با بررسی و تجزیه و تحلیل منابع اصلی تاریخ مغول، پس از واقعه کشور گشایی مغولان در چین و تصرف شهر پکن ، روابطی در مسائل سیاسی و اقتصادی با دولت خوارزمشاهیان ایجاد شد. این روابط حسنه در اثر حادثه شهر سرحدی اترار که مسلماً علاءالدین محمد خوارزمشاه دخالتی در این مورد نداشت با جنایتی به کدورت تبدیل شد و نقشه این جنایت توسط ترکن خاتون و برادرزاده اش غایرخان (اینالجوق) طراحی شده بود و روابط دولتین به شکلی انفجار درآمد1، در این مورد بخصوص استاد فرزانه دکتر حسین آلیاری می نویسد مقصر اصلی در تحریک و هجوم مغولها که منجر به نابودی صدها هزار نفر مسلمان و تخریب و سوختن شهرهای بیشمار اسلامی گردید خود سلطان علاءالدین محمد میباشد. غرور بیجا و فکر کوچک و طمع کاری بیش از اندازه او از طرف دیگر ضعف و ترسی که بروجودش مستولی شده بود این ضایعه اسفناک را بار آورد. به عقیده من با علم به اینکه در حادثه اترار ترکن خاتون و سرداران وابسته به او دخالت تام داشتند بازنبایستی سنگینی گناهان سلطان محمد را سبکتر نمود و کوشید تا تاریخ جدید اعتباری شایسته برای او در نظر بگیرد و ما برخلاف بعضی از محققین مغول عقیده داریم که اگر حادثه اترار بوقوع نمی پیوست و سلطان سیاست مدبرانه ای اتخاذ می نمود ایران در معرض حملات وحشیانه مغولها واقع نمی شد از یکطرف با تحقیق و مطالعه وقایع آن زمان می بینیم که مغولها احتیاجی نداشتند تا نیاز اقتصادی خود را از ایران تأمین نمایند و از طریقی هنوز مجادله بر علیه کوچک خان پایان نیافته بود و مغولها در چین و تنگرت گرفتاری داشتند و نمی توانستند در سه جبهه جنگ را شروع نمایند. و از طرف دیگر سیاست خارجی خوارزمشاهیان طوری بود که آن دو اصل را از نظر چنگیزخان بزرگ و پرقدرت جلوه میداد. ما برای تأیید مسائلی که پیش کشیدیم به یک دلیل مهم اکتفا می کنیم، موقعیکه برای مغولها راهی جز جنگ باقی نماند و چنگیزخان تصمیم به نبرد گرفت مدتی طول کشید تا سپاه خود را برای این هدف مهیب آماده سازد در حقیقت چنگیز هنور آن قدرت را در خود نمیدید که هجوم آنی را بر علیه ایران شروع نماید. می بینیم او تابستان 1219 میلادی را در کنار رودخانه ارتیش می گذراند و با تمام قوا شروع به جمع آوری سپاه از قبایل مغولستان می کند و این آماده باش تا سال 1220 میلادی ادامه می یابد.1
مغولها تقریباً در سال 616 ه ق وارد ماوراءالنهر شدند و با توجه به خط مشی زمامداران مغول، سرزمین ثروتمند شمال شرقی ایران با خاک یکسان گردید. «چنگیز پسر ارشد خود جوجی» را بسوی جنوب سیردربا روان نمود و فرزندان کوچک خود او گدای (اکتابی) وجعتای را روانه قلعگیان کرد. و خود با فرزند دیگرش تولوی پس از شکست بخارا وارد سمرقند شده از فرار علاءالدین محمد خوارزمشاه مطلع وسبتای و جبه نویان از فرماندهان مشهور خود را در پی او گسیل داشت. محمد شاه پس از فرار روی به اسفراین و ری نهاده و در ادامه راه با اقامت کوتاه در قلعه فرزین به اراک نزد فرزند خود «رکن الدین حاکم اراک» رفت. پس از مشورت با اتابک نقره الدین به سلطانی سرچاهان یعنی (سروجهان) شتافت و راه شمال در پیش گرفت نسوی می نویسد: « وجون سلطان به عراق رسید از اعمال همدان به مرج دولت آباد نزول کرد روزی چند آنجا بود و قریب بیست هزار از آوارگای دیار و مفلوکان روزگار با وی بودند ناگاه آغاز غارت برخاست و لشگرهای تاتار از جوانب چون دایره بر ایشان محیط شد. سلطان بنفس خویش از آن میان بدر جست باقی همه علف شمشیر شدند و عمادالملک نیز در زمره مقتولان بدرجه شهادت رسید سلطان به گیلان رفت و از آنجا به باستندار که در نواحی مازندران بعضوبت و کثرت دربندها موصوف است بدر شده و از آنجا به کنار بحر قلزم آمد و بر در دیهی از ضیاع آن مقام کرد به مسجد حاضر میشد و پنج نماز جماعت می گذارد و جهت وی قرآن میخواندند و او می گریست و نذرها میکرد و با خداوند سبحان تعالی عهدها تقدیم می داشت1 سلطان محمد خوارزمشاه که به همدان پناه برده بود با شنیدن اخبار مربوط به نیشابور و تعقیب کردن او از شهر خارج گردیده جبه نویان بتعجیل بطرف همدان رفت و بدون آنکه بر سلطان دست یابد شهر را متصرف شد. سوبوتای هم در همان زمان موفق گردید که بر قزوین دست یابد. علاءالدین در اینموقع به جزیره آبسکون در دریای خزر پناه برده بود صرف نظر از اخباری که نسوی و جوزجانی میدهند.
