اشاره : غیبت و ظهور، ازپدیدههاى پررمز و راز، و در عین حال پر جاذبه تاریخ است. در چرایى غیبت صحبتهاى فراوانى شده است و در باره زمان ظهور و شرایط آن سخنهاى گوناگونى گفته شده است. در این نوشتار برآنیم تا یکى از پیششرطهاى ظهور را که کمتر و یا اصلا به آن توجهى نشده است، مورد بررسى قرار دهیم. این پیش شرط عبارت است از این که عدالت، گفتمان بشر قرار گیرد. چیزى که هم اکنون شاهد آن نیستیم.
1 - امامت؛ نیاز بشریت
»امامت« در تفکر شیعى، یعنى زمامدارى و اداره امور بشر در راستاى هدایت الهى. انسان به معنى عام کلمه هیچگاه از وجود راهبر و راهنما بىنیاز نبوده و نیست.1 و به همین جهت زمین هیچگاه از حجت خداوند خالى نبوده، نیست و نخواهد بود. اولین انسان روى زمین، حجت خداوند بوده است و آخرین انسان نیز حجت خداوند خواهد بود. از زمان حضرت آدم(ع) تا کنون، همواره زمین از حجت خداوند بهرهمند بوده است.2 هر جا انسان یافت شود، امام و حجت خداوند وجود خواهد داشت، حتى اگر تعداد انسانها به حدّ تشکیل یک جامعه نرسد.3 بنابر این، پیش از انسان و همراه انسانها و پس از آنها، حجت خداوند وجود خواهد داشت.4
2 - نادر بودن دولت امامت
تاریخ بشر از آغاز تاکنون، به ندرت شاهد تشکیل »دولت امامت« بوده است. هرچند خداوند براى اداره امور بشر، طرح امامت را ارائه کرده است، اما در عمل کمتر این امر تحقق پیدا کرده است. شاید دولت امامت در طول تاریخ انگشت شمار باشد. این خود جاى سؤال دارد که اگر امامت نیاز بشریت است، چرا دولت امامت، به ندرت تشکیل شده است؟
3 - آفرینش و قوانین تکوینى وتشریعى
جواب پرسش فوق را از اینجا آغاز مىکنیم که در نظام آفرینش انسان، دو گونه قانون وجود دارد: قوانین تکوین و قوانین تشریع. خداوند متعال وظایف و تکالیفى را براى بشر در نظر گرفته است که »شریعت« نامیده مىشود. هرچند قوانین شریعت، مسؤلیتآور است و انسان باید در برابر آن پاسخگو باشد. اما نظام آفرینش را خداوند به گونهاى تنظیم، طراحى و برنامهریزى
عامل اصلى ستم، چیزى است که هم در حاکمیت سلطان (نظامهاى سلطنتى) وجود دارد و هم در حاکمیت مردم (نظامهاى دموکراتیک). از دیدگاه دین منشأ ظلم و ستم، هواى نفس است. هوس آدمى، کارخانه تولید ظلم است.
نکرده که بشر ناخواسته و به اجبار هر چه را در شریعت آمده است، عمل کند. بلکه به بشر اختیار و حق انتخاب داده است.5 انسان »مىتواند« انتخاب کند و شریعت را برنگزیند. این امکان در نظام آفرینش انسان قرار داده شده که اگر بشر خواست راهى غیر از راه خدا را برگزیند، خواست او در عمل انجام شود. پس هرچند شرعاً موظف به انجام قوانین شریعت است، اما تکویناً مجبور به پذیرش شریعت نیست، بلکه باید خود انتخاب کند و برگزیند.
4 - امامت، تابع قوانین تشریع و تکوین
امامت نیز تابع همین دو دسته از قوانین تشریع و تکوین است. امامت از قوانین شریعت است و لذا بشر به پیروى آن موظف است و درباره آن باید پاسخگو باشد. اما به حکم تکوین، حاکمیت یافتن امامت و تشکیل دولت امامت، اجبارى و به صورت تکوینى صورت نمىپذیرد، بلکه بر اساس آن چه در شماره 3 گفتیم، انسان باید آن را انتخاب کند و در راه استقرار دولت امامت تلاش نماید.
5 - استضعاف امامت
اگر بشر به وظیفه خود درقبال امامت عمل نکند، پدیده »استضعاف امامت« پیش مىآید. استضعاف امامت یعنى تضعیف امامت و بىیاور گذاشتن آن. آنگاه که جامعهاى جریان امامت را تنها گذارد و منطق آن را نپذیرد و آن را در اقلیت قرار دهد و به انزوا سوق دهد، گفته مىشود که امامت را تضعیف کردهاند. استضعاف امامت، کاهش نقش آن در جامعه، و به طور مشخص کنار گذاشتن آن از جریان حاکمیت است.
6 - رهآورد استضعاف
رهآورد استضعاف امامت، دو چیز بوده است: اوّل »خانهنشینى امامت« و دوم »غیبت امامت«. بر همین اساس مىتوان این مقطع از تاریخ امامت را به دو دوره خانهنشینى و غیبت تقسیم کرد. دوره خانهنشینى، تا پیش از آخرین امام است و دوره غیبت، مربوط به امام آخرین. در مکتب اسلام تعداد امام، معین و محدود است. از این رو در آخرین امام، پدیده خانهنشینى (که نهایت آن شهادت است) رخ نمىدهد. براى وضعیت آخرین امام، تدبیر خداوند متعال غیبت و سپس ظهور است.
7 - انواع حاکمیت
با استضعاف امامت، فصلى در تاریخ بشر گشوده مىشود که باید آن را »گسست امّت از امامت« نامید. در این فصل جدید، بشر از طرح شریعت الهى براى اداره جامعه، فاصله گرفت و به »طرحهاى بشرى« روى آورد و بدین سان نوع دیگرى از حاکمیت، شکل گرفت. در این نوع از حاکمیت، بشر به جاى خدا نشست و همه امور را بر اساس خواست خود تنظیم کرد. از این روى قرآن کریم از دو نوع حاکمیت نام مىبرد: »حاکمیت نور« و »حاکمیت نار«. امام صادق(ع) در تبیین دیدگاه قرآن کریم درباره نوع اوّل حاکمیت، به این آیه شریفه استناد مىکنند که خداوند مىفرماید:
َجَعَلْنَهُمْ أَئِمَّه ً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا.
... و همه را پیشوایانى ساختیم که به امر ما هدایت مىکنند.6
سپس حضرت در تبیین نقطه محورى این نوع از حاکمیت، دست بر روى کلمه بأمرنا مىگذارند و در تفسیر آن مىفرمایند:
یعنى نه به خواست مردم؛ در این حاکمیت، خواست خداوند را بر خواست بشر و حکم خداوند را بر حکم بشر مقدم مىدارند.
همچنین درباره نوع دوم حاکمیت از دیدگاه قرآن کریم، به این آیه شریفه استناد مىکنند که خداوند مىفرمایند:
وَجَعَلْنَهُمْ أَئِمَّه ً یَدْعُونَ إِلَى النَّارِ وَ یوم القِیمَه ِ لایُنصَرُونَ7.
و آنان را از آنگونه پیشوایانى ساختیم که مردم را به آتش دعوت مىکنند و در روز قیامت کسى یاریشان نکند.
و سپس در تبیین محور حرکت این نوع حاکمیت به دو مطلب مهم اشاره مىفرمایند: یکى این که خواست مردم را بر خواست خداوند و حکم مردم را بر حکم خداوند مقدم مىسازند؛ و دیگرى این که ماهیت این کار، مبنا قرار گرفتن »هوس« به جاى قرآن کریم است8.
در منطق قرآن و حدیث، حاکمیت نوع دوم، »طاغوت« خوانده مىشود.
8 - انواع طاغوت ها
بنابر آن چه گذشت مىتوان گفت که دوره گسست، دوره ایدههاى بشرى و نظامهاى مبتنى بر ایدههاى بشرى
اگر بشر به وظیفه خود درقبال امامت عمل نکند، پدیده »استضعاف امامت« پیش مىآید. استضعاف امامت یعنى تضعیف امامت و بىیاور گذاشتن آن.
در یک نگاه کلى، حداقل در این دوره، بشر دو ایده و نظام را تجربه کرده است: یکى نظام هاى سلطنتى و دیگرى نظام هاى دموکراتیک یا مردم سالار. این دو نظام، هر دو بر مبناى خواست بشر مىچرخند.