1 مقدمه:
بی گمان، توازن و ساختار قدرت درحوزه عربی اسلامی خاورمیانه و شمال آفریقا، به گونهای است که هر گونه تغییر و تحول ساختاری در آن ضمن تأثیرات گسترده درون حوزهای سبب لرزشهای ژئوپلیتیکی نوینی در سطوح گوناگون بینالمللی میشود؛ بنابراین، با اوجگیری قیامهای مردمیو گسترش موج بیداری اسلامیدر این حوزه و سقوط زودهنگام برخی از دیکتاتورها، نه تنها تاج و تخت بیشتر حکومتهای عربی لرزان شده است، بلکه همگام با سرعت تغییر و تحولات در خاورمیانه و شمال آفریقا و نیز ضعیف شدید جایگاه و عمق استراتژیک رژیم اشغالگر قدس، شرایط کنونی حاکی از اضطراب و دگرگونیهای گسترده در نگرشهای استراتژیکی قدرتهای ذینفوذ نسبت به روند و چشمانداز این تحولات است، به ویژه آنکه فرآیند قیامهای کنونی، بیانگر شکلگیری موج سومیاز بیداری اسلامی در این حوزه است. لذا برای این حوزه پیش بینی هر گونه تغییر اساسی و کوتاهمدت در راستای تحول در وضعیت نگرانکننده یادشده، بسیار دشوار است.
این موضوعات، بخشی از مسائل مورد بحث در این نوشتار است که با هدف کنکاش در علل و نتایج تحولات حوزه عربی اسلامیخاورمیانه و شمال آفریقا با رویکردی استراتژیکی و بر محور مبانی ژئوپلیتیکی مورد تحلیل و بررسی قرار گرفتهاند.
2 طرح مسأله:
با آغاز دهه 80 قرن بیستم و فروپاشی اتحاد جماهیری شوروی که پایان نظام دوقطبی حاکم بر جهان معاصر را به همراه داشت خلأ مناسب در فضای نظام بینالمللی برای تحقق استراتژی هژمونی طلبی ایالات متحده آمریکا در عرصههای گوناگون جهانی فراهم شد، به گونهای که با اندیشیدن تدابیری حریصانه و در قالب رویکردهایی هژمونیک و بهرهبرداری ابزاری از سیاستهای مطلوب جهانی در جلوگیری از گسترش سلاحهای هستهای و نیز مقابله با گروهها و باندهای تروریستی که در بسیاری از موارد خود مسبب اشاعه آنها بودند، این کشور اقدام به طراحی و اجرای استراتژی جنگهای پیشدستانه در مناطق استراتژیک نمود و رفته رفته برای دستیابی به سیطره جهانی، در بیش از 136 کشور جهان، مستقیم با ایجاد پایگاههای نظامیو استقرار مزدورانی نظامی، عملا در نقاط گوناگون جهان، وارد جنگهای پیشگیرانه شد.
از مصادیق ملموس این فضای سیاسی و هدفمند، میتوان به اشغال مستقیم دو کشور افغانستان و عراق در سالهای 2001 و 2003 اشاره نمود که به بهانه مقابله با تروریسم و تولید سلاحهای هستهای صورت گرفت و به اصطلاح پاسخی بود که در مقابله با حملات هماهنگ شده تروریستی به برجهای دوقلوی تجارت جهانی نیویورک در یازدهم سپتامبر سال 2001 صورت گرفت.
در این راستا با گسترش دامنه دخالت های سلطه طلبانه آمریکا به ویژه در مناطق استراتژیک خاورمیانه و شمال آفریقا که با همراهی و ائتلاف برخی از قدرتهای بینالمللی استمرار داشته است به همراه بسترسازی برای غارت بیشتر سرمایههای ملی در کشورهای این مناطق، بر بسیاری از امور داخلی ملتها به ویژه در کشورهای حوزه عربی اسلامیخاورمیانه و شمال آفریقا سیطره کامل ایجاد کردهاند؛ بنابراین، با توجه به پیشینههای سلطه ستیزی در میان مردم این مناطق که در پس معضلات عدیده اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، عمدتا برگرفته از مبانی اعتقادی و ضرورتها در پایداری بر ارزشهای انسانی بوده است خیزشهای دامنهدار کنونی در حوزه عربی اسلامی خاورمیانه تا شمال آفریقا نیز امری بدیهی بوده است و تحقق خواستههای عمومیو بسترسازی متناسب در راستای ایجاد تحولات گسترده ژئوپلیتیکی در عرصههای گوناگون منطقهای و جهانی، موضوعی است که دور از انتظار نیست، به گونهای که چشماندازی بسیار متفاوتتر در تعاملات استراتژیکی کشورهای حوزه شمال آفریقا که پیش از این، حیات خلوت ژئوپلیتیکی اروپا بوده و نیز در کشورهای حوزه عربی و به ویژه نفتخیز خاورمیانه که انبار نیازهای نفتی آمریکا و غرب بوده است قابل تصور و دیدنی است.
