انقلاب اسلامی در ایران برای توازن حساس آمریکا و شوروی حاوی تهدیدی جدی بود. بنابراین صدور و گسترش این انقلاب در منطقه کلیدی خاورمیانه امری نیست که بازیگران سیاست جهانی از آن غفلت نمایند و برایشان کم اهمیت باشد.
اثبات اثرگذاری انقلاب اسلامی در بلاد مسلمانان فی نفسه امری است صعب. هم به دلیل محرمانه و سیاسی بودن اطلاعات و هم به لحاظ کلانی متغیرها و پیچیده شدن تحلیل و تئوری. به طوری کلی به دو طریق مدعای اثرگذاری انقلاب اسلامی قابل طرح و دفاع است : اعترافات و اطلاعات مستقیم و آشکار و بدیهی؛ تحلیل و استدلال و اثبات غیر مستقیم.
سئوال اصلی این کتاب آن است که چرا؟ چگونه؟ و چه مقدار؟ انقلاب اسلامی ایران در کشورهای اسلامی تاثیر داشته است؟
بر اساس فرضیه مورد بحث با توجه به نقش جنبشهای جهان اسلام در زمینه سازی و ریشه های انقلاب اسلامی ایران، تاثیر انقلاب اسلامی ایران بر کشورهای اسلامی تسهیل و تشدید شده است. زیرا مسلمانان همه بلاد از یک سو رنگ و بویی از جنبشهای قبلی خود در آن دیده اند و با آن احساس نزدیکی و آشنایی می کنند و از سوی دیگر، به طور کلی چون این انقلاب شکل و ماهیت اسلامی داشته که از عقبه 1400 ساله اسلام تغذیه شده بنابراین انعکاس و طنین آن در کل بلاد اسلام آشنا و مطلوب بود.
کتاب حاضر از یک مقدمه طولانی و ده فصل تشکیل شده است. در مقدمه به تفصیل درباره صدور انقلاب اسلامی بحث شده است. عناوین فصول نیز عبارتند از: تاثیر انقلاب اسلامی بر کشورهای عرب آسیا، تاثیر انقلاب اسلامی در کشورهای عربی آفریقا، انقلاب اسلامی و آفریقای سیاه، انقلاب اسلامی و افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی، انقلاب اسلامی و ترکیه، انقلاب اسلامی و کشورهای شبه قاره هند، انقلاب اسلامی و کشورهای جنوب شرقی آسیا.
انقلاب اسلامی و اوتوپیای غرب زدگان
زمین با انقلاب اسلامی وارد دوران پرحادثه یک عطف تاریخی شده است که در آخر به فروپاشی غرب و زیر ساخت های حکومتی آن نیز منتهی خواهد شد.
در مقاله دوم مورد بحث، یعنی « رمان، دنیای خیال عصر ما »، اگر چه روی سخن علناً متوجه قبله دموکراسی نیست، اما ارزیابی ها و احکام و ننتایج صادره، از همان نظرگاهی انجام شده است که در مقاله « بحران دموکراسی در ایران » میخوانیم. در این مقاله، نویسنده بعد از ذکر مشهوراتی تکراری در باب رمان که نظیر آن را – البته نه با این زبان مطنطن و ظاهراً ادیبانه – در بسیاری دیگر از نشریات مصرفی دیده ایم، روی اعتراض را متوجه مشکلات و دستکاری ها و حک اصلاحاتی می کند که در هنگام صدور اجازه ی انتشار، از جانب مسئولین اِعمال می شود. گذشته از آنکه با توجه به این فضای لیبرالیستی که بر مطبوعات کشور حاکم است انسان از اصل در وجود و عدم و یا کیفیت و کمیت موضوع موردبحث دچار تردید می شود، اما به هر تقدیر، نقطه تعارض ما با مقاله کذایی در اینجا نیست. هدف حمله نویسنده مقاله به طور مشخص متوجه نظارتی است که بالخصوص در مورد « حفظ عفاف » اِعمال می گردد. او مدعی است که یک چنین نظارتی لازم نیست و برای اثبات مدعای خویش دلایلی اقامه کرده است که ما آنها را در اینجا ذکر می کنیم و بعد در کمال اختصار به یکایک آنها پاسخ می دهیم. می نویسد:
می گویند این حک و اصلاحها به رعایت مصالح جامعه ضرورت دارد. این دعوی تا چه حد موجه است. البته رمان بدان جهت گرایش داردکه خواننده را به زوایا و خفایا بکشاند و در خلوت چه بسا حوادثی روی دهد که آفتابی شدن آنها خالی از اشکال نباشد. اما این هست که خواننده نیز رمان را در خلوت می خواند [!]، رمان کتابی نیست که در حضور جمع، آن هم هر جمعی، خوانده شود. از این رو، وصف برخی از صحنه ها زیانی به مناسبات اخلاقی نمی رساند. وانگهی اگر این صحنه ها در رمانی گنجیده شده، لابد از آن گزیری نبوده است. همچنانکه، فی المثل، در ابواب فقه و مباحث علم پزشکی از وصفها و حتی تصویرهای عریان و بی پرده چاره ای نیست و کسی تا کنون به این عریانی و بی پردگی اشکال نکرده است.
و بعد می افزاید که اگر چنین صحنه هایی بخواهد حذف شود از شاهکارهای ادب فارسی نیز باید قطعات نه چندان کمی حذف گردد، از جمله داستان « زن حجام » در « کلیله و دمنه » و غیره... و بعد می نویسد:
حتی در تفاسیر قرآن، تفصیل داستان یوسف و زلیخا، با این تقشّف، چه بسا مصون نماند!
