دین و هنر
گروههای دینی تأثیر بسیار نیرومندی بر گسترش هنر داشتهاند براساس نظریات (هاینزورنر) Heinz werner کلیه مواد و مصالح شاعرانه، تمام صور خیال هیجانانگیز، تمام واژههای استعارهای که به جای واژههای صریح به کار میروند تماماً حاصل تابوهای زبان شناختیاند.
هنرهای دیداری نیز از این تأثیر بر کنار نمیمانند. بعنوان مثال: اهمیت منظره در نقاشی چینی با بازگشت به طبیعت تبیین میشود که یکی از 5 اصل آیین (تائو) است. (شاربونو) رابطه میان مجسمهسازی را با نمایش آئینی (دیونیزوس) و صورتکهای وحشتانگیز آن و رابطه این دو را با آیین (اورفه پرستی) نشان داده است. در یونان علاوه بر اورفه پرستی، آیین دینی دیگری به فیثاغورس معروف بوده رواج داشته است. این آیین مرز راز اعداد را وارد هنر کرد. مسیحیت نیز همواره بر هنر تأثیرگذار بوده. شورای کشیشان کاتولیک فرمانی را تصویب میکند که به موجب آن ساختن تصویرهای مذهبی نباید ناشی از الهامات هنرمند باشد. بلکه این کار باید براساس اصولی که کلیسای کاتولیک و سنت دینی مشخص میکند انجام شود. فقط هنر به هنرمند تعلق دارد. اما سفارش تصویرها و چگونگی ترکیب حالت آنها از اختیارات کشیشان است.
نفوذ دین در حوزه هنر معماری موضوع تحقیقات گستردهای شده است. آیین قدیمی (ودائی) برای پرستش, داشتن محل سرپوشیده را ضروری نمیدانسته، اما آیین بودائی به عکس معتقد به حفظ اشیاء و بقایای انسانهای مقدس است. به همین جهت وجود محل سرپوشیده و بنا کردن ساختمان را لازم دانسته. آئین پرستش مردگان که پایه ادیان قدیم مصر است، هم ساختن اهرام را توجیه میکند، هم توجیه کننده علت فقدان هنر در سکونت گاههای شخصی است. زیرا براساس اعتقاد مصریان قدیم سکونتگاه واقعی انسان گور او است،
وقتی پدر خانوادهای میمیرد، بقیه اعضا بدلیل ترس از سرایت جادو خانهای را که پدر در آن مرده است، ترک میکنند.
به این ترتیب سکونت گاه زندگان جای موقتی است و هیچگونه توجهی به زیبائی آن نمیشود. این آیین پرستش مردگان در خاور دور تأثیر شگفتانگیزی بر جای میگذارد: در این منطقه، اشیاء تزئینی زیبا و کوچک پدید میآید. یعنی هر خانه به یک آرامگاه نیاکان تبدیل میشود. اما در خانههای کوچک محل اختصاص یافته به اشیاء و تندیسهای نیاکان نمیتوانسته جای بزرگی را اشتغال کند. به همین دلیل ابعاد اشیاء آئینی را کوچک ساختهاند. کوچک و گرانبها.
در تبدیل هنر قدیم به هنر جدید نیز، تبعیت از تغییرات دینی را شاهدیم از طریق این تغییرات تبدیل هنر قدیم به هنر جدید قابل توجیه و تبیین است. خدایان یونان مظهر قدرتهای طبیعی هستند از این رو معابد محدود است خدای مسیحیت اما خود بینهایت است و ناگزیر معابد بزرگ میشود. بنای معبد با شهری که بر آن مسلط است آمیخته نمیشود، بلکه غولآسا از دل خانهها سر بر میکشد و چنان مینماید که انگار درهایش به روی تمام بشریت گشوده است و با برجها و منارههایش میخواهد در آسمان بالا رود.
دین مجموعهای اصول ثابت، اسطورهها، احساسها و حرکات جمعی است که همه اینها فرد را عمیقاً تحت تأثیر قرار میدهد و در نتیجه هنگامی که یک اثر هنری پدید میآورد، این زندگی پر راز و رمز در این اثر جلوهگر میشود. بیسبب نیست که king پیش از کندهکاری روی چوب برای سیر و سلوک به جنگل میرفت و جیوتو نقاش پیش از نقاشی کردن، دعا میخواند.
هر دینی منبع الهام خاص خود را دارد و بر حسب اینکه براساس پرستش نیاکان یا پرستش مظاهر طبیعت بنا شده باشد، بر نیروانا تکیه کند یا بر رمز و راز صلیب... این گوناگونی تجلیات در گوناگونی تکنیکهای هنری جلوهگر میشود.
