از روزی که فرهنگ قدسی و فراز پوی ایرانی از نخست جایگاهش
« کنگ دژ » آسمانی بنا به خواست و اراده ی خداوندی ، همدوش با سوفیای ازلی در فرودی آیینی در شهر همزاد زمینی اش «سیاوش کرد» بار اقامت افکند . همانا بزرگترین خویشکاریش در راهبری و هدایت انسان زمینی به سوی سرزمین نور و بازگشت به آشیان ما لوف آسمانیش نهاده شد .
در راستای این آماج بلند ایزدی بسی گرانی ها و دشواری های راه را به جان پذیرا گشت و چونان گنجینه داری پاک همه ی توانش را در راه پاسداشت مینه های بلند ایزدی مصروف داشت و بپاس گوارندگی و آزاد اندیشی ، بسیاری از اندیشه های انیرانی را پس از گذشت روز گارانی کوتاه به اندیشه – باوری ایرانی مبدل ساخت .
بی گزافه باید گفت آمیغ این فرهنگ آسمانی بر هستی شناسی و شناخت ژرف خداوند و پسین تر انسان ایزدی استوار است .
انسانی که چیستی او از خداوند جدا نیست و در سرزمین بی رنگی ها در همگونی با خداوند به جایی تواند رسید که هر دیده راتاب دیوار چهره ی خورشیدیش نتواند بود . (1)
چرا که در بازگفت همه ی نامه های آسمانی خداوند نور آسمان و زمین است (2) و خورشید «مهر» در سخنی نمادین و رازناک پیکر مزدا اهورا است . (3)
یکی از شاخابه های خروشان و بالنده ی این پهنه ی بیکران آیین بغ مهر و در سخنی راستین هستی شناسی مهری است ، آیینی که خویشکاریش پیوسته با فرهنگ آسمانی ایران بر کشیدن انسان تا گامه ی انسان – خدایی « میشی ایزدی» (4) و به گفت قرآن کریم « انی جاعل فی الارض خلیفه »
است . (5)
این آیین سراسر ایرانی در روزگار حیات خویش با پیورزی های سهمناکی روبرو گردید تا جایی که مجبور به فرا رفت «هجرت » از سرزمین خویش به سوی اروپا گردید .
بر غم این همه دشواری و نامهری از سوی اهریمن صفتان دژخوی ، به پاس صبغه ی ایزدی و فطرت ازلی اش با انسان ایرانی در چهره ای دیگر به دلربایی نشست . یکی از این دلبران شورانگیز در قبول رواج مردمی ورزش باستانی است ، این ورزش سراسر آیینی پیوندی بس تنگ با اندیشه های راز انگیز « مهر مسیحا » دارد . دیناوری که از سرزمین بزرگ خراسان برای یاری نور «شناسایی » و شکست آهرمن سیاهی بپاخاست و جهانی را به شیفتگی کشانید .
طلوع ورزش باستانی به آوری درست با قیام پارتیان آریایی در برابر خود کامگان یونانی و بالیدن دوباره ی سرو استقلال ایران پیوندی ناگسستنی دارد .
حضور این قوم آزاده و جنگاور ایرانی در روز گاران دهشت و تباهی در صحنه ی سیاