بهشت در قرآن
«بهشت» صفت تفضیلی بوده است برای بیان «بهترین جهان» یا «بهترین زندگی». در اوستا این صفت با واژهی «انگهو» آمده است. جهان مقابل و ضد آن که امروزه دوزخ، یا جهنم نامیده میشود «دژانگهو» خوانده شده است
واژهی «جنت» را در قرآن، معادل همان واژهی «بهشت» دانستهاند. اما واژهی «جنت» علاوه بر آنکه به جهان بهتر، یا به بهترین زندگی اشاره داشته باشد همچنین از نوعی پوشیدگی و ابهام نیز خبر میدهد. واژهی «جنت» در اصل از «جَنّ»((janna گرفته شده و با واژههایی از قبیل «جِن»(jen)، «جنین»، «مجنون»، «جنان»، «أجنّه» و «جنون» از یک خانواده میباشد.
واژهی «جَنّ» به معنای پوشیدن و پنهان کردن است. یعنی هرچیز که چند و چون دقیق آن از حواس انسان پنهان و در ابهام باشد. «جنین» بچهای را میگویند که در رحم مادر قرار دارد و هنوز تولد نیافته و از دید دیگران پوشیده است.«أجنّه» جمع آن است که در قرآن نیز آمده است:«أنتم أجنته فی بطون ا’مهاتکم»(سوره نجم آیهی32)
«جن» به کسانی گفته میشد که از نظر ما پوشیده و پنهان هستند، کسانی که با ما بیگانههستند و آنها را ندیدهایم. در برابر «انس»(ens) یعنی کسانی که با ما آشنا و مانوس هستند. «مجنون» هم یعنی کسی که ارادهی بیگانهای، یا ارادهی کس دیگری، بر عقل و خرد او تسلط یافته و خرد او را پوشانیده است.
در همه مشتقات دیگر این واژه، مفهوم پوشیدگی، ابهام و ناشناختگی همچنان وجود دارد. بنا براین، پرسشی که پیش میآید این است که معنای پوشیگی و ابهام در واژهی «جنت» به چه مناسبت است؟ به تعبیر دیگر، از یکسو تعریفهای روشن و نسبتا دقیق از آن جهان بهتر و از بهشت آینده در تفسیرها و روایات آمده است و از سوی دیگر، خود واژهی «جنت» یعنی جایی، یا مقامی که از حواس کنونی ما پوشیده است و در ابهام قرار دارد.
برخی از مفسرین برای حل این تناقض، «جنت» را جایی یا زمینی دانستهاند که پوشیده از درختها، سبزهزارها، و گلها است. اگر چه این تعبیر لااقل به عنوان تمثیلی دلپذیر برای آن جهان برتر میتواند باشد اما به لحاظ واژه شناسی، اگر این استدلال را بپذیریم، بنا براین باید قبول کنیم که اصل «جنت» که مقصود و موعود برگزیدگان است باید همان زمین خشک و خالی باشد که روی آن نقابی از سبزه و گیاه کشیده شده است. زیرا واژه «جنت» باید به آن چیز پوشیده و پنهان اشاره کند و نه به آن چیزی که پوشاننده است.
بهنظر میرسد برای فهم بهتر واژهی جنت در متن قرآن، به سهنکتهی اساسی باید توجه داشت
1- جدا کردن متن سنت از متن قرآن. منظورم از «متن سنت» عبارت است از همهی روایات، تفسیرها و باورهایی که در قرنهای پس از نزول قرآن شکل گرفته است و به نام اسلام و دین در فرهنگ ما تثبیت شده و جایگزین زبان قران شده است.
2- زبان تمثیلی و ادبی قرآن که برای بیان امر متعالی، اعم از معاد و بهشت و قیامت به کار گرفته شده است. مثلا در توصیفی که قرآن از جنت ارائه داده، به جهت اینکه ذهن مخاطب را متوجه تمثیلی بودن آن تصویرها بنماید، ضمن آنکه همهی آن تصویرها را متشابه خوانده است همچنین بلافاصله آمده است که:
«خدای را از اینکه به پشهای یا فروتر از آن مثل زند، شرم نیاید، پس کسانی که ایمان آوردهاند میدانند که آن مثل از جانب خداوندشان است و کسانی که به کفر گراییدهاند میگویند: خداوند از این مثل چه قصدی داشته؟ بسیاری را با آن گمراه و بسیاری را راه مینمایاند...»(بقره آیهی 26)
به تعبیر دیگر، همهی آن تصویرها که در باره بهشت در آیه قبل آمده است در این آیه بعدی، به عنوان تمثیلی خرد و ناچیز و کوچک معرفی میشود.
3- میزان فهم و درک مخاطب از آیندهی نسبتا دوری که ساز و کارش با آنچه اکنون درک میکند متفاوت است. به عنوان مثال: مفهوم علم، یا خیر و خوبی، برای ما در دوران کودکی، مطابق ظرفیت و سن وسال آن روزگار ما بود و تعریفی هم که بزرگترها از خیر و نیکی برای ما بیان میکردند مطابق فهم ما در آن مقطع سنی بوده است که در مراحل بعدی این تعریف گسترش یافته و مفاهیمی شده است که تصورش در هنگام کودکی برای ما امکان نداشت. یعنی آینده به آنگونه که واقعا پدید آمده است در آن هنگام از ذهن ما پوشیده (جنت) بوده است. در باره تصوراتی که خودمان در هنگام کودکی نسبت به زندگی آینده خویش داشتهایم نیز همین گونه است. تصوری که ما امروز با همهی دانش و فهم خود از آیندهی بشریت و زندگی انسان در هزارههای آینده داریم، باز هم به همان پوشیدگی(جنت) راه میبرد. ما با تجربهای که از تغیرات و دگرگونیهای گذشته تا کنون داشتهایم میتوانیم بپذیریم که گذشتگان ما در هزار سال پیش به هیچ روی قادر نبودند آنچه را که در زندگی انسان امروز پدید آمده است تصور کنند.
مهمترین فراز این پوشیدگی از نگاه دینی، که به زندگی فردی هر انسان هم مربوط میشود، عالم پس از مرگ دانسته شده است. چنان مینماید که مرگ، تولد تازهای در ساحتی دیگر از «وجود» است که ساز و کارش با آنچه انسان اکنون دارد متفاوت خواهد بود. ساحتی که چگونگی آن از اندیشهی امروز ما پوشیده است( یعنی جنت) و تصور آن جز با تمثیل و متشابهات امکان ندارد.
شاید کلام مولوی در مثنوی، اشارهای به همین معنا باشد که: «آنچه اندر وهم ناید، آن شوم