وجود گروههای دینی ناشی از تمایز میان دنیای مقدسات و دنیای نامقدس است که بر اثر چالش این دو، تمایز آنها بیشتر آشکار میشود و در نتیجه دو نوع هنر در جامعه نمود مییابد: هنر دینی و هنر غیردینی. این دوگانگی زیباشناختی نزد اقوام غیرمتمدن و نزد کاناکها در کالدونی جدید که تندیس بنای اسطورهای خود را با تقدس میسازند و در عین حال بر روی شاخههای خشک نی، نقشهای ریزی به منظور لذت بصر میکشند کاملاً وجود دارد. این دوگانگی در مسیحیت قرون وسطی نیز حضور دارد: در این دوران، هنر کلیسایی در معماری کلیسا، در تعزیه خوانی، و در افسانهای حماسی مربوط به بنیادهای دینی با هنر غیردینی مثل معماری کاخها، قلعهها، افسانههای حیوانات و نمایشهای مضحک (که اغلب براساس روایات ضددینی تنظیم شده) پهلو میزند تعارض میان این دو نوع هنر از قدیمیترین ایام تاکنون مرتباً تشدید شده. البته این دوگانگی مانع انتقال یک فرم هنری از گروهی به گروه دیگر نمیشود. اما در این انتقال معنی آن تغییر میکند بعنوان مثال : اشعار (تروبادورها) همراه با جنبش فرقه فرانسیکن به داخل کلیسایی کاتولیک نفوذ میکند. مضمون آنها که عشق است بر جای میماند اما مصداق و هدف آنها تغییر میکند: عشقهای محافل فئودالی به عشق مطلق و عشق به بانوی ارباب به عشق به مسیح نجات دهنده تبدیل میشود. جامهای مرمر سفید، جامهای آیینهای دینی میشود ولی با کارکرد متفاوت، یعنی به جای استفاده از آنها در زندگی روزمره، این جامها به ظرفهای آئینی برای نذر و نیاز بدل میشود.
در بناهای قدیمیتر کلیسای مسیحیت طرح کاخ ایرانی در آسیای صغیر و سوریه بازسازی میشود. (لالو) بر این نکته تاکید دارد که: هنر در گوهر خود دینی نیست اما هنگامی که گروهی از مردان دین آن را به خدمت میگیرند، دینی میشود. تصویرها و اشیاء دینی فقط تجلی سادهای نیستند بلکه حاوی نیروهای جادوئیاند، خوش یمن یا بدیمناند به همین دلیل باید آنها را بر طبق اصول تثبیت شده نقاشی کرد تا نیروی جادوئی آنها همچنان تحت سلطه انسان باقی بماند. در تمام آیینها ابزار قدیمی مراسم آئینی بدقت حفظ میشود. تیر، سنگ آتشزنه در مصر، تیغهای مسلمانی برنزی در کارتاژ... بدینسان هر جا که دین قدرت زیاد خود را اعمال میکند (مانند جوامع شرقی) هنر میدان و عرصه محدودتری در اختیار دارد و در جوامعی که نهادهای دیگر با دین در رقابتاند عرصه نوآوری در هنر وسعت بیشتری دارد. گروههای دینی فقط حافظ هنر دینی نیستند، بلکه به نوعی مبلغ آن نیز هستند. فیالمثل: رابطه دولتی میان کشیشیان انگلیسی و فرانسوی سبب شد که معماری فرانسوی در انگلیس متداول شود. اسلام معماری مناره و گنبد را به هند برد. دین بودا نیز عناصر هنری خود را از سواحل هند تا جزائر ژاپن گسترش داد.
دین در طول تاریخ بعضی از انواع هنر را به نابودی کشانده و انواع دیگر را توسعه داده است. هر زمان که در یک مرکز دینی عناصر معتقد به کلام بر عناصر معتقد به نمادها چیره شود تصویر شکنی، شمایل شکنی و در نتیجه عدم رشد هنرهائی مانند نقاشی و مجسمهسازی را سبب میشود. ده فرمان موسی و نیز دستورات قرآن تصویر کردن خداوند را منع میکند. اما هنگامی که هنری به این طریق تضعیف میشود تغییر مسیر میدهد. قانون موسی مانع پیشرفت هنر تصویرگری میشود. اما هنر تا حدود زیادی این وضعیت را از راه تغزل جبران میکند. به این ترتیب هر کجا تصویرگری تضعیف شده، شاعری درخشش بیشتری یافته است. ممنوعیتهای قرانی رشد تمام هنرهای طبیعتگرا را نزد اعراب متوقف ساخت. اما در عوض هنری متافیزیک پدید آورد که با 28 حرف الفباء و چند حیوان افسانهای جهان پرنقش و نگاری ساخت که برای چشم لذتبخش و برای روان آرامش بخش است. در هلند نفوذ پیروان کالون مانع تمرکز استعداد صورتگری مردمان فلاماند بر روی نقاشی دینی شد اما در عین حال این ذوق به سمت منظرهسازی و تک چهرهسازی متمایل گشت. به این ترتیب دین همواره با فرمانها، با اصول جزمیش، با ممنوعیتهایش و با عرفانش همواره بر هنر تأثیرگذار بوده است.