عاشورا عجیب ترین و سیاه ترین روز تاریخ حیات بشری به پایان رسید. جمعی محدود و انگشت شمار از بهترین فرزندان آدم هر آنچه زیبایی را توانستند به تصویر کشیدند. در برابر آنان نیز جمعی از قابیلیان به هوای نام و نان و اوهام خویش هر آن قدر سیاهی و تباهی و سنگدلی را از دستهای ناپاکشان برآمد به نمایش گذاشتند. به خیال خام آنان این ماجرا پایان یافت و شیرینیهای ناشی از آن آغاز گشت. این جمعیت به قدری کثیف و پلید و خون خوار بودند و در نوشیدن جام زهر دنیا عجله داشتند که برای بردن انگشتری، انگشت را نیز به همراه آن میبردند.
و...
برای برداشتن گوشواره به هیچ گوشی رحم نکردند. اینان حیا نکرده و از سر پیر و جوان خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله حجاب برداشتند و تمام لباسهای جگرگوشهاش را پس از شهادت از تنش درآوردند. عجیب بود این همه قساوت و سنگدلی و حماقت؛ واقعا جادارد از آنان بپرسیم مگر لباس کهنه و پاره قیمتی داشت یا قابل استفاده بود که چنین نمودید؟ اگر در آن شرایط شیعیان قدر و وقت ناشناسی کردند و با کوتاهیهای خود زمینه ساز بروز و ظهور این فاجعه بیمانند شدند لیک اندک زمانی بعد که آتش شرم تمام وجودشان را در برگرفت سعی در تسکین جان خویش با انتقام از عملان و مسببان این ماجرا شدند. سرافکندگان و شرمندگان چنان انتقامی از آنان گرفتند که کم از رفتار آنان نداشت اما چه سود؟ آنچه نباید اتفاق میافتاد اتفاق افتاده بود و حرمت خندان رسول خدا به بدترین و شدیدترین حالت شکسته بود و تا قیامت قابل جبران نبود؛ آتشی برپا شده بود که هیچ گاه از شعلهاش کاسته نشد و الآن پس از گذشت قریب به چهارده قرن آتش حزن و حسرت تا سادقات عرش بالا میرود شاید با ظهور قائم آل محمد صلی الله علیه و آله این درد اندکی تسکین یابد.