فناوری های جدید، بویژه فناوری های مربوط به عرصه اطلاعات و ارتباطات زمینه تحولات سریع و غیرقابل برگشتنی رادر جهان فراهم آورده است . این تحولات نیز دنیای جدیدی را شکل داده و به ظهور رسانده که از قسمتهای متعادلی تشکیل شده است ؛ قسمت هایی که جمع شدن آنها در کنار یکدیگر در شبکه جدید ارتباطات تعاملی نه ازسر اتفاق که از روی اجبار ناشی از ضرورت تاریخی است
این تجمع و تعامل موجد ظهور و تجدید حیات زبان ها و فرهنگ هایی شده که به گونه ای متنوع نظام پویای جهانی را پیریزی کرده است . چالش های برآمده از این تحولات از جمله دمکراسی، مشارکت مردمی، تمرکز زدایی، و کثرت گرایی، زمینه نگاهی نو را به آموزش و پرورش فراهم ساخته است . آموزش و پرورشی که قرار است انسان را برای آینده آماده کند . بنا بر همین وظیفه ، باید توانایی روبه رو شدن با چالش هایی را که تحولات کنونی رو در روی نسل حاضر قرار می دهد، داشته باشد . طبیعت آموزش وپرورش آن را به مثابه یک فراینده کیفی برحسب آن چه باید باشد شرح میدهد، نه آن چه هست . از این رو، ماهیت آن زاینده، پویا، تغییر پذیر و منعطف است و ناگزیر رو به رشد و تعالی و تغییر . افزون بر آن آموزش و پرورش به منزله پرورش دهنده نیروی انسانی مورد نیازدر فرایند تعامل فناورانه عصرحاضر، نقش بی بدیل خود را درجهان همچنان حفظ کرده است . حفظ و حراست نظام تعلیم و تربیت از این نقش اساسی با دگرگونی هایی همراه بوده است . دگرگونی هایی که بنا به تقاضای زمان و نیازهای برآمده از عصر حاضر ایجاد شده است . تجربه کشورهایی چون آمریکا (1957) ، ژاپن (1948) وکره جنوبی در سالهای اخیر به خوبی نشان می دهد که با تغییر و بازنگری در ساختار آموزش و پرورش در ادوار تاریخی در حفظ و بقای رشد و توسعه اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی ملت ها تأثیر حیاتی داشته است .
توسعه و ضرورت اصلاح
امروزه، تقریباً تمام کسانی که به هر نحو طرفدار توسعه و اصلاحات هستند در همه جای دنیا از آموزش و پرورش شروع می کنند؛ چه، توجه به اصل تعلیم و تربیت و تلاش در راه آن می تواند امر توسعه را پیش ببرد و با مسیر جهان هماهنگ کند .
روی کردهای برآمده ازعصر جدیدارتباطات و فناوری ها درتعلیم و تربیت از جمله دیدگاه حداکثری مبتنی بر خود یادگیری
و چگونه یادگیری (فراشناخت) ، یادگیری فرایند مدار و مستقل موجب حرکت تدریجی در باز تعریف مفاهیم اساسی تعلیم و تربیت شده است . سواد، علم، تدریس، معلم، شاگرد، محتوای درسی و مدرسه در حال احراز تعاریف جدید هستند.
درعصر حاضر تأکید نظام آموزش و پرورش بر انتقال دانش نیست و نقش مدرسه با گذشته تفاوت بسیارکرده است . آموزش و پرورش به جای پرداختن به مواد درسی به کل انسان می پردازد و به تمام ابعاد زندگی او توجه می کند . معلم در نظام جدید آموزپ و پرورش در مقام یاور در بالندگی انسان، ایفای نقش می کند نه انتقال دهنده اطلاعات . شاگرد پرسشگر، خردگرا و فعال است نه شنونده ای منفعل و پذیرا . امروزه، با دسترسی فراگیرندگان به اینترنت و گذرگاه های گوناگون کسب اطلاعات و با لطبع تأثیر پذیری از فرهنگ جهانی و غیر بومی، اقتدار علمی معلم رفته رفته رنگ می بازد . از همین روست که اثر بخشی آموزش و پرورش ناگزیر است کارکردهای نوی را متناسب با روح زمانه برای خویش برگزیند . گزینش و دستیابی به کارکردهای نو مستلزم نگاهی نو به نظام آموزش و پرورش است . نگرشی نو در ابعاد و محورهای گوناگونی چون تعاریف، اصول، اهداف، ساختار، محتوا، مدیریت و منابع انسانی در کشور ما نیز تغییرات و نگره های برآمده از تحولات عصر کنونی نیز خود نیازها و انتظارات جدیدی را از آموزش و پرورش شکل می دهد .
اگر خود را در محدوده آن چه هستیم واقع بینانه ببینیم، متوجه خواهیم شد که آموزش و پرورش کنونی ما نه تأمین کننده دیر و زمان بوده و نه برآورنده توقعات بر حق امروزمان . رفاه نسبی در جهان امروز نتیجه آموزش و پرورش پویای کسانی است که با توجه به نیازهای زمان و گریزاز تعصبات ناروا خود را مسئول بهزیستی انسان ها می دانند و درسخت ترین شرایط به دنبال بهروزی همگانند . باید گفت اختراعات شگفت انگیز وامیدواری های روز افزون، الهام گرفته ازاندیشه کسانی است که همگان را وامدار خودکرده است وماهمچنان منفعلانه چشم به راه آنان هستیم تابی آنکه سهمی در این دستاوردها داشته باشیم برداشت کننده دست دومی از پدیده های رفاهی واختراعی دیگران با پرداخت هزبنه های سرسام آور باشیم.
راهبردها در فرایند توسعه
ازنگاه این مقاله برای همگام شدن آموزش و پرورش کشور با روح زمانه و رویکردهای جدید تعلیم و تربیت و برای
پاسخ گویی به نیاز نسل آینده وحتی نسل حاضر در امتداد دو مسیر می توان حرکت کرد و دو راه برد را مورد توجه قرار داد .
الف) نگرشی نو، باز تعریف مفاهیم
راه برد نخست، مبتنی بر تحول و بازنگری در حیطه نگرش ها در حوزه فکری کلان جامعه است . بر این پایه، مفاهیم اساسی تعلیم و تربیت باز تعریف می شوند . ضرورت باز نگری در حوزه های فکری جامعه براساس آینده ای پویا،تغییرپذیر، و غیر شخصی مدنظر قرارمی گیرد.در این مسیر، نظام آموزش وپرورش کلان نگرش به دانش آموز، معلم، محتوا و مدرسه را متأثر از تحولات زمان تغییر می دهد . دانش آموز و معلم را در فرآیند امروزی آموزش و پرورش از دیدگاهی پرسشگر، مستقل، خلاق و کثرت گرا می نگرد و می خواهد با کنار نهادن ارتباط یکسویه سنتی و فرسوده، به جریان یادگیری-یاددهی حرکت و خلاقیت بخشد . از این دیدگاه، مفاهیم با الهام از فلسفه اجتماعی، سیاسی و فرهنگی معاصر و متناسب با نیاز جامعه واقع بینانه و غیر متعصبانه، باز تعریف می شود .
فرد محوری، نخبه پروری و پرورش اسطوره ای در آموزش و پرورش امروزه جایگاهی ندارد . کار آموزش وپرورش آموزش زندگی است . ازاین رو برای طراحی نظام آموزش متناسب با نیازفردا یاحتی امروز به چیزی پیچیده تر از یک نظام کلیشه ای وفرد مدارانه احتیاج داریم . در این مسیر اصل دمکراسی و مشارکت همراه با نهادی کردن اندیشه به مثابه وظیفه یک نظام مترقی و جدید تعلیم و تربیت مورد توجه قرار می گیرد . بدیهی است نهادی کردن اندیشه مستلزم ایجاد بستر مناسب برای پذیرش و مدارا با دیدگاه ها و اندیشه ها و نگرشی کثرت گرایانه است . در این مسیربرخورد های خشک و خشن و متعصبانه، مردود و ناموفق است . در این راهبرد، روش های آموزش و پرورش و ارزشیابی مورد تجدید نظر اساسی قرار می گیرد راه کارهای پرورشی وارزشیابی ازوضعیت تک بعدی، کّمی، ناکارآمدونامنعطف به روش هایی کارآمد،کیفی و منعطف تغییرمییابد .
ب) تحول ساختاری
بر پایه راه برد دوم، ساختار آموزش و پرورش در دو بعد کمی و کیفی مورد بررسی قرار می گیرد . در بعد کمی تشکیلات وسیع و حجیم با ساختاری تمرکزگرا، دیوان سالار و کم بازده به ساختاری غیر متمرکز و کوچک تر تبدیل میشود . نگاهداشت قدرت و تمرکز مسئولییت با تفویض آن به سطوح میانی و پایین تر تغییر شکل می دهد و در این میان واگذاری بخشی از مسئولیت ها به نهادهای مردمی مرتبط کم حجم کردن اداره ها و نهادهای دولتی از یکسو زمینه بروز خلاقیت ها را فراهم می آورد و از سوی دیگر از حجم بوروکراسی اداری کم بازده و وقت گیر می کاهد .
در بعد کیفی می توان که دستور کار اصلاح تغییر در شکل و محتواست . محتوا و برنامه های درسی نظام تک رسانه ای،
مدیرت های ناکارآمد، اقتدارگرا و نا منعطف نمی تواند بستر ساز حرکت هماهنگ با کاروان جهانی دانش امروز به جلو باشد . از این دیدگاه، ایجاد تغییر در ساختار آموزش و پرورش با راه بردهای کلان نگر، تدریجی و مستمر، دقیق و کارشناسانه می تواند توسعه کیفی را محقق سازد .
اصلاح کیفی آموزش و پرورش فرایندی نیست که با اقدامی ضربتی بتوان آن را انجام داد، بلکه به اقتضای نیازهای نشأت گرفته از تقاضای عدالت اجتماعی در جامعه هماهنگی کامل دارد . از این نظر، اصلاح کیفی آموزش و پرورش رسمی زنجیره ای از تغییرات را در دیگر شکل های آموزش به وجود خواهد آورد که به نوبه خود به الگوهای رشد ساختارهای تشکیلاتی اعم از آموزش رسمی و غیر رسمی تنوع خواهد بخشید . لازمه این امر یک اساس گسترده و همگانی در مبارزه با بیسوادی است . زدودن بیسوادی امری است ملازم با ارتقای آموزش و پرورش ابتدایی . هیچ کودکی نمی تواند با اعتماد به نفس به یادگیری بپردازد، مگر آن که از طرف والدین مورد تشویق قرار گیرد . بنابر این ممکن است، والدین بی سواد مانعی برای یادگیری باشند . آموزش خانواده به صورت مستمر، جذاب و فراگیر در زدودن کم سوادی می تواند نقش مهمی ایفا کند.