مقدمه
مدرک حاضر، پسزمینهای از جامعهی مدنی و از مشاوره با دولتها و صنعت را منعکس میکند. این مدرک بویژه وضعیت بحث در «سخنگاه جامعهی اطلاعاتی» اتحادیهی اروپا[3] و «گفتگوی جامعهی جهانی» در این سخنگاه در موضوع حاکمیت جهانی و پایداری ]توسعه[ را منعکس میسازد.
پایداری چیست؟
موضع زیر در باب پایداری اتخاذ شده است: پایداری منعکسکننده ی حالت امور انسانی در جهانی است که در آن، ارزشآفرینی فقط با استفاده از «بهره»ی حاصل از طبیعت و نظامهای اجتماعی- و نه هرگز با استفاده از خود «سرمایه»- بهعنوان درونداد انجام میگیرد. این اندیشه بر آن است که سرمایه باید حفظ شود یا افزایش یابد و مصرف نشود و ارزش آفرینی فقط با قید «دستنخوردهماندن سرمایه همراه با پایداری» انجام گیرد؛ این به معنای نپذیرفتن هر گونه رشدی است که اساساً مشتمل بر سوختن سرمایه در راه هزینههای کوتاهمدت باشد.
آیا ما پایدار هستیم؟
پاسخ منفی است؛ ما پایدار نیستیم. جهان کنونی بر مسیر پایدار بنا نشده است. اروپا نیز بر مسیر پایداری نیست. ما امروزه ساختار معقول و انگیزههای اقتصادی متناسب با چنین ساختاری نداریم که فعالیتهای ما را در مسیری پایدار هدایت کنند. در درون فرایند جهانیسازی، ما در واقع شاهد یک فرآیند معکوس هستیم. دیگر امکان ساخت یا حفظ ساختارهای ثابت با چنان ماهیتی در سطح ملی یا حتی قارهای وجود ندارد. از این رو، ساختارهای جهانی، تبدیل به موضوع واقعاً مهمی در امر پایداری میشوند. امروزه ساختار جهانی عامل ثبات عمدهای به نام نظام «سازمان تجارت جهانی»[4] دارد. اما نظام «سازمان تجارت جهانی» اساساً رژیمی برای نظم تجارت آزاد است و بههیچوجه جنبههای اجتماعی، فرهنگی و زیستبومی[5] را منعکس نمیکند. به این دلیل، مادام که بخواهیم در اروپا در موضع رقابتی باقی بمانیم، هیچ بختی برای پایداری، نه برای ما و نه برای جهان، وجود ندارد، زیرا نظامهای اقتصادی جهانی انجام عملیات به شکل ناپایدار را میپذیرند، نه عملیات پایدار را. میتوانیم هر آنچه که میخواهیم در عرصهی سیاست بگوییم، ولی حقیقت این است که: ما در مسیر پایدار حرکت نمیکنیم.
نیاز به راهبرد دوگانه
با وجود فشارهای اقتصادی ناشی از رقابت در بازار جهانی و با علم به این که پایدار نیستیم، به راهبردی مناسب برای اروپا نیاز داریم. نتیجهای نخواهد داشت که فشارهای جهانی را بپذیریم، و سپس این کار را «نوینسازی هوشمندانه»[6] بنامیم، و به همگان نگوییم که این امر ابداً در مسیر پایداری نیست. یک شیوهی بهتر که برای سیاست اروپا پیشنهاد میکنیم، این است که از راهبرد دوگانهی 20 سال پیش ناتو در مقابل برنامهی موشکهای «اساس20» اتحاد شوروی پند بگیریم: به عموم مردم بگوییم ما اشتباه عمل میکنیم، ولی علت آن را نیز توضیح دهیم، و بگوییم که این عدمموفقیت به فشارهای جهانی و تصمیمهای خاصی که از سوی ایالات متحده اتخاذ شده مربوط است. برای نمونه «گرین کارت» را در نظر بگیرید. ما میتوانیم بحثی دربارهی شیوههای نظم جهانی داشته باشیم که تصور رایج از «گرین کارت» را تغییر دهد، در حالی که خودمان نیز طرح «گرین کارت» را اجرا میکنیم. موضوع این است که وقتی بسیاری از کشورها افراد تحصیلکرده را از کشورهایی نظیر هندوستان جذب میکنند، در واقع هزینههای سرمایهگذاری در آموزش را توسط این دسته از کشورها[ی جهان سوم] میپردازند. ما میتوانیم تمایل خود را به عقد قراردادهای جهانی ]در موضوعاتی[ که چنان ماهیتی دارند اعلام کنیم، به شرطی که ایالات متحده نیز به ما بپیوندد؛ در غیر این صورت، در رقابت با مشکلاتی مواجه میشویم.
آیا درک جهانی و مشترکی از چالشهای موجود بر سر راهمان داریم؟
متأسفانه این درک مشترک را نداریم، اگر چه ممکن است بنابر یک توافق ضمنی، امروزه ییشازحد بر طبیعت تأکید کنیم. همچنین، همه میدانیم که یکپنجم افراد بشر که غنیترین آنها هستند، چهارپنجم تمام مشکلات و آلودگیها را ایجاد میکنند، و میدانیم که این کار با پاکترین فناوری موجود انجام میشود. با این وجود، درک مشترکی از جای مشکلات نداریم. بویژه ایالات متحده، و نیز تمام مردمی که در سراسر کرهی زمین، فناوری را بهکارمیگیرند، امید دارند که با فناوریهای جدید، با افزایش ضریب بهرهوری منابع، سرانجام تمام مشکلات جهان حل شود. اما یک موضع خردمندانهی اروپایی معتقد به نادرستبودن این دیدگاه است. مشکل موجود، اصطلاحاً «اثر کمانهای» نامیده میشود.
از نظر تاریخی، همواره شاهد بودهایم که در راهحلهای فنی خوب برای حل یک مسئله، معمولاً حل مسئله با ایجاد مسئلهی جدید و باز هم بزرگتری انجام میشود. امروزه در جهان، مسئلهی عمده این است که ما از نظر اجتماعی از توازن کافی برخوردار نیستیم. اروپا نمونهی یک نظام اجتماعی معقول بوده و هنوز هم هست. اما در ایالات متحده یا حتی بیشتر از آن در جهان، به طور کلی ناهمگرایی بسیار بیشتر از اروپا است. آنچه ما واقعاً بدان نیاز داریم، ساختارهای بهتر برای اقتصاد جهان است. منظورم این است که علاوه بر ساختارهای اقتصادی مربوط به مسائل ضد انحصار و مسائل مربوط به حقوق مالکیت، به ساختارهایی نیاز داریم که به جنبههای اجتماعی، فرهنگی و زیستبومی نیز مربوط میشوند.
اساساً به واسطهی همان ساختارها است که پایداری اجتماعی، فرهنگی و زیستبومی ایجاد میشود یا نمیشود. این ساختارها قواعد، انگیزهها، و بویژه تأمین اشتراکی بودجه را شامل میشوند. موضوع اساسی در پایداری، قطعاً تأمین اشتراکی بودجه، بخصوص در حوزهی اجتماعی است. این به معنای وضع مالیاتها، توزیع مجدد پول، و مانندآنها است. فرد باید هنگامی که پول از منابعی میجوشد، آن را به چنگ آورد و در جایی که برای بهدستآوردن یک موقعیت اجتماعی متوازن، بسیار به این پول نیاز است، سرمایهگذاری کند. در این موقعیت متوازن اجتماعی، احتمال معقولی وجود دارد که فشارهای ناشی از تراکم جمعیت جهان، در نهایت برطرف شود، و نیز این احتمال معقول وجود دارد که برای حفاظت از محیط زیست، قراردادهایی را منعقد کنیم. این کار با حکومت دموکراتیک، تا زمانی که مردم در خیابانها در حال مرگ هستند، امکانپذیر نیست. در حکومت دموکراسی، توجه و دلسوزی برای مردم دلسوزی و توجهی که عملی نمیشود حتی از حفاظت از حیوانات و درختان نیز ضروریتر است.