چکیده
برای اینکه بتوان مواجهه خوبی با قرآن برقرار کرد،بایستی هر آنچه را که در این مواجهه به ما کمک می کند ،به خوبی شناخته شود.نگارنده در این نوشته سعی دارد به مقوله زبان شناسی قرآن بپردازد. در این نوشته ابتدا به ایجاد پرسشهایی پرداخته می شود تا بستر لازم برای ورود بحث فراهم شود و بعد ازآن به منشأ کاوش این پرسشها پرداخته می شود و در نهایت به راه کشف زبان قرآن از دو زاویه درون دینی و برون دینی بررسی می شود
کلید واژه:زبان قرآن،کشف زبان قرآن،عرفی بودن زبان قرآن، ترکیبی بودن زبان قرآن
این نکته جاى تأمل نیست که راه دست یابى به مقاصد هر گویندهاى شناخت زبان مفاهمه اوست. مقصود از زبانشناسى در این مقوله، لغت و لهجه تکلم و خط و نگارش نیست که میان اقوام گوناگون و نژادهاى مختلف جغرافیایى عالم، متفاوت است. زیرا همه مىدانند که زبان قرآن از این جهت زبان عربى است که متمایز از صدها نوع زبان دیگر، همچون فارسى، انگلیسى، عربى، فرانسوى و غیره است.
صرف نظر از این تمایز لغوى، در قلمرو درونى هر یک از زبانهاى مردم دنیا یک نوع تمایزهایى از نظر گفتمان و نوشتار وجود دارد. دانشمندان رشتههاى گوناگون علمى مانند:حکیمان، عارفان، پزشکان، فیزیک دانان، شیمى دانان، زیست شناسان ریاضى دانان، حقوق دانان، سیاست مدران و جز اینها هر یک اصطلاح مخصوص حوزه علمى و طریقه محاوره ویژه خویش را دارند که با آن حرف مىزنند و مىنویسند.
چنانکه سربسته و به رمز سخن گفتن، رسم و مرام اهل معرفت است و در غالب علوم، الفاظ و واژگان در معانى لغوى آغازین خود به کار نمىرود، هر چند بى تناسب با آن نیست. همان گونه که در میان هر قوم و نژادى یک نوع زبان عمومى و همگانى؛ و یک نوع زبان ادبى در قالب نثر و نظم هیجانانگیز و برخاسته از نیروى تخیل نیز وجود دارد.
اکنون در این جا دو پرسش اساسى پدید مىآید.
نخست: آنکه آیا در میان عرف انسانى، یک نوع زبان مشترک تفهیم و تفاهم، محتوى یک سلسله قوانین مقبول و متعارف وجود دارد که تمام اقوام و ملل با هر لغت و هر نوع دانش، عالم و عامى خود را پایبند و ملزم به رعایت آن بدانند؟ یا در هر رشته از معارف انسانى یک نوع زبان ویژه و به خصوصى وجود ندارد و زنجیره اتصالى میان این عرصههاى گوناگون فکرى موجود نیست ؟
واقعیت آن است که پاسخ به این پرسش امر سادهاى به نظر نمىرسد و طرح دیدگاههاى متفکران بشرى را نیز مىتوان در این خصوص وافى به یک مقصود روشن دانست. لیکن با کاوش در ارتکازات عرفى – عقلایى و با یک تحلیل ذهنى، مىتوان به یک نتیجه گیرى اقناع کننده متمایل شد. ظاهرا ما ناچاریم این پیش فرض را پذیرا باشیم که عرف عقلا در ارایه مقاصد خود به همدیگر، پایبند به معیارهایى هستند، از جمله این معیارها آن است که کاربرد الفاظ را تابع همان معانى وضع شده شان مىدانند و نه اراده گوینده. همان گونه که قصد اولیه در استعمال هر واژهاى، اراده معنى حقیقى آن کلمه است. لیکن معیار دیگرى که در محاوره عرف وجود دارد آن است که بستر محاوره عرفى این گستردگى را دارد که به هنگام نیاز، به انواع گوناگون مجازگویى بپردازد. استفاده از مثال براى تبیین یک مقصود، تشبیه کردن، کنایه زدن، استعاره، رمزگویى و اشاره و جز اینها، همه در محاورات عرفى و عقلاى همه ملل و اقوام متظاهر است و حتى بسیارى از اصطلاحات علمى در دانشهاى گوناگون از نوعى مجاز بهره برده است.
بنابراین، نمىتوان انواع این کاربرد را که بشر در زندگى روزمره براى اظهار مقاصد درونى خود نیازمند به آنهاست، (مانند تشبیه معقول به محسوس جهت فهم آن) خارج از زبان عرف و مفاهمه عقلایى قلمداد کرد. البته این مسأله روشن است که اعراض از معانى حقیقى کلمات و روى آورى به معانى مجازى، تنها در صورتى رواست که قرینه و شاهد کافى بر آن موجود باشد. از این روى بعید نیست که براى نوع بشر یک زبان همگانى و مشترک در تمام ساحتهاى گوناگون علمى و نیازهاى علمى زندگى قابل شویم که تمام طبقات، أعم از عالمان، ادیبان، متوسطان و عامیان همه به فراخور موقیعت فکرى خویش بر آن ملتزم اند.