رمان با توصیف سرو کار دارد، اما در هیچ یک از تمثیل هایی که نویسنده مقاله از کلیله و دمنه و مثنوی و یا گلستان سعدی ذکر می کند، و نه در ابواب فقه و مباحث پزشکی، شیوه بیان «توصیفی» نیست و این یکی از عمده ترین صفاتی است که رمان را از داستان ها و تمثیل های کهن متمایز می دارد و یکی از نکاتی هم که سبب گشته است تا رمان از چنین جذابیتی برخوردار باشد همین است. توصیف ساده ترین افعالی که در خلوت انجام می گیرد در رمان به صورتی آن همه جذاب در می آید که حتی تصاویر قبیح نیز نمی توانند جاذبیتی آن همه داشته باشند، چرا که یک تصویر محرک نمی تواند قوه خیال پروری بیننده خویش را همان قدر تحریک کند که توصیف ادبی از عهده آن بر می آید. مفسده ای که در توصیف ادبی چنین صحنه هایی نهفته است، چه در خلوت و چه در جلوت، بسیار زیاد است و اصلاً اینکه رمان در خلوت خوانده شود و یا در حضور جمع، تغییری در اصل مسئله نمی دهد. این مفسده انگیزی تا آنجاست که در توصیه های اخلاق دینی برای جلوگیری از اشاعه فحشا، فرد را حتی از ذکر آنچه به چشم دیده و یا به گوش شنیده نیز نهی کرده اند. توصیف صحنه هایی اینچنین، بلا شک از مصادیق بارز اشاعه فحشاست و در متون قدیمی و یا سوره یوسف، گذشته از آنکه همواره کار به یک خیر اخلاقی ختم می گردد، نقل افعال و حرکات و اشیا نیز هرگز صورت توصیفی به خود نمی گیرد. نویسنده مقاله برای ردّ شبهات احتمالی می نویسد:
حتی در آنجا که رذیلتها وصف می شوند باز توصیف زیباست. قویترین احساسی که از خواندن این وصفها در خواننده پدید می آید تحسین و لذت هنری است که از نوع متعالی لذت معنوی است.
کدام لذت معنوی؟ خواندن توصیفاتی اینچنین، جز تحریک بی جا و مفسده انگیز کشش های جنسی چیزی در ببر ندارد و حتی این تحریکات در خلوت به مراتب بیش تر است.
نظرگاه اومانیستی نویسنده مقاله با صراحت تمام آنگاه بر ملا می شود که امر را دائر بر اعتباری بودن اخلاق می گیرد و می نویسد:
از این که بگذریم، خلقیات در جامعه ها و در عصرها متفاوت اند. چه بسا عملی و رفتاری در جامعه ای و در عصری در حضور جمع منع اخلاقی داشته باشد و در جامعه ای دیگر نه. فی المثل، در فرنگ، روبوسی زن و شوهر یا دو نامزد، به هنگام خداحافظی، در شارع، امری است بس عادی که توجه کسی را جلب نمی کند؛ و حال آنکه همین عمل، در جامعه امروزی ما، چه بسا به چشم کسانی خالی از بی پروایی نباشد...
و بعد به بیانی از «اخلاق ناصری » استناد می جوید که:
در اخلاقیات آنچه مبدأ آن « طبع » بوَد، به اختلاف ادوار و تقلّب سیر و آثار، مختلف و متبدل نشود؛ [ اما ] آنچه مبدأ آن « وضع » بود، به تقلّب احوال و تغلّب رجال و تطاول روزگار و تفاوت ادوار و تبدل ملل و دول، در بدل افتد.
... و از قضای روزگار، آنچه که نویسنده محترم بدان تاخته اند نیز از اخلاقیاتی است که مبدأ آن «طبع» است نه « وضع ». حکمت نظری و عملی اسلام انسان را به شایستگی ها و بایستگی ها می رساند که سزاوار است همه انسان ها حیات فردی و اجتماعی خویش را بر آن اساس بنیان نهند. مقتضای طبع آدمی آن است که آن چنان زیست کند که شریعت اسلام بدان امر فرموده، چرا که اسلام دین فطرت و خلقت است و نه تنها هیچ خکمی در آن نیست که مخالف طبع آدمی باشد، بلکه همه احکام عملی آن از همان فطرتی منشأ گرفته است که انسان در اصل وجود خویش با آن متفق و متحد است.
خلقیاتی که مبدأ آن وضع است و نه طبع، بر مبنای اعتباراتی ایجاد شده اند که ریشه در تعصبات قومی و یا خرافات عقلی دارند، از نوع همین اعتباراتی که اخلاق امروز جوامع غربی بر مبنای آن بنا گشته است و درست در مثالی که نویسنده مزبور ذکر کرده اند، روشن است که ایشان مراد اخلاق ناصری را از وضع و طبع در نیافته اند؛ روبوسی زن وشوهر و یا دو نامزد در شارع عام عمل است خلاف طبع آدمیی و اینکه در جامعه غرب توجه کسی به این گونه امور جلب نمی گردد جوازی بر مطبوع بودن و یا معقول بودن آن نیست. در غرب اعمالی بسیار وقیحانه تر از این نیز نظر کسی را جذب نمی کند، چرا که در آنجا ده ها سال است که بنیان اخلاق موافقِ طبع آدمی ویران گشته است و انسان ها بر مبنای عادات و رسومی کاملاً غیر مطبوع و غیر معقول زندگی می کنند.
باز هم ناچار از ابراز شگفتی هستیم که چگونه مقاله ای چنین سبک و بی مایه در یک نشریه وزین وابسته به ستاد انقلاب فرهنگی به چاپ رسیده است؛ این هم از عجایب این روزگار وانفسایی است که تطاول آن گریبان ما را نیز گرفته است.