بر تولد اشپرلرنیز درباره اینکه حتی مرگ علاءالدین مدت زمانی در میان توده مجهول مانده است قابل تعمق و حلاجی بیشتری میباشد بنظر میرسد مغولها از پناهنده شدن محمد به جزیره اطلاعی حاصل نکردند چرا که اگر در این باره اخباری به آنها رسیده بود مسلماً سلطان را راحت نمی گذاشتند»2
«فرزند او جلال الدین «منکبرتی» بعد از اینکه موفق گردید سپاهی از ترکها و غوریان و تاجیکها و خلج ها و غوزها ترتیب دهد. عزم راسخ نمود تا با چنگیزخان درافتد. هدف در درجه اول عالی و قابل تقدیس بود و امید میرفت که جلال الدین با کوشش خستگی ناپذیر کارهایی انجام بدهد. غافل از اینکه امیران سپاه بجای اتحاد و همبستگی در خفا بر ضد هم کنکاش خواهند کرد و با دست خود ضربه های مهلکی را بر طرح سلطان وارد خواهند ساخت4. اولین نبرد، که با شاخه ای از مغولها وقوع یافت به نفع جلال الدین تمام گردید. چنگیز با اطلاع از این حوادث سردار خود «قوتوقونویان» راکه در عین حال دامادش بحساب می آمد مأمور مقابله با خوارزمشاه کرد.5
در حدود پروان نبرد سختی وقوع یافت و جلال الدین با تاکتیک حساب شده توانست مغولها را درهم بکوبد و آنها را منهدم سازد. این نبرد که به پیروزی خوارزمشاه پایان یافت و در حقیقت مقدمه نبرد سهمناکی بود بین او و چنگیز در کناره سند بوقوع پیوست. در نبرد پروان قوتوقونویان با سپاه شکست خورده عقب نشست. چنگیز که میدانست با گذشت زمان جلال الدین موفق خواهد شد سدی در برابرش بوجود آورد با شنیدن خبر ناکامی لشکر مغول به تعجیل بطرف غزنه آمد هدفش دستگیری جلال الدین و خاتمه کار خوارزمشاهیان بود1. با این اوصاف مغولان در خطوط اصلی و فرعی تهاجمات خود با کشتارهای وحشتناک و هول انگیز نواحی شمال شرقی و شرق و ناحیه شمال مرکزی را تحت حملات خود قرار میدهند. اما در حدود سالهای 625 ه ق به بعد فکر سازندگی در ایران یعنی قسمتی از امپراطوری بزرگ چنگیزی شکل دیگری بخود میگیرد که با فرستادن نمایندگان خان بزرگ به این مناظر ادامه می یابد.
هولاکو: فرزند تولوی که از سال 651 تا 663 ه ق در ایران حکومت کرده است. میتوان اوضاع سیاسی ایران را از زمان هولاکو تا پایان ایلخانان در سه دوره جداگانه بررسی نمود. دوره نخست: بین سالهای 651 الی 694 یعنی به سلطنت رسیدن غازان خان و دوره دوم: از سلطنت محمود غازان تا سال 736 ه ق یعنی پایان سلطنت ابوسعید و مرگ او .
که دوره اول مصادف با ویرانی شهرها و روستاها و اخذ مالیاتهای سنگین و اعمال روش اداری مستبدانه بویژه روش حکومتی ارغون تحت وزارت سعدالدوله یهود و زوال کشاورزی و کوچ دامداران مغول به ایران مربوط میشود. از سال 694 تا 736 ه ق که در واقع مصادف با پیشرفت چشم گیر اقتصادی بخصوص در امر کشاورزی و اصلاحات عظیم محمود غازان با تکیه بر اندیشه های سیاسی وزیر تاریخ نگار ایرانی اش خواجه رشیدالدین فضل الله همدانی است. این اصلاحات باعث قدرت و تسلط مرکزی میگردد و در عین حال بطور چشمگیر از نفوذ امیران و شاهزادگان کاسته شده و مانع گریز از مرکز سران عشایر مفول میشود. دوره سوم: از سال 737 تا 754 ه ق یعنی سال مرگ انوشیروان آخرین ایلخانان مغول«این در فصل نگارنده به بررسی دوره اول بین سالهای 651 الی 694 ه ق اهتمام ورزیده است که در واقع سالهای حکومت شش ایلخان اول (هولاکو 651 تا 663 ه ق – آباقاخان بن هولاکو 663 تا 680 ه ق سلطان احمد تگودابن هولاکو 680 تا 683 ه ق ارغون بن آباقا 683 تا 690 ه ق گیخاتوبن آباقا 690 تا 694 ه ق و باید و بن طرغای بن هولاکو 694 تا694 ه ق را دربر می گردد1».
