند جزئیات روانی شخصیت های موردنظرشان را از پیش کشف کنند و از این رو توانستند حتی ایده ای را برای بررسی تغییری پیدا کنند. بخش قابل توجهی از اثرات مهم بیل برانت[19] شکل پرترههای روانشناسانه به خود گرفت. برانت رعایت صداقت در عکاسی معتقد بود و ترجیح می داد از سوژه های خود در همان محل زندگی که در آن به سر می برند عکاسی کند. مشخصه دیگر پرتره های برانت آن است که او پیش خود فکر می کند صفات ویژه سوژه انتخاب شده چه می باشد. بنابراین هنگام عکاسی از برخی اشخاص تمامی چهره آنان را نشان می دهد. در حای که مثلاً اگر شخصیت مدل نیاز داشت اندکی فعال و پویا مجسم شود بیل برانت حتی بی میل نبود از نوع خاصی از پرتره های ژورنالیستی نیز استفاده کند. به طور کلی، پرتره هنرمندان عرصه مناسبی برای پذیرش گرایش مبتنی بر روانشناسی بودند.
“ یورگه لونیسکی[20] مخصوصاً مجذوب نقاشان و مجسمه سازان شده بود، زیرا دریافت که پیامدهای کارهای مبتکرانه آنان می تواند به خوبی عکاسی گردد. از این رو، عکسهای جالبی گرفت که در آنها هنرمندان مختلف در حین انجام فعالیت یا کار هنریشان دیده می شوند.
یک شیوه شخصیت ارزشمند دیگر در بیان روانشناسانه، به وسیله دایمان آربوس[21] انتخاب شد. وی به طریق ساده و روشی مناسب اغلب با یک مجموعه فلاش عکاسی می کرد و کوششی نداشت که حقیقت را پنهان سازد. برای او موضوع عکس از تکنیک های پیشرفته مربوط به عکاسی که ممکن بود دست و پای عکاس را هنگام کار ببندد، اهمیت بیشتری داشت”[22].
به موازات گسترش عکاس پرتره مبتنی بر روانشناسی، تمایلات روزافزون برای عکاسی از اشخاص در محیط سنخی خودشان افزایش یافت. این امر تا حدزیادی امکانات ایجاد سبک را پدید آورد، طوری که هر عکاس طریقی را که بیشتر مناسب وی بود به کار برد. استفاده از یک زمینه دارای صفات و علائم مشخص، برای ما مفهوم اساسی دیگری را در عکاسی نوین پدید می آورد، که «توصیف سمبلیک، یا پرتره نگار» نمادین نام دارد. برخلاف پرتره های روانشاسانه، در اینجا مفهوم کامل بر بیان چهره متکی نیست، به جای آن سمبول های خاصی را در ارائه پیام نقش حیاتی بر عهده دارند. در جهت ایجاد فضا برای عناصر نمادین. اغلب، صورت محدوده کوچکی را در عکس به خود اختصاص میدهد.