نیاز و اقبال مردم به زبان عربی روزافزون است و جوانان، هزارهزار، به جرگه عربی خوانان می پیوندند ، و از سوی دیگر، کتابهائی خرد و کلان، و غالبا بازاری و میان تهی، با نامهای عربی سهل و سخت و روان و خودآموز و غیر آن ، همچون سنگ بر سر جوانان بی گناه می بارد. با ملاحظه این احوال، گمان بردم که پس از سالیان دراز که در کشورهای مختلف صرف آموختن عربی کرده ام، و نیز پس از تجربیاتی که درخلال بیست سال تدریس در دانشگاه تهران فراهم آورده ام، وظیفه ای دینی و میهنی بر دوش من بار گشته است که باید بی درنگ به ادای آن بپردازم. از آن پس، به جمع آوری پژوهشهای پراکنده و درسهای گذشته خود همت گماشتم، آنها را نظام بخشیدم و متن های تازه ای مناسب شرایط خاص کشور تدارک دیدم. آنگاه لازم آمد که همه درسهای دیگر را فرو گذارم و همه وقت خود را به تدریس عربی در کلاسهای اول دانشکده منحصر سازم، و با گستاخی و شهامتی که چندان در خود سراغ نداشتم، برنامه های معمول و مصوب دانشکده را کنار نهم و به انبوه دانشجویان پرشور پس از انقلاب، روشی و برنامه ای پیشنهاد کنم که تا کنون در ایران سابقه نداشته است.
از همان روزی که روش سنتی را کنار گذاشته به تدریس کتاب خود پرداختم، کار به نقطه حساس رسید. زیرا روشی که به دانشجویان پیشنهاد می کردم، دربوته آزمایش افتاده بود و می بایست از همان آغاز یا قرین موفقیت گردد و یا برای همیشه به دست فراموشی سپرده شود. البته من خود در این کار ایستادم و در مقابل ناسازگاری های آشنا وغریب پای افشردم، اما اگر همت و یاری دانشجویان مؤمن پاکدل خاصه دانشجویان نخستین دوره های بازگشائی نبود، شاید کوششهای من نافرجام می ماند. ایشان که گوئی در این روش نو، راهی هموارتر یافته بودند، از هر سو به تشویق من برخاستند، خدایشان جزای نیک دهاد.
درباره آغاز پیدایش نحو و بانی آن ، حدود یازده روایت نقل کرده اند که تقریبا همه آنها از ابولاسود دؤلی سرچشمه می گیرد که خود فرمان تدوین از علی (ع) یافته بود، اگر چه در این باب اختلاف کرده اند. انگیزه هایی که در این باره نقل کرده اند نیز متفاوت است: گاه قاری کم اطلاعی است که قرآن کریم را درست نمی خواند، گاه امیر و امیرزاده ای است که به عربی فصیح سخن نمی تواند گفت، و یکبار نیز ایرانی نو مسلمانی است که زبان اسلام را نیک نیاموخته است. می بینم که راویان سده های دوم و سوم هجری با استناد به این روایتها، خواسته اند از برای تحول تدریجی و عظیمی که در زبان عربی رخ داده بود، سر آغازی روشن عرضه کنند و از برای اذهان کنجکاو و تشنه، اما ساده و بی پیرایه، پاسخی قاطع تدارک بینند. اما گمان می کنیم که طرح قضیه به این ترتیب، خالی ازتساهل نباشد، زیرا زبان عربی، با نزول قرآن ، توانی سخت عظیم یافت و نیازمند آن شد که در جامعه نوپای اسلام، که به هر سو دامن می کشید، تحول سریع خود را به نحوی سامان بخشد و پدیده های زبانی نو و کهنه را به نظام در آورد. آنچه لغت شناسان " لحن و فساد در زبان" خوانده اند، به هیچ وجه پدیده ای تازه نبود و گناه آن را نباید سراسر به دوش موالی، خاصه ایرانیان نو مسلمان، انداخت. " فساد و لحن" که در بسیار جایها چیزی جز گویشهای گوناگون قبائل نیست، پیش از اسلام نیز وجود داشته است، زیرا زبان فصیح عربی، که همانا زبان اشعار کهن و قرآن کریم است، بیشتر در میان شاعران و کاهنان و بزرگان عرب مورد استعمال داشت نه عامه عرب. حتی شاید بتوان گفت که در قبائل مرکز عربستان نیز، که لهجه ها یشان را " فصیح" خوانده اند، " العربیه الفصحی" به نحو تمام و کمال بکار نمی رفت. بنابراین " فساد" پدیده ای تازه نبود بلکه پدیده تازه یکی شعر و احساسی بود که مسلمانان نسبت به آن فساد حاصل کرده بودند ودیگر احساس نیاز به تدوین قوانین زبان بود که عموم سخندانان و متفکران را فراگرفته بود. روایاتی که از نگرانی حضرت علی (ع) یا ابوالأسود پرده برداشته اند ، در عین حال زبان حال اجتماع فرهنگ یافته مسلمانان، خاصه در شهرهای بصره و کوفه است. این شعور و آگاهی، سرانجام ، در اقدام ابوالأسود ظهور عینی یافت: وی نص قرآن کریم را ، که تا آن زمان از علائم تهی بود، به کمک نقطه های رنگین اعراب گذاری کرد: شاید بتوان این کار را نخستین گام در راه کشف قواعد زبان دانست.
با اینهمه از زمان ابوالاسود (متوفی در 69 ه) تا خلیل بن احمد (متوفی در 175 ه) ، که پایه گذار حقیقی نحو است، و شاگرد ایرانی نژادش سیبویه (متوفی در 177 ه) روایات بسیار ناچیزی به دست رسیده است که به روشن شدن اوضاع در این فاصله یک صد و چند ساله کمکی نمی کند. بهمین جهت، ظهور کتاب شگفت آور سیبویه، که با نوعی تعظیم "الکتاب" خوانده می شود، در راستای تحول فرهنگی پدیده ای غریب و غیر قابل درک تلقی می شود و پژوهشگران برای توجیه این ظهور نابهنگام به دنبال عوامل و اسبابی که راه تکوین آن را هموار ساخته گردیده اند و فرهنگهای بیگانه، از فارسی و هندی گرفته تا سریانی و یونانی، را سرچشمه واقعی آن پنداشته اند و در این راه افراط بسیار کرده اند.
کتاب سیبویه، شاید به سبب وسعت و دقت اطلاعاتی که در آن گرد آمده ، در آغاز چندان مورد توجه قرار نگرفت. حدود صد سال بعد بود که مبرد ( متوفی در 285ه.) چندین شرح و مدخل بر الکتاب نوشت و موجب شد که نویسنده آن، سیبویه، استاد مسلم نحو عربی گردد. اینک هزار و دویست سال است که وی همچنان استاد مسلم نحو است و هیچیک از هزاران کتابی که در نحو نوشته شده، تغییر عمده ای در اساس ساختمان نحو او ایجاد نکرده است.
حال، پس از این مقدمه تاریخی، می توان گمان برد که کتاب سیبویه و نیز دیگر کتابهای بزرگ نحو که در نخستین قرنهای هجری تدوین یافتند به هیچ وجه برای آموزش زبان مورد استفاده قرار نمی گرفتند و هرگز به کار نو آموزان، خاصه نوآموزان بیگانه، نمی آمدند. و نیز می توان حدس زد که تنها وجود مسلمانان ایرانی که درجوامع عربی عراق می زیستند عامل اصلی ایجاد نحو نبوده است، هر چند که ایشان در پیدایش احساس نیاز به نحو و گاه در تدوین آن اثر بسزائی داشته اند. اما از آنجا که تعطیل اختراع نحو به نفوذ بیگانگان و احتیاج آنان به زبان عربی آسان و سهل الوصول جلوه می کند، همه محققان از عرب و عجم کوشیده اند آن پدیده طبیعی زبان را با این عامل عرضی توجیه کنند.
به هیچ روی نیم توان باور داشت که هرگز جوانی بیگانه، از طریق کتاب سیبویه یا کتابهای نظیر آن، زبان عربی آموخته باشد. حتی امروز که آن معانی در کتابهای ساده تر و منظمتر، در چاپهای زیبای رنگین، همراه با تمرینهای متعدد فراهم آمده است باز هم آموختن عربی به یاری آنها دشوار است. قرنهاست که محققان جوان خاورزمین، با اعتقاد شدید به کارآیی ساختمان نحو، آن دشواری جانکاه را با ممارست صادقانه و چندین ساله خویش جبران کرده اند و لب به شکایت نگشوده اند، حال آنکه نحو هنجاری همیشه طبیعی ندارد. ساختها والگوهای آن گاه چنان خشک و منطقی است که زبان را با کش و قوسهای گاه غیر منطقی اش نمی توان به آسانی در آن جای داد. بسیار اتفاق می افتد که نحویون، قاعده ای می نهند و سپس، برای آن که بتوانند یکی از پدیده های زبان را در آن جا بگنجانند، نامها و توجیهات غریبی به آن پدیده می بخشند. مثلا نمی دانیم چرا مصوتهای بلند را که خود عین صوت اند، حرفهائی ساکن تلقی کرده هنگام نگارش، روی آنها علامت سکون می گذارند. محققانی که گرفتاری نحویون را در کار حروف عله و مصوتهای مرکب و تغییرات آوایی ملاحظه کرده اند از خود می پرسند آیا قاعده " التقای ساکنین" موجب آن تعطیل نشده است؟ بحثهای آوا شناختی عربی یکی از وسیعترین و زیباترین کشفیات نحویون است. اما قاعده " التقای ساکنین" در حروف عله باعث گردیده است که بسیاری از توجیهات آنان با توجیهات زبانشناسی جدید مغایر شود.