زینت بخش زمین باد چشمان آهودشت سخنگوی ، رسول خدا(ص) را بیاد می آورد. و قامت آسمانیت همواره ایستاده باد که قامت استوار محمد(ص) را در یادها می آورد آن گاه که از حرا باز می گشت. چشمان مشتاقم بر بلندای قامت عشق به شکوفه مینشیند. و دل همیشه عاشقم در حسرت کلام سحر انگیزت به تپش می افتد.
بهار دلم، علی اکبرم، چه زیباست چشمان پر لبخند جدم در چشمان تو و چه دلرباست لبخند پدرم در لبان گشوده تو بر من و چه سخنگوست پیشانی بلندت که سپیدی جبین مادرم را به یاد می آورد ...
و تو می آیی تا خانه دلم با یادت رقص صدها پروانه عشق انگیز را جشن بگیرد و فرع دلم آرام بگیرد، با نگاه سخنگوی مهربانانه ات و طنین صدای گرم و پر شورت آنگاه که آوای کلام نبوی و علوی را به گوش جانم می فشاند ...
و من تو را به آغوش در آسمانها بلند می کنم که بار خدایا، دریاب دل دریایی ام را در شوق دیدار کودکی که عطر یاس مادرم فاطمه (س) را با خود دارد.
دلبندم، به یقین در آغوش مادرم خفته بودی و از لبانش شراب ظهور عشق نوشیده بودی که اینچنین بوی بهشت را در فضای خانه ام پراکنده کرده ای... چشمانت را می نگرم و جدم رسول خدا(ص) را به یاد می آورم آنگاه که مرا بر زانوان عطوفت گستر خود می نشاند. و ابراهیم را فدای من می کرد. و تو آمده ای تا عشق محمد(ص) بار دیگر تا عمق دلها نفوذ کند و مردمان یکبار دیگر حلاوت وصال دیدار روی محمد(ص) را بچشند. قدوم آسمانیت همواره پر نور به صفحه دلم باد که تو یحیایی و من زکریا ...
تو را به دستان الهی عمویت عباس می سپارم وضوی عشق می گیرم و به نماز دل می ایستم و سجده می کنم خدای حی، از می گل وجودت را در باغستان دلم شکوفا کرد و اینک تو را بر بلندای اسب زمان می نشانم و یادت می دهم چگونه تیغ بر خصم کین از نیام حق بیرون کشی و ندای لاحول و لا قوه الا بالله ، تا دل لرزان و پر تپش عمهات زینب به سکون برسد. تو را خواسته ام تا حماسه کربلا را با آمدنت بهاری کنی و بالهای سبز جبرئیل را رنگین کنی آنگاه که بر بالینت زانو می زنم و جوانان بنی هاشم را به مدد می گیرم و جبرئیل برای مدد دل شکسته ام می آید، تو را در آغوش مادرت لیلا می نهم، چشمان سخنگویش را می نگرم که به هنگام شکفتن غنچه لبانت هزاران کلام خاموش را با تو واگویه می کند و دستان لرزانش که تو را در آغوش عشق خود می فشارد. باغ دلم به یمن وجودت بهاری گشته است ؛ من نگاه دریایی ات را در خاطرم زنده نگاه می دارم. آنگاه که اذن می طلبی و زمین عطش کربلا را بوسه گاه قدوم آسمانی ات قرار می دهی،...
و امروز چقدر دلم بی قرار توست علی اکبرم که تو علی دیگری هستی در خانه دلم و محمد (ص) دیگری در زمانه پر شر و شور ستمگری که دوباره در خواب جاهلیت فرو رفته است و من تو را خواسته ام تا دوباره حرا از وجود آسمانیات به خود بلرزد و چشمان مشتاقش جمال محمدی (ص) را دیگر بار ببیند و تو آمده ایی تا در عصر دوباره حاکمیت جهل و نادانی و غفلت، صاعقه وار فرود آیی و بت های پر آوازه جهالت را بشکنی و ندای لا اله الا الله را سردهی و جهان را به عطر وجودی خویش طراوتی تازه دهی و من با تو راز دل گفته ام که مونس شبهای بیداری دلم باشی تا آنگاه که تو را قربانی پیشگاه ابدیت عشق می کنم سر فراز و سربلند دستان متبرک جدم را ببینم که از کوثر وجود خویش جام وجودت را پر می کند و عطش جانسوز از جگرت بر می دارد آنگاه که بر بالینت حضور می یابد و تو را در آغوش پر مهر خویش می فشارد.
سلام خدا و ملائک بر تو باد، سلام تمام انبیاء الهی و سلام عاشقانت بر تو باد که ید الهی ات را بر کمر نهادی و عاشقانه جان به درگاه دوست هدیه کردی تا عشق و وفای خود را ابراز کنی، در حالی که می دانستی من عشق تو را دریافته ام از همان آغازی که تو را در آغوشم نهادند. و من نام مبارکت را علی نهادم، و ندای الهی در گوش جانت جاری ساختم و تو لبخند پر شور عشق آفرینت را هدیه چشمان مشتاقم کردی.
قدوم آسمانیت بر صفحه دلم همواره جاوید باد
السلام علیک یا اول قتیل من نسل خیر سلیل من سلاله ابراهیم الخلیل صلی الله علیک و علی ابیک اذ قال فیک قتل الله قوماً قتلوک.
سلام بر تو ای اولین کشته از نسل بهترین فرزند از سلاله ابراهیم خلیل. درود خداوند بر تو و بر پدرت باد آنگاه که درباره تو گفت : خداوند بکشد قومی را که تو را کشتند.
1- بحار الانوار ج- 101 ص 269