اشاره
مهارت های زندگی، به مجموعهای از تواناییهای افراد گفته میشود که زمینه سازگاری و رفتار مثبت و مفید آنها را فراهم آورده و به فرد کمک میکند مسئولیتها و نقش های اجتماعی خود را بپذیرد، با مشکلات زندگی به شیوه مثبت برخورد نماید و به شکل مؤثری عمل کند تا به موفقیتهای بیشتری برسد؛ یعنی اول خود را بشناسد، سپس باور کند و بعد از آن به شکل مؤثر ظاهر شود.
مهارتهای زندگی، شخص را قادر میسازد تا دانش، نگرش و ارزشهای وجودی خود را به تواناییهای واقعی و عینی تبدیل کند تا بتواند از این تواناییها در استفاده صحیحتر نیروهای خود بهره گیرد و زندگی مثبت و شادابی برای خود فراهم سازد.
یافتههای علمی گواه آن است که اولویتمندترین نیازهای انسان امروزی، این است که دقیقاً خود را بشناسد، بتواند دیگران را درک کند و روابط مؤثری با آنها برقرار سازد، هیجانهای منفی و استرسهای روزمره خود را بشناسد و آنها را تحت کنترل درآورد، به شیوهای مؤثر مشکلات خود را حل کند و تصمیم مناسبی را اتخاذ نماید، در خصوص اطلاعات فراوانی که لحظه به لحظه با آنها مواجه میشود، پذیرنده صرف نباشد و دیگر اینکه کلیشهای فکر نکند. لازمه برآورده شدن این نیازهای اساسی، تسلط یافتن بر چند مهارت مهم زندگی است که از این پس در نشریه گلبرگ جوان، شما را با مهمترین آنها آشنا میکنیم.
مهارت خود آگاهی
آیا تاکنون از خود پرسیدهاید که «من کیام؟»، «تا چه اندازه با سختیهای زندگی کنار میآیم؟»، «آیا واقعاً خودم را دوست دارم؟»، «چه اندازه نظر دیگران برایم مهم است؟» و ... .
اینها پرسشهایی هستند که لازم است افراد از خود بپرسند. لازمه پاسخ دادن به این پرسشها، خودآگاهی است. خودآگاهی به این معناست که فرد چه برداشتی از خود دارد و براساس این برداشت چه احساسی پیدا میکند. نوع خودآگاهی ما، پیشبینی کننده احساس رضایت ما از خودمان و زندگی است. به نظر میرسد احساس رضایت، نیازی است که تقریباً تمامی فعالیتهای ما معطوف به آن است. احساس راضی نبودن از خود، نشانهای است که به فرد هشدار میدهد نیازمند تغییر است. اصلیترین و اساسیترین بخش این تغییر، با کار بر روی خودآگاهی شکل میگیرد. ممکن است این ذهنیت پیش بیاید که پس از عمری با خود زیستن، ما قاعدتاً باید خود را بشناسیم، ولی با کمال شگفتی عده کمی به این مهم دست یافتهاند. ما کمتر حاضریم وقتی را صرف این کنیم که ببینیم دارای چه ویژگیهایی هستیم و به ندرت میتوانیم به طور منظم ارزشها، علایق و چیزهایی که دوست نداریم، اساس باورهایمان یا سبک زندگیمان را تجزیه و تحلیل کنیم.
خودآگاهی، توانایی شناخت خود و آگاهی از خصوصیات، نقاط ضعف و قوت، خواستهها، ترس و انزجار است. رشد خودآگاهی به فرد کمک میکند تا دریابد تحت استرس قرار دارد یا نه و این معمولاً پیششرط ضروری روابط اجتماعی و روابط بین فردی مؤثر و همدلانه است. خودآگاهی بیشباهت به نقشه راه نیست. همانطور که با استفاده از نقشه، سریعتر به هدف میرسیم، خودآگاهی نیز ایجاب میکند برای طی مسیر تکامل، نقاط ضعف خود را رفع کنیم و بر نقاط قوت خود بیفزاییم. هدف اصلی مهارت خودآگاهی این است که فرد با تعمق، به تمام ویژگیهای خود بنگرد و تصمیم بگیرد چگونه باشد. عامل رشد شخصیت در انسان نیز همین خودآگاهی است که باعث میشود انسان با تواناییها و نقاط ضعف خویش آشنا شود.
تفکر و بازنگری: دو راه افزایش خودآگاهی
برای افزایش خودآگاهی باید بیشتر در مورد اعمال و کارهای خود بیندیشیم. در واقع باید بکوشیم مسائلی که به ناخودآگاه میرود، مسائل حل شده باشد و به صورت عقده در انسان در نیاید. «باید انسان عمیقاً فکر کند که از چه آفریده شده است.»[1] خودشناسی رابطه مستقیم با تصویر ذهنی دارد. تصویری که انسان از خود در ذهن میپروراند،[2] ریشه بیشتر رفتارهای وی را تشکیل میدهد؛ زیرا علت اینکه هر یک از ما از خود تصویری غیرواقعبینانه میسازیم، در حقیقت محصول چیزهایی است که دیگر مردم، خواه به درست یا غلط، درباره ما به ما گفتهاند، و ما را آنطور بیان و توصیف نمودهاند.