پرسش دوم که مقتضى روند تحقیق ما است، این است که زبان متون مقدس دینى و از جمله قرآن کریم به عنوان مأخذ ارجمند شریعت محمدى (ص) به چه زبانى است ؟ آیا زبان قرآن یک زبان علمى، ادیبانه و زبان ویژهاى، متفاوت با زبان عرف عقلاست و یا شیوه مفاهمه قرآن کریم همان قالب عرف و عقلاى بشر است ؟
منشأ پیدایش کاوش زبان قرآن و متون مقدس دینی
پیش از پاسخ به این موضوع لازم است اندکى پیرامون منشأ پیدایش این بحث جست و جو کنیم، تا جایگاه و اهمیت موضوع روشن گردد. منشأ و زمینههاى پیدایش این موضوع در حوزه دینشناسى مسلمانان – بر خلاف زمینههاى پیدایش زبان دین در جهان غرب مسیحى که عوامل و اسباب خاص خویش را دارد – از آنجا نشأت یافته که ژرف اندیشان مسلمانان در فهم معانى پارهاى آیات همچون متشابهات و حروف مقطعه و غیره مواجه با اشکال شدهاند.
همه مىدانیم مفاهیم دینى و ویژه قرآنى، گستردهاى به فراخور تمام ابعاد حیات و روابط گوناگون انسان با مبدأ، مقصد، طبیعت و همنوعان و حشر و نشر آدمى دارد. این دعاوى گوناگون شامل گزارههاى توصیفى از خدا، صفات و افعال او، أفرینش جهان در شش روز، آفرینش انسان در مراحل گوناگون، تکلم خدا با فرشتگان، میثاق ذر، ابلیس، هبوط انسان از بهشت، توبه، گزارش جلوههاى طبیعت، آسمانها، زمین، پدیده هاى آسمانى و زمینى، ابر، باد، باران، شرح تاریخ دیانت و سرنوشت انسان در زمین، امتها، پیامبران و معجزاتشان، فرجام پندآموز خوبان و بدان، تبین قانونمندى و سنت مدارى عالم، وصف جهان پس از مرگ، برزخ، سؤال و گواهى شهود، بهشت و نعمتها، جهنم و عذابها و عالمى بى پایان و بیکران، شرح درخواستها و بایستهها و نبایستههاى خدا و انشأات دستورى و پرهیزى خدا از انسان و... مىشود.
همچنان که اشاره شد این پرسش با لطبع در مرحله نخست براى گروهى از ژرف کاوان مسلمان پدید آمد، که وقتى در قرآن صفاتى همانند تکلم، سمع، علم، رحمت و قدرت به خداوند نسبت مىدهد که همان صفات، به نحوى در انسان نیز وجود دارد، مفهوم حقیقى این صفات در خدا چیست ؟ آیا این واژگان افاده کننده همان معانى متعارف در انسان است یا نه ؟
همین طور این سنخ استفهام به گونهاى دیگر در زمینه افعال بارى رخ نشان داد. کاربرد تعابیرى به ظاهر حسى و مادى مانند: <جأ ربک» (فجر، 89/22)، <ثم استوى على العرش» (یونس، 10/3)، <ولکن الله رمى» (انفال 8/17)، <بل یداه مبسوطتان» (مائده، 5/64) و...
بسیار مسأله برانگیز بود. کشمکشها و منازعات بى فرجام ظاهر گرایان و اهل تأویل و راهبردهاى تنزیه و تعطیل و تشبیه همه در تحلیل و معنایابى همین موضوع بود. البته این مشکل تنها در همین عرصه محدود نماند، بلکه در حوزههاى دیگرى همچون عهد و میثاق خدا با انسان و عالم ذر، گفت و گوى خداوند با فرشتگان، عصیان آدم و خروج از بهشت، اعتراف به گناه و توبه و... نیز مطرح شد. همین طور در گسترده مفاهیم عددى همانند:آفرینش در شش روز (اعراف، 7/54) و سموات سبع (طلاق 65/12) پیش آمد که این آیات را چگونه مىتوان معنا کرد ؟ آیا همان معانى رویین و ظاهرى این آیات منظور است و یا مقصود دیگرى در کار است و این واژگان صرفا پلى براى اشاره به آن معانى نهفته است ؟ نیز وقتى قرآن در مقام گزارش از جهان پسین و نعمتها، لذتها، خوردنىها، نوشیدنىها، نهرهاى روان، قصرهاى پرشکوه و بوستانهاى دیدنى و صحنههاى غم بار عذابها، غل و دود و آتش و چرکاب و... است، آیا این واژگان منعکس کننده همان معانیى است که به انس ذهنى، براى ما تداعى مىکند؟ در هر حال در فضایى گسترده، آیا قرآن به حسب موضوعات مختلف، داراى زبانهاى گوناگون است ؟ یا آنکه قلمروهاى متنوع محتوایى باعث تفکیک و تمایز نموده و یک زبان مشترک و همه فهم حاکم بر تمام حوزههاى معرفتى قرآن است؟
هر چند در مراجع کهن اسلامى بحثى مستقل تحت این عنوان تقریر نیافته است، لیکن از راهبردها و نگرشهاى گوناگونى که در کتب حدیث، تفسیر، کلام، عرفان و تصوف عرضه شده است، مىتوان به نکات قابل توجهى در این زمینه پى برد و دیدگاههاى گذشتگان را پیرامون آن به دست آورد.