توضیح این که در تمامی زبانهای دنیا گاهی موضوعی را مورد سوال قرار میدهند لکن نه به این معنا که شخص پرسش کننده، پاسخ پرسش را نمیداند و نه به این منظور که شخص مورد پرسش، به آن پرسش، پاسخ دهد بلکه جمله استفهامی را به این منظور مورد استفاده قرار میدهند که شخص مورد پرسش را به فطری بودن پاسخ پرسش توجه و تذکر دهند. در چنین شرایطی، هم پرسشکننده و هم پرسششونده هر دو به وضوح از پاسخ پرسش مطلعند لکن قصد پرسشکننده این است که به پرسش شونده توجه دهد که چرا از امری فطری و بدیهی و تردید ناپذیر غافل شده است و به اقتضای فهم فطری و درک بدیهی خود عمل نمیکند. به عنوان مثال وقتی خداوند میپرسد: «هل جزاء الاحسان الا الاحسان» مقصودش این است که چرا مخاطب از این امر فطری و بدیهی غافل است که پاداش نیکی را جز به نیکی نمیدهند.
چه شده است که مخاطبان به اقتضای درک بدیهی خود عمل نمیکنند به جای آنکه نیکی را با نیکی پاسخ دهند، نیکی را با بدی پاسخ میدهند و پاداش آنان به احسان، اسائه و سوء رفتار است؟ خداوندی که قدیم الاحسان است و غنی بالذات است، هیچ نیازی به احسان مخاطبان ندارد(ان احسنتم احسنتم لانفسکم)، و اگر جویای احسان مخاطبان است در حقیقت به آنان تذکر میدهد که به دیگران احسان کنید آنگونه که من نیز به شما احسان کردم؛ «احسن کما احسن الله الیک» یعنی پاداش احسان خدا به انسان این است که انسان نیز به شکرانه احسان الهی و به شکرانه نعمتی که خداوند به یک انسان ارزانی داشته است، او نیز به انسان دیگر احسان کند.
مثال دیگر این است که خداوند میپرسد:«أفی الله شک فاطر السموات و الارض» آیا در خداوندی که آفریننده آسمانها و زمین است شکی وجود دارد؟ البته در این امر هیچ شکی وجود ندارد و اصولاً اعتقاد به خالقیت و فاطریت خدا، امری فطری و بدیهی است. پس مقصود خداوند این است که چرا کسانی که تردیدی در فاطریت و خالقیت خداوند ندارند، در عمل به گونهای رفتار میکنند که با این اعتقاد، انطباق ندارد.
لازمه اعتقاد به توحید ذاتی و توحید در خلق، توحید ربوبی و توحید در عبادت است. خداوند فقط آفریدگار نیست بلکه پروردگار نیز هست. یعنی میآفریند و خوب هم میآفریند(الذی احسن کل شی خلقه) و علاوه بر آن خوب میپرورد. رب آن است که ربوه(= بلندی و بزرگی) میبخشد و میپروراند و برمیکشد و در یک کلام اهتداء و ارتقا و اعتلا میبخشد«یا صاحبی السجن ارباب متفرقون خیر ام الله الواحد القهار»1، «و لا یتخذ بعضنا بعضا ارباباً من دون الله»2، «قل اغیرالله ابغی رباً و هو رب کل شی»3، «الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین»4 اینک میگوییم استفاده از سیاق و صیغه استفهامی، هم در مورد خدا(توحید) به کار رفته است(اصل مشترک گفتگوی ادیان) و هم در مورد تقوی به کار رفته است(اصل مشترک گفتگوی فرهنگها و تمدنها):
«افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیر أم من اسس بنیانه علی شفا جرفهار فانهار به فینار جهنم»5 آگاهی به تفاوت و تمایز تقوی از مقابل آن که فسق و فجور است، امری وجدانی و فطری است و انسان، مفطور به این تمایز و تفوق است. «و نفس ما سواها فألهمها فجورها و تقویها» یعنی انسان به الهام الهی که به فطرت و خلقت خاص او باز میگردد، این قوه تمییز را به دست آورده است. آیه اساسی که نشان میدهد فلسفه گفتگوی فرهنگها و تمدنها، تقوای الهی است آیه ذیل است:
«یا ایها الناس انا خلقناکم من ذکر و انثی و جعلنا شعوباًو قبائل لتعارفوا، ان اکرمکم عندالله اتقاکم ان الله علیم خبیر.»6 مطابق آیه شریفه، هیچ انسانی را بر انسان دیگر برتری نیست مگر به تقوی، انسانها در اصل خلقت از یک پدر و یک مادر به دنیا آمدهاند، عرب را بر عجم، سفید را بر سیاه، غربی را بر شرقی، هیچ تفوق و برتری نیست و نظر به اصل مشترک و جدّ مشترک، هیچ یک نمیتواند بر دیگری تفاخر نماید و خود را قوم برتر شمارد، تفاوت اقوام و قبائل، صرفاً به این منظور بوده که از یکدیگر بازشناخته شوند و هر دسته دسته دیگر را مورد تعاطف و تعاون و احسان قرار دهد و از او چیزی بیاموزد و به او چیزی آموزش دهد. این تفاوتهای ظاهری به این منظور بوده که هریک فرهنگ و تمدن خود را با دیگری مقایسه نماید، با حذف نقاط ضعف و اخذ نقاط قوت، خود را برکشد و برآیند این شناختها و شناسائیها، تعالی و تقوای الهی باشد.7
خوب دقت کنید همه سخن بر سر تقوا است و از نظر اسلام نیل به قله رفیع تقوای الهی، غایت قصوای گفتگوی تمدنها است. بدیهی است گفتگوی تمدنها خصلت مقدمی دارد و به اعتبار آثار و نتایج مثبتی که بر آن مترتب میشود مطلوبیت یافته و مورد توجه قرار گرفته است. این حقیقت که همه تواناییهای فکری و فرهنگی و تمامی ظرفیتهای اقتصادی و سیاسی و اجتماعی باید در مسیر رسیدن انسان به مراتب بالای تقوای الهی استخدام شود، نکتهای است که در آیات دیگر قرآن نیز مورد اهتمام تام قرار گرفته است.