جهل به «خود»، بزرگترین جهالت برای انسان است؛ زیرا همانگونه که خودشناسی از شریفترین معارف بشری است، نادانی به خود از دردناکترین نادانیهاست. پیامبر اعظم(ص) در این زمینه میفرماید: «کسی که خود را شناخت، خدای خود را هم خواهد شناخت»[3]؛ زیرا همانطور که امام علی(ع) میفرماید: «معرفت، نور دل و وسیله دستیابی به عالم قدس است.»[4] امیرمؤمنان(ع) سرانجامِ کسانی را که در این وادی گام ننهند و به خودشناسی نپردازند، در هلاکت قطعی دانسته و میفرماید: «هَلَکَ امْرؤٌ لَمْ یعْرِفْ قَدْرَه؛ آن کس که قدر خود را نشناخت، هلاک خواهد شد.»[5] و در جای دیگر، ثمره عدم توجه به خودشناسی را ضلالت و گمراهی میداند که: «کسی که خود را نشناسد، از راه رستگاری و نجات دور و به وادی جهل و گمراهی کشیده میشود».[6]
بنابراین، کسی که برای رسیدن به خودشناسی گامی برندارد و توجهی به آن نداشته باشد، برای خویش ارزشی قائل نشده و به گفته ملای رومی، خود را ارزان فروخته است:
خویشتن نشناخت مسکین آدمی
از فزونی آمد و شد در کمی
خویشتن را آدمی ارزان فروخت
بود اطلس، خویش بر دلقی بدوخت
حضرت امیر(ع) شگفتی خود را از کسی که دنبال خودشناسی نمیرود، چنین ابراز میدارد: «درشگفتم از کسی که گمشدهاش را میجوید، در حالی که نفس خود را گم کرده و در جستوجوی آن نیست»[7] و نیز میفرماید: «شگفتا کسی که خود را نمیشناسد، چگونه پروردگار خویش را میشناسد».[8]
انسانی که از خود تصویری پنداری و غیرواقعی دارد، در اثر غرق شدن در شهوات، غفلتها و آمال و آرزوهای دنیوی، از آن تصویر زیبا و پرمعنای خود دور میشود، تا آنجا که از صراط مستقیم منحرف میگردد و براساس همین غفلت از خود واقعی، دست به خودکشی و ... میزند؛ زیرا نمیتواند پاسخگوی وجدان خود باشد. چنین انسانی، اینطور نیست که همواره به دنبال گمشده خود باشد، بلکه گوهر تابناک خود اصلی را به بهای ناچیزی میفروشد.
البته انسان باید خود اصلی را درست بشناسد. اگر تصویر انسان از خود یک تصویر وهمی و پنداری و غیرواقعی باشد، مبنای حیاتش هم پنداری میشود و انتظاری غیرواقعبینانه از خود و جامعه پیدا خواهد کرد؛ زیرا احساس خلأ و کمبود در زندگی میکند و برای جبران آن به هر چیزی تمسک میجوید. گاهی به آرایش و زیبایی به نحو افراط میپردازد و زمانی هم به روابط ناسالم و مدپرستی و ...، که میتواند آثار و عواقب بسیار سوئی برای خود و جامعه داشته باشد.
راه دیگر دستیابی انسان به تصویر واقعی از خود، بازنگری اعمال، اخلاق و افکار است. خداوند میفرماید: «و مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم آنها را از خود بیگانه کرد، تا آنجا که خود را فراموش نمودند»[9] و در جای دیگر: «ای انسان! چه چیز تو را در برابر پروردگار کریمت مغرور ساخته است؟»[10] امام موسیبنجعفر(ع) نیز با توجه به اهمیت این مسئله در دستیابی به خود واقعی فرمودهاند: «ای هشام! از ما نیست کسی که هر روز خود را مورد بررسی قرار ندهد تا اگر کار نیکی انجام داده، در افزایش آن بکوشد و چنانچه کار زشتی کرده، از خدا آمرزش بخواهد و به سوی او بازگردد.»[11] محاسبه نفس، انسان را با خود و استعدادها و سرمایههای وجودیاش آشنا میسازد.
خودخواهی، خودفراموشی و گرفتار شدن در دام «خودپنداری»، مانع ارتباط انسان با خدا میگردد. به تعبیری دیگر، هر آنچه انسان را از «خود واقعی» دور کند و به «خودپنداری» مبتلا سازد، مانع این ارتباط خواهد بود.
برچسبهای مزاحم
برای دسترسی به خود واقعی، باید به جنگ برچسبهای مزاحم برویم و با دیدی واقعگرایانه به خود بنگریم. تمامی «من هستم»هایی که شخصیت ما را خرد و نابود میکنند، از چهار جمله زیر ناشی میشوند:
1. من چنین هستم.
2. همیشه اینطور بودهام.
3. دست خودم نیست.
4. طبیعتم اینطور است.
این چهار جمله، در واقع توجیهی برای شخصیت تغییرناپذیر ما هستند و مانع تغییر در زندگی ما میشوند. در واقع سدهایی را میمانند که مانع رشد و پیشرفت ما هستند. البته اگر ما با استفاده از این برچسبها، به رضایت خاطر برسیم و تأثیری بر تعادل روانی ما نداشته باشند، میتوان گفت تقریباً اشکالی ندارند، اما اگر قبول داشته باشیم که برخی از این برچسبها مانع رشد ما میشوند، باید تغییراتی در خود ایجاد کنیم.