دیگر از آیاتى که بر برترى على مرتضى علیه السلام بر همه پیامبران غیر از پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم دلالت دارد آیه مباهله است:
فمن حاجک فیه من بعد ما جاءک من العلم فقل تعالوا ندع ابناءنا و ابناءکم و نساءنا و نساءکم و أنفسنا و انفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنه الله على الکاذبین (1) .
«پس هر که درباره آن (قرآن یا عیسى) با تو به بحث و مجادله پرداخت پس از آنکه علم آن به تو رسید،پس بگو:بیایید ما و شما فرزندان و زنان و جانهاى خویش را بخوانیم آن گاه به درگاه خدا زارى کنیم و در حق یکدیگر نفرین کنیم و لعنت خدا را بر هر کدام از ما دو گروه که دروغگوست قرار دهیم».
شأن نزول آیه
از مسائلى که به حد ضروریات اولیه و امور مسلم رسیده است نزول آیه مباهله در حق اهل عبا و پنج تن برگزیده خدا علیهم السلام است،به گونهاى که این مطلب را بسیارى از محدثان و مفسران و مورخان و متکلمان در کتابهاى خود آورده وجزء مسائل مسلم و غیر قابل تردید انگاشتهاند،بلکه بیشتر مسلمانان قائلند که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در داستان مباهله با نصاراى نجران از زنان جز پاره تن خود فاطمه علیها السلام،و از فرزندان جز دو نوه و گلهاى خود حسن و حسین علیهما السلام،و از جانها (کسانى که به منزله جانند یا حکم خود شخص را دارند) جز برادرش على علیه السلام را که نسبت به او منزلت هارون با موسى علیه السلام را داشت،فرا نخواند.اینانند اهل این آیه،و بسیارى از علماى عامه نزول این آیه را درباره آنان ذکر کردهاند،از جمله:
1محمد بن جریر طبرى در تفسیر خود گوید:پیامبر صبح زود بیرون آمد در حالى که حسین را در آغوش و دست حسن را در دست گرفته و فاطمه پشت سر حضرتش حرکت مىکرددرود خدا بر همه آنان باد. (2)
2حاکم نیشابورى در«مستدرک»و ابو نعیم در«دلائل»از جابر بن عبد الله انصارى آوردهاند که گفت:عاقب و سید (دو تن از سران نصاراى نجران) بر رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم وارد شدند و حضرت آنان را به اسلام دعوت نمود... (و داستان را ادامه مىدهد تا آنجا که گوید) پس آنها را به نفرین در حق یکدیگر فراخواند و آنان وعده دادند.فردا صبح رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم دست على و فاطمه و حسن و حسین را گرفت و آمد و کسى را نزد آنان فرستاد اما آنان نپذیرفتند... (و در آخر سخن درباره معناى آیه گوید) مراد از انفسنا رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم و على،و از ابناءنا حسن و حسین،و از نساءنا فاطمه علیهم السلام مىباشد. (3)
3جار الله زمخشرى گوید:پس نصاراى نجران نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم آمدند در حالى که آن حضرت،حسین را در آغوش و دست حسن را در دست گرفته و فاطمه در پشت سر آن حضرت و على در پشت سر فاطمه علیهم السلام در حرکت بود وپیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آنان مىفرمود:هرگاه من دعا کردم شما آمین بگویید.اسقف نصارا به همراهان گفت :«اى گروه نصارا،من چهرههایى را مىبینم که اگر خداوند بخواهد کوهى را به خاطر آنان از جا مىکند،با آنان مباهله نکنید که به هلاکت مىرسید»...و در این حادثه دلیلى بر فضیلت اصحاب کساء هست که دلیلى از آن قوىتر وجود ندارد. (4)
4فخر رازى گوید:چون پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم دلائل کافى براى نجرانیان آورد ولى آنان بر جهل و نادانى خود پافشارى کردند،به آنان فرمود:خداوند مرا امر فرموده که اگر حجت را نپذیرید با شما مباهله کنم.گفتند:ما مىرویم در کار خود مىاندیشیم سپس حضور شما مىرسیم.چون بازگشتند به عاقب که رایزن آنان بود گفتند:اى عبد المسیح،نظر شما چیست؟گفت :اى ترسایان،به خدا سوگند شما به خوبى مىدانید که محمد پیامبرى است که از جانب خدا فرستاده شده است و سخن درستى را هم درباره صاحب شما (عیسى علیه السلام) آورده است...پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در حالى که عبایى از موى سیاه بر دوش داشت بیرون شد و حسین را در آغوش و دست حسن را به دست گرفته و فاطمه پشت سر او و على رضى الله عنه پشت سر فاطمه در حرکت بود،و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مىگفت:هر گاه من دعا کردم شما آمین گویید.اسقف نجران که این صحنه را مشاهده کرد گفت:«اى ترسایان،من چهرههایى را مىبینم که اگر از خدا بخواهند تا کوهى را از جا برکند خداوند چنان کند،پس با آنان مباهله نکنید که هلاک مىشوید و دیگر تا روز قیامت یک نفر نصرانى بر روى زمین باقى نخواهد ماند». ..
و روایت شده است که:«چون پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم با آن عباى مویین بیرون شد حسن رضى الله عنه آمد و پیامبر او را به زیر عبا برد،سپس حسین رضى الله عنه آمد او را نیز زیر عبابرد،سپس فاطمه و سپس علىرضى الله عنهماآمدند،آن گاه پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آیه تطهیر را خواند:انما یرید الله...» (5) .و بدان که این روایت به منزله روایتى است که صحت آن در میان اهل تفسیر و حدیث مورد اتفاق است. (6)
5قرطبى گوید.ابناءنا دلیل آن است که نوههاى دخترى را نیز فرزند نامند،زیرا پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم حسن و حسین را با خود آورد و فاطمه پشت سر آن حضرت و على پشت سر فاطمه در حرکت بود و پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم به آنان مىگفت:هر گاه من دعا کردم شما آمین گویید. (7)
6سبط ابن جوزى گوید:«چون آیه ندع ابناءنا و ابناءکم نازل شد رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام را فراخواند و گفت:خداوندا،اینان اهل منند». (8) و عین همین عبارت را ابو حیان اندلسى (9) و احمد حنبل (10) و گنجى شافعى (11) آوردهاند.
این اقوالى که در شأن نزول آیه آوردیم قطرهاى از دریا و ذرهاى از صحراى بىکران است،براى اطلاع بیشتر رجوع کنید به کتاب«احقاق الحق»3/4679.و در اینجا خوب است شقوقى را که در آیه احتمال مىرود از زبان محقق دانشمند استاد محمد تقى فلسفىکه خداوند او را از گزند حوادث مصون بداردبیاوریم.ایشان گویند:
مباهله پنج تن اهل کساء و برگزیدگان الهى علیهم السلام با نصاراى نجران از نظر عقلىچهار گونه تصور دارد:1) دعاى هر دو طرف مستجاب شود و هر دو دسته هلاک گردند.2) دعاى هیچ کدام مستجاب نشود،و این امر سبب شود تا هر دو گروه که از سردمداران اجتماع و مبلغان دین بودهاند از نظر مردم بیفتند و ارزش آنان ساقط شود.3) دعاى نجرانیان مستجاب شود و گروه مخالف آنان گرفتار عذاب الهى شود.4) دعاى خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم مستجاب شود و نجرانیان دچار عذاب و هلاکت گردند.
هر یک از این احتمالات که غالب شود موجب آن است که طرفین دعوا جانب احتیاط گیرند و از اقدام به مباهله خوددارى نمایند،زیرا در این کار احتمال هلاکت و برافتادن از صحنه حیات و گرفتارى به عذاب است.با توجه به این نکته معلوم مىشود که خاندان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در برترین مرحله یقین به حقانیت خود قرار داشتند،و اگر کمترین تردید و اضطرابى در آنان وجود داشت هرگز به این امر خطیر اقدام نمىکردند.زیرا در این اقدام دو احتمال بود:یا به عذاب و هلاکت مىرسیدند و یا از نظر مردم مىافتادند و قدر و قیمت آنان نزد مردم کاهش مىیافت.روى همین وسوسهها و تردیدها بود که نجرانیان بازگشتند و جرأت بر مباهله پیدا نکردند و پس از آنکه به این کار حاضر نشدند رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم فرمود:«هلاکت بر نجرانیان سایه افکند،و اگر ملاعنه و مباهله مىکردند همگى به بوزینگان و خوکها مسخ مىگشتند و این بیابان بر آنان پر از شعلههاى آتش مىشد،و خداوند نجران و نجرانیان را از ریشه برمىانداخت حتى مرغان بر شاخسار درختان را،و یک سال نمىگذشت که همگى نابود مىشدند». (12) شاید این معنى که هیچگونه وسوسه و شک و تردید و اضطرابى به آن بزرگواران دست نداد و این که مباهله تنها میان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و نجرانیان نبود بلکه همه پنج تن علیهم السلام طرف دعوا بودند از دقت در خود آیه شریفه به دست آید.
علامه طباطبائى رحمه الله گوید:در اینجا نکتهاى است و آن اینکه:خداوند به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم فرموده است:«پس از آنکه دانش آن به تو رسید مباهله کن»،و این مىرساند که چون تو یقین به حقانیت خویش دارى دل خوش دار که به اذن خدا پیروز مىشوى و خدا یاور توست و هیچگاه تو را تنها نخواهد گذارد.
و نیز گوید: مباهله و ملاعنه گرچه به حسب ظاهر میان احتجاج گونهاى بود میان پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم و نجرانیان،ولى این دعوت عمومیت داشت و فرزندان و زنان را نیز شامل بود تا دلیل اطمینان داعى به حقانیت و راستى دعوت خود باشد،زیرا خداوند مهر و محبت زن و فرزند را در دل انسان به ودیعت نهاده و انسان در راه نگهدارى آنان جانفشانى مىکند و به خاطر حمایت از آنان و غیرت بر آنان خود را به خطر مىاندازد،ولى مىبینیم که پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم آنان را به همراه خود مىآورد حتى فرزندان را که طبیعتا علاقه بیشترى به آنان دارد جلو مىاندازد!
و نیز گوید:این که فرموده است:«پس لعنت خدا را قرار مىدهیم»بیان حال ابتهال و زارى آنان به درگاه خداست،و این که فرموده:«قرار مىدهیم»ونفرموده:«از خدا مىخواهیم که چنین کند»اشاره به این است که این دعا غیر قابل رد است و حتما مستجاب مىشود زیرا وسیلهاى است براى امتیاز حق از باطل.