خداوند سبحان، فلسفه زندگی و یا فلسفه آفرینش را تحقق عمل حسن بلکه عمل احسن معرفی نموده است:
1- خلق الموت و الحیاه لیبلوکم ایکم احسن عملاً. خداوند مرگ و حیات را آفرید تا در عرصه امتحان الهی، انسان به حسن اختیار خود نیکوترین اعمال را انجام دهد.
2- و هو الذی خلق السموات و الارض 000 لیبلوکم ایکم احسن عملاً8
3- انا جعلنا ما علی الارض زینه لها لنبلوهم ایهم احسن عملاً9
اصولاً مگر فرهنگ و تمدن چیزی جز تعاون و احسان و خدمت به خلق خدا است؟
ملاک تمدن و ملاک ملت متمدن، نیکو بودن عمل نوع آحاد و افراد آن ملت است و هرچه آن اعمال نیکوتر باشد، آن ملت متمدنتر خواهد بود. بدیهی است که در فرهنگ اسلامی، عمل نیکو صرفاً ناظر به نیازهای فیزیکی و جسمانی نوع بشر نیست بلکه علاوه بر آن، پاسخگویی به نیازهای روحی و ایجاد زمینههای مساعد برای رشد و تکامل معنوی و فکری بشر نیز عمل نیکو محسوب میشود. در مقیاس و قاموس قرآنی، هم ردیف بودن «اتقی» با «احسن عمل» نشان دهنده وسطیت و جامعیت دیدگاه قرآنی در زمینه توسعه و تمدن است «و کذلک جعلناکم امه وسطا لتکونوا شهداء علی الناس و یکون الرسول علیکم شهیدا»10 و این چنین شما- تربیت شدگان واقعی اسلام را- جماعت وسط و معتدل و متعادل قرار دادیم تا حجت و شاهد بر مردم دیگر باشید و پیامبر حجت و شاهد بر شما است. معنای آیه شریفه این نیست که مسلمانان تحت هر شرایطی، امت وسط و معتدل و متعادلند، بلکه منظور از آیه، امت واقعی اسلام است و بدیهی است که امت وسط و معتدل و متعادل، امتی است که با تعالیم وسط و معتدل عمل میکند.11
نظریهپردازان توسعه در غرب و اروپا تنها قریب سه دهه است که به ابعاد فرهنگی توسعه توجه نموده و پیش از آن همواره ابعاد اقتصادی و سیاسی و نظامی توسعه را که به استعمار و استثمار و جنگ و اشغال نظامی منجر میشد، ملاک سیاستگذاری و برنامهریزی قرار میدادند، لکن قرآن کریم از همان ابتدا توسعه را با دیدی جامع مطرح نمود. به طوری که در امر توسعه، تمامی زوایا و اضلاع مثلث فرهنگ، اقتصاد و سیاست را مورد تصریح و اهتمام قرار داد. آری این حقیقت، تردیدناپذیر است که در مثلث توسعه اسلامی، اولویت و اهمیت با فرهنگ است. و به همین دلیل نیز در قرآن کریم و در کلمات اولیاء خدا بیش از هر عنصری بر عنصر معرفت و تقوی تکیه و تاکید رفته است. تکرار این سخن را لازم میدانم که در فرهنگ اصیل اسلامی هم به اقتصاد و سیاست بها داده شده و هم به فرهنگ. منتها چون اعتلای فرهنگی، توسعه اقتصادی و سیاسی را در مسیر خدمت به جمیع مخلوقات قرار میدهد، بر عنصر فرهنگ تکیه و تاکید بیشتری شده است.
این وضعیت را مقایسه کنید با توسعه غربی که کانون توجه خود در توسعه را اقتصاد قرار داده و به هر قیمتی ولو به قیمت ابتذال فرهنگی و ارتکاب جنگ و جنایت و غارت و چپاول سرمایههای ملل دیگر، به دنبال افزایش سرمایه و ثروتاندوزی است. توسعه اقتصادی غرب، علل عدیدهای دارد. همانگونه که اشاره کردیم یکی از علل آن، تسلط غرب بر سایر ملل و استعمار آنان و غارت معادن و منابع طبیعی آنان و بیگاری کشیدن از نیروی کار اجباری و یا ارزان آنها بوده است. استعمار علنی و وحشیانه قدیمی غربیان با کمال پررویی و بیپروایی، امروز نیز همچون گذشته و بلکه گستاخانهتر و بیرحمانهتر ادامه دارد و البته این بار بهانه غربیان در حفظ هژمونی و تسلط علنی خود بر جهان سوم مقابله با تروریسم به طور عام و مقابله با بنیادگرایی اسلامی به طور خاص است. بیشک، غرب در این توسعه اقتصادی و نظامی که حقیقتاً توسعهطلبی نام دارد از تکنولوژی بهره برده است. تکنولوژی چیزی نیست مگر به کارگیری دانش و فنآوری در جهت تسخیر منابع و قوای طبیعت و تصرف و بهرهبرداری از آن. این تسلط و تسخیر، تسلط و تسخیری است منهای ایمان، منهای تقوا و تعاون. توسعه علم و فنآوری منهای تقوا و منهای توسعه فرهنگ دینی. به آنجا میانجامد که شناخت و شکاف هسته اتم به جای آنکه در جهت مقاصد صلحآمیز به کار گرفته شود، در ساخت بمب اتمی به کار میرود. پیشرفت در علم شیمی و بیوشیمی و بیولوژی پیش از آنکه در جهت کشف و ساخت داروهای حیات بخش به کار رود، در ساخت مواد مخدر و سلاحهای شیمیایی به کار میرود. پیشرفت در فیزیک الکتریسیته و دانش الکترونیک پیش از آنکه در مسیر توسعه آموزش و پرورش به کار رود، به کار ساخت جنگافزارهای دیجیتالی و پخش اصوات و تصاویر مستهجن و مبتذل میآید.
مرحوم مطهری مکرر در سخنرانیهای خود به مناسبت رابطه علم و دین و یا رابطه علم و ایمان، از این امر شکایت میکند که در هیچ عصری، به اندازه عصر حاضر علم اسیر حرص و هوای نفس و اسیر حب جاه و شهوت نبوده است. تمدن جدید به ظاهر سخن از آزادی علم میگویند و فریبکارانه شعار آزادی بیان را سر میدهند، لکن در واقع و در باطن امر، هم انسان اسیر شده است و هم علم انسان، هم پشت انسان به خاک ساییده شده است و هم بر صورت علم سیلی خورده است. امروز غرب هنگامی که از علم آزاد و آزادی علمی سخن میگوید، چیزی بیش از یک تمسخر و استهزا نگفته است. با لبخند از علم آزاد سخن میگوید لکن لبخند او، نیشخند و زهرخندی است بر علم و عالمان. علم غربی که اسیر هوای نفس و مطیع مطامع حیوی و شهوی انسان غربی است کجا، علم و فنآوری در فرهنگ و تمدن اصیل اسلامی کجا؟
در فرهنگ اصیل اسلامی همه جا تقوا و پروای الهی، مقدم و مقارن با علم و فنآوری است و به تعبیر دیگر، علم و فنآوری در فرهنگ اسلامی، محاط و مسقف به تقوا و کف نفس و حفظ حقوق دیگران است. توضیح این که تکنولوژی ماهیتاً از سنخ تسخیر است؛ حال آیات قرآن را ملاحظه فرمایید که از قدرت تسلط و تسخیر طبیعت و ساخت ابزارهای توان افزا سخن میگوید:
1- سبحان الذی سخرلنا هذا و ما کنا له مقرنین و انا الی ربنا لمنقلبون12
2- سبحانک لا علم لنا الا ما علمتنا133- رب بما انعمت علی فلن کون ظهیراً للمجرمین14
مطابق آیات یاد شده، یک دانشمند و فنآور که بهرهمند از فرهنگ الهی است و به طور کلی هر متدین و متألهی که به نوعی متنعم به نعمت دانایی و توانایی است کاملاً توجه دارد که نعمت علم و فنآوری خود را از ناحیه خداوند سبحان به دست آورده و بهتر بگوییم، نعمت علم و فنآوری، موهبت الهی است که اگر لطف و عنایت قادر متعال، شامل او نمیشد هرگز دارای هیچ دانش و مهارتی نبود و نیک میداند که بازگشت او به سوی خداست و در مقابل نحوه بهرهبرداری از نعمت علم و مهارت بازخواست، خواهد شد(لتسئلن یومئذ عن النعیم) و خوب میداند که باید شاکر نعمتهای الهی باشد و آن نعمت را در مسیر ظلم و اعانت به ظالمین به کار نگیرد.