خلاصه زندگینامه استاد شهریار
سید محمد حسین بهجت تبریزی فرزند آقا سید اسماعیل موسوی معروف به حاج میرآقا خشکنابی در سال ۱۳۲۵ هجری قمری (شهریور ماه ۱۲۸۶ هجری شمسی) در بازارچه میرزا نصراله تبریز واقع در چای کنار چشم به جهان گشود.
اصولاً شرح حال و خاطرات زندگی شهریار در خلال اشعارش خوانده میشود و هر نوع تفسیر و تعبیری که در آن اشعار بشود به افسانه زندگی او نزدیک است و حقیقتاً حیف است که آن خاطرات از پرده رؤیا و افسانه خارج شود.
گو اینکه اگر شأن نزول و علت پیدایش هر یک از اشعار شهریار نوشته شود در نظر خیلی از مردم ارزش هر قطعه شاید ده برابر بالا برود، ولی با وجود این دلالت شعر را نباید محدود کرد.
شهریار یک عشق اولی آتشین دارد که خود آن را عشق مجاز نامیده. در این کوره است که شهریار گداخته و تصفیه میشود. غالب غزل های سوزناک او، که به ذائقه عموم خوش آیند است، یادگار این دوره است. این عشق مجاز است که در قصیده ( زفاف شاعر ) که شب عروسی معشوقه هم هست، با یک قوس صعودی اوج گرفته، به عشق عرفانی و الهی تبدیل میشود. ولی به قول خودش مدتی این عشق مجاز به حال سکرات بوده و حسن طبیعت هم مدتها به همان صورت اولی برای او تجلی کرده و شهریار هم با زبان اولی با او صحبت کرده است.
بعد از عشق اولی، شهریار با همان دل سوخته و دم آتشین به تمام مظاهر طبیعت عشق میورزیده و میتوان گفت که در این مراحل مثل مولانا، که شمس تبریزی و صلاح الدین و حسام الدین را مظهر حسن ازل قرار داده، با دوستان با ذوق و هنرمند خود نرد عشق میبازد. بیشتر همین دوستان هستند که مخاطب شعر و انگیزهًَ احساسات او واقع میشوند. از دوستان شهریار میتوان مرحوم شهیار، مرحوم استاد صبا، استاد نیما، فیروزکوهی، تفضلی، سایه، و نگارنده و چند نفر دیگر را اسم برد.
شرح عشق طولانی و آتشین شهریار در غزل های ماه سفر کرده، توشهً سفر، پروانه در آتش، غوغای غروب و بوی پیراهن مشروح است و زمان سختی آن عشق در قصیده " پرتو پاینده " بیان شده است و غزل های یار قدیم، خمار شباب، ناله ناکامی، شاهد پنداری، شکرین پسته خاموش، توبمان و دگران، ناله نومیدی، و غروب نیشابور حالات شاعر را در جریان آن عشق حکایت میکند. شهریار در دیوان خود از خاطرات آن عشق غزل ها و اشعار دیگری دارد از قبیل حالا چرا، دستم به دامانت و ... که مطالعهً آنها به خوانندگان عزیز نشاط میدهد.
عشق های عارفانه شهریار را میتوان در خلال غزل های انتظار، جمع و تفریق، وحشی شکار، یوسف گمگشته، مسافرهمدان، حراج عشق، ساز صبا، و نای شبان و اشگ مریم، دو مرغ بهشتی، و غزل های ملال محبت، نسخه جادو، شاعر افسانه و خیلی آثار دیگر مشاهده کرد. برای آن که سینمای عشقی شهریار را تماشا کنید، کافی است که فیلمهای عشقی او را که از دل پاک او تراوش کرده، در صفحات دیوان بیابید و جلوی نور دقیق چشم و روشنی دل بگذارید. هرچه ملاحظه کردید همان است که شهریار میخواسته زبان شعر شهریار خیلی ساده است.
محرومیت و ناکامی های شهریار در غزل های گوهر فروش، ناکامی ها، جرس کاروان، ناله روح، مثنوی شعر، حکمت، زفاف شاعر، و سرنوشت عشق به زبان خود شاعر بیان شده و محتاج به بیان من نیست.
خیلی از خاطرات تلخ و شیرین شهریار از کودکی تا امروز در هذیان دل، حیدر بابا، مومیایی و افسانه ی شب به نظر میرسد و با مطالعه آنها خاطرات مزبور مشاهده میشود.
شهریار روشن بین است و از اول زندگی به وسیله رویا هدایت میشده است. دو خواب او که در بچگی و اوایل جوانی دیده، معروف است و دیگران هم نوشته اند.
اولی خوابی است که در سیزده سالگی موقعی که با قافله از تبریز به سوی تهران حرکت کرده بود، در اولین منزل بین راه - قریه باسمنج - دیده است؛ و شرح آن این است که شهریار در خواب میبیند که بر روی قلل کوهها طبل بزرگی را میکوبند و صدای آن طبل در اطراف و جوانب میپیچد و به قدری صدای آن رعد آساست که خودش نیز وحشت میکند. این خواب شهریار را میتوان به شهرتی که پیدا کرده و بعدها هم بیشتر خواهد شد تعبیر کرد.
خواب دوم را شهریار در 19 سالگی میبیند، و آن زمانی است که عشق اولی شهریار دوران آخری خود را طی میکند و شرح خواب به اختصار آن است که شهریار مشاهده میکند در استخر بهجت آباد (قریه ای واقع در شمال تهران که سابقاً آباد و با صفا و محل گردش اهالی تهران بود و در حال حاضر جزو شهر شده است) با معشوقهً خود مشغول شنا است و غفلتاً معشوقه را میبیند که به زیر آب میرود، و شهریار هم به دنبال او به زیر آب رفته، هر چه جستجو میکند، اثری از معشوقه نمییابد؛ و در قعر استخر سنگی به دست شهریار میافتد که چون روی آب میآید ملاحظه میکند که آن سنگ، گوهر درخشانی است که دنیا را چون آفتاب روشن میکند و میشنود که از اطراف میگویند گوهر شب چراغ را یافته است. این خواب شهریار هم بدین گونه تعبیر شد که معشوقه در مدت کوتاهی از کف شهریار رفت و در منظومهً ( زفاف شاعر ) شرح آن به زبان شهریار به شعر گفته شده است و در همان بهجت آباد تحول عارفانه ای به شهریار دست میدهد که گوهر عشق و عرفان معنوی را در نتیجه آن تحول مییابد.
شعر خواندن شهریار طرز مخصوصی دارد - در موقع خواندن اشعار قافیه و ژست و آهنگ صدا، همراه موضوعات تغییر میکند و در مواقع حساس شعری، بغض گلوی او را گرفته و چشمانش پر از اشک میشود و شنونده را کاملا منقلب می کند.
شهریار در موقعی که شعر میگوید به قدری در تخیل و اندیشه آن حالت فرو میرود که از موقعیت و جا و حال خود بی خبر میشود. شرح زیر نمونهً یکی از آن حالات است که نگارنده مشاهده کرده است:
هنگامی که شهریار با هیچ کس معاشرت نمیکرد و در را به روی آشنا و بیگانه بسته و در اطاقش تنها به تخیلات شاعرانه خود سرگرم بود، روزی سر زده بر او وارد شدم. دیدم چشمها را بسته و دستها را روی سر گذارده و با حالتی آشفته مرتباً به حضرت علی علیه السلام متوسل میشود. او را تکانی دادم و پرسیدم این چه حال است که داری؟ شهریار نفسی عمیق کشیده، با اظهار قدردانی گفت مرا از غرق شدن و خفگی نجات دادی. گفتم مگر دیوانه شده ای؟ انسان که در اطاق خشک و بی آب و غرق، خفه نمیشود. شهریار کاغذی را از جلوی خود برداشته، به دست من داد. دیدم اشعاری سروده است که جزو افسانهً شب به نام سمفونی دریا ملاحظه میکنید.
شهریار بجز الهام شعر نمیگوید. اغلب اتفاق میافتد که مدتها میگذرد، و هر چه سعی میکند حتی یک بیت شعر هم نمیتواند بگوید. ولی اتفاق افتاده که در یک شب که موهبت الهی به او روی آورده، اثر زیبا و مفصلی ساخته است. همین شاهکار تخت جمشید، که یکی از بزرگترین آثار شهریار است، با اینکه در حدود چهارصد بیت شعر است در دو سه جلسه ساخته و پرداخته شده است.
شهریار دارای توکلی غیرقابل وصف است، و این حالت را من در او از بدو آشنایی دیده ام. در آن موقع که به علت بحرانهای عشق از درس و مدرسه (کلاس آخر طب) هم صرف نظر کرده و خرج تحصیل او به علت نارضایتی، از طرف پدرش قطع شده بود، گاه میشد که شهریار خیلی سخت در مضیقه قرار میگرفت. به من میگفت که امروز باید خرج ما برسد و راهی را قبلا تعیین میکرد. در آن راه که میرفتیم، به انتهای آن نرسیده وجه خرج چند روز شاعر با مراجعهً یک یا دو ارباب رجوع میرسید. با آنکه سالهاست از آن ایام میگذرد، هنوز من در حیرت آن پیشامدها هستم. قابل توجه آن بود که ارباب رجوع برای کارهای مختلف به شهریار مراجعه میکردند که گاهی به هنر و حرفهً او هیچ ارتباطی نداشت - شخصی مراجعه میکرد و برای سنگ قبر پدرش شعری میخواست یا دیگری مراجعه میکرد و برای امر طبی و عیادت مریض از شهریار استمداد میجست، از اینها مهمتر مراجعهً اشخاص برای گرفتن دعا بود.
خدا شناسی و معرفت شهریار به خدا و دین در غزل های جلوه جانانه، مناجات، درس محبت، ابدیت، بال همت و عشق، درکوی حیرت، قصیده توحید، راز و نیاز، و شب و علی مندرج است.