بنابراین میتوان گفت که در جریان قیام های گسترده و فراگیر مردمیکه در اوایل سال 2011عرصه جغرافیایی خاورمیانه عربی تا شمال آفریقا را دربر گرفته است، آنچه برای قدرتهای ذینفع و به ویژه قدرتهای غربی از اهمیت بسزایی برخوردار است، موضوع چگونگی هدایت و کنترل برنامهریزی شده این خیزشها با هدف مصادره انقلابهای مردمیدر قالب دستمایههای دمکراسی غربی و نیز تلاش برای ایجاد یک سازماندهی هدفمند در ساختارهای سیاسی و استراتژیکی این مناطق است.
در همین راستا، بسیاری از تحلیلگران مسائل بینالمللی و رسانههای پرمخاطب خبری و تحلیلی جهان، این قیامهای مردمیرا با رویکردهای سیاسی و استراتژیک گوناگونی تحلیل و بررسی کردهاند که در این میان، تشریح و تبیین این خیزشها به عنوان یک رویکرد اسلامیدر چشمانداز تحولات جاری، پرسش اصلی در این بحث بوده که پاسخ به آن نیز با یک نگاه عمومیو بر محور مبانی ژئوپلیتیکی، به شرح زیر مورد بررسی قرار گرفته است:
3 مبانی نظری اندیشه بیداری اسلامی
بیداری اسلامی در روزگار کنونی، پاسخی به گسترش ضعفهای استراتژیکی (نظامی، سیاسی، اقتصادی، اجتماعی) در جوامع اسلامی قرن 19 است. حمله ناپلئون بناپارت به مصر در سال 1798 نقطه عطف تاریخی در رابطه با آغاز انحطاط و ضعف جهان اسلام به ویژه در امپراتوری عثمانی به شمار میرفت.
به تعبیری دیگر، میتوان گفت که حمله ناپلئون بناپارت در واقع، عامل مهمی در بیداری اسلامی به شمار میآید، به گونهای که در این واقعه، خلافت اسلامی تدریجا ضمن از دست دادن سرزمینهای مسیحی نشین، بسیاری از مناطق مسلمان نشین تحت کنترل خود را هم از دست داد (اشغال الجزایر از سوی فرانسه در 1830، اشغال تونس از سوی فرانسه در 1881، حمله انگلستان به مصر در 1882 و اشغال آن، اشغال مراکش از سوی فرانسه در 13 1912 و اشغال لیبی توسط ایتالیا در 1912، جدا شدن مناطق مسیحی نشین امپراتوری اعم از صربستان، مونتنگرو، رومانی، یونان و بلغارستان در جریان جنگهای بالکان در فاصله 56 1841)؛ بنابراین، اندیشمندان عرب و ترک امپراتوری عثمانی در فکر چارهجویی برای تقویت جامعه اسلامی در برابر اروپا بودند که سرانجام در پایان قرن 19 سه استراتژی و حرکت عمده برای اصلاح جهان اسلام و عرب ارایه شد:
1 پیروی از تمدن غرب: یعنی تأکید بر اصلاح نظام اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و آموزشی جامعه اسلامی و عربی به تقلید از اروپاییان و به پیروی از اصول تمدن غربی. اندیشمندانی نظیر: رافع الطهطاوی، یعقوب صنوع، شبلی شمیل و طه حسین از این جمله بودند.
2 تجدید فکر دینی (بیداری اسلامی): که بازگشت به اسلام و منابع اولیه آن (کتاب، سنت، اجماع، عقل) و الگو قرار دادن شیوه پیامبر اسلام و خلفای راشدین را بهترین راه رفع مشکلات و ضعفهای مسلمانان و جامعه اسلامی میدانستند. سید جمال الدین اسدآبادی (معروف به افغانی)، محمد عبده و رشید رضا از پیشتازان این راه بودند.
3 میهن پرستی و ناسیونالیسم: پیروان این راه که نخست در مصر و سپس در سوریه و امپراتوری عثمانی و بعدها در ایران ظهور کردند، ملت و منافع ملت و وحدت ملی را بهترین شیوه پاسخگویی به ضعف و انحطاط جوامع موجود میدانستند. در میان اعراب نجیب عازوری، ساطع الحصری، در میان ترکان، ضیاء گوک آلپ وتکین آلپ و در میان ایرانیان، فتحعلی خان آخوند زاده و میرزاآقاخان کرمانی از پیروان این استراتژی بودند.
با این حال، از آنجایی که بحث پیرامون راهکارهای اول و سوم، بیرون ازموضوع این تحلیل است، در این مطلب و بسیار خلاصه، اهم توجه بر استراتژی دوم یعنی طراحان تجدید فکر دینی یا بیداری اسلامی و نیز سلسله تحولاتی است که امروزه بسترهای لازم را برای فراگیری موج بیداری اسلامی فراهم آورده است.
بیشتر مورخین و خاورمیانه شناسان و محققان جوامع اسلامی بر این امر تأکید و توافق دارند که آغازگر و طراح استراتژی تجدید حیات اسلامی، سید جمال الدین اسدآبادی بوده است. وی سرچشمه جنبشهای فکری، اسلامی، اصلاحی، سیاسی و ملی در جوامع اسلامی در پایان قرن 19 بوده است. در ایران حامی حرکتهای ضد استعماری نظیر تحریم تنباکو و قیام علیه استبداد سلاطین قاجار به شمار میرفت. در دوران اقامت خود در امپراتوری عثمانی سلطان عبدالحمید را به انجام اصلاحات تشویق میکرد و ترکها را در انجام این امر کمک کرد.
او در شورای عالی آموزش عثمانی عضویت داشت اما سلاطین عثمانی و نیز مقامات مذهبی (شیخ الاسلام فهمی افندی) که وجود او را عامل حرکتهای سیاسی و ضد استبدادی و اصلاحات فکری و دینی میدانستند، او را از قلمرو عثمانی اخراج کردند. در 1871 سید به مصر رفت و در قاهره بود که به گفته بسیاری ثمر بخشترین اندیشههای سیاسی و فکری را ارایه داد و شاگرد و مریدان فراوانی از خود به جای گذاشت. محمد عبده و رشیدرضا از جمله شاگردان او بودند و اندیشمندان غیر مذهبی نظیر: ادیب اسحاق، لویی صابونچی، شبلی شمیل و یعقوب صنوع از جمله مریدان او به شمار میرفتند.
سید از قیام افسران مصری به رهبری اعرابی پاشا در 1881 حمایت کرد و به دلیل اینکه وجود او عامل حرکتهای سیاسی و فکری ضد استبدادی بود، وی را از مصر اخراج کرد. او سپس به هند رفت و در آنجا نیز به کانون اندیشههای سیاسی و اصلاحی تبدیل شد. پس از شکست قیام اعرابی پاشا، سید از هند اخراج شد و به پاریس رفت و در آنجا بود که به کمک شاگرد خود محمد عبده، نشریه عروه الوثقی را منتشر کرد. نخستین شماره آن در مارس 1883 منتشر شد و در مجموع، هجده شماره از آن تا سپتامبر 1884 انتشار یافت.
موضوع اصلی مطالب نشریه به بررسی سیاست قدرتهای بزرگ در کشورهای اسلامی به ویژه سیاست های انگلستان در مصر و همچنین علل ضعف مسلمانان و برانگیختن آنها به اصلاح و اعتماد ملتهای مسلمان اختصاص داشت. لحن ضد انگلیسی نشریه، نشان از افکار انقلابی سیدجمال داشت. هدف نشریه در نخستین شماره آن مبارزه با روحیه ناامیدی مسلمانان اعلام شد. سید درمقالهای تحت عنوان اسطوره قدرت انگلستان را بررسی کرد و این قدرت را دشمن اصلی مسلمانان میدانست که در پی نابودی اسلام است. همین لحن ضد انگلیسی نشریه، باعث شد تا دولت فرانسه تحت فشار لندن آن را تعطیل کند.