در سال 651 منکوقاآن تصمیم گرفت با اعزام برادرانش قوبیلای و هولاکو به چین و آسیای غربی فتوحات مغولان را تکمیل کند از دستور صریح او به هولاکو اهمیت این موضوع مشخص میگردد. چون برگزیدن شخصیتی بمانند هولاکو سخن از عزم مغولان برای این کار است. و صاف مینویسد. «هولاکو شاهزاده ای جهاندار و دولتیاری جهانگیر بود او را صائین اجن می گفتند و در سخنان اوکتای قاآن آمده است که همه شاهزادگان بمابه لباس او هستند. یعنی موجب آرایشند. اما هولاکو و اولاد او حکم لباس زیر را دارند که بیواسطه مماس تن است2»
برگزیدن سرداری همچون هولاکو برای فتح آسیای غربی همچنانکه او نوشته این مورخ نامی عصر ایلخانان معلوم است کار ساده و آسان نمیباشد که منکوقاان در فرستادن او به این مناطق اصرار ورزیده. او با دستور خود مبنی بر حرکت به این مناطق مطامع مغولان را در لشکرکشی مشخص میگرداند «ز توران گذر کن به ایران خرام برآور بخورشید رخشنده نام» رسوم و یوسون یاسای چنگیزی را در همه امور فرا راه خود قرار ده و از جیحون (آمویه) تا اقصا بلاد مصر هرکه اوامر و نواحی ترا منقاد و مطیع گردد او را بنواز و به انواع عاطفت و سیور غامیشی مخصوص گردان و آنرا که گردنکشی و سرافرازی نمود با زن و فرزند خویش و پیوند در دست پایمال قهر و ازلال بگذار و از قهستان خراسان آغاز کرده قلاع و حصارها را خراب کن1». وجود استحکامات اسماعیلیان در ایران بعنوان دشمنی برای حکومت مغولان که در قلاع الموت و قهستان و دره های جنوبی سلسله جبال البرز پناه داشتند. همچنین خلافت عباسی که در رأس ان یک قدرت روحانی قرار گرفته بود و دیگر سلاطین مملوک مصر (پادشهان مصر که ادعای خلاف را داشتند).
1- بیانی شیرین، (اسلامی ندوشن)، ایران در برخورد با مغول از مرگ چنگیز تا آمدن هلاکو، انتشارات طهوری 1353، ص53.
1- حسین، چنگیز خان مغول، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، 1347، ص520
نسوی شهاب الدین محمد فرندزی زیدری، سیره جلال الدین مینکبرتی به تصحیح مجتبی مینویی؛ ناشر علمی فرهنگی، ص28.
2- دکتر آلیاری حسین. چنگیز خان مغول، نشره دانشکده ادبیات علوو انسانی تبریز 1347، ص210.
4- در مورد نام جلال الدین منبکرتی و حل این معظله رجوع شود به تحقیق درباره منبکرتی، دکتر حسین آلیاری مجله آریانت چاپ افغانستان، شماره مسلسل 279، سال 1347 ص ص5 تا7.
5- در حدود پروان (عبدالحی حبیبی درباره این رسم مینویسد«پروفسور راورتی بروان نوشته است و این اصلح صورت است چه جنگ پروان بزرگترین پیکارهای تاریخی افغانستان است که خوارزمشاه با همدستی ملت آزاد افغان قشون چنگیزی را بشکست. پروان از مدتها بین ارباب مسالک و ممالک معروف است و اکنون هم همین نام زنده است. و در سمت شمالی کابل به بعد (45) میل در کوهسار سرسبز و شاداب افتاد و بادشمالی کابل را باد پروان میگویند. آلیاری حسین چنگیزخان مغول ص220.
1- الیاری حسین، چنگیزخان مغول، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، 1347، ص 225؛ و نیز رجوع به جوینی، تاریخ جه.
1- جی. آ. بویل، تاریخ ایران از آمدن سلجوقیان تا فروپاشی ایلخانان، مترجم. حسن انوشه. ناشر امیرکبیر جلد پنجم ص355.
2- وساف الحضره شهاب الدین عبدالله شیرازی، تجزیه المصار و تزجیه الاعصار، اهتمام عبدالحمید ایتی، ناشر مطالعات و تحقیقات فرهنگی، ص40.
1- گروسه رنه، امپراطوری صحرانوردان، مترجم، عبدالحسین میکده، ناشر. علمی فرهنگی، چاپ 1365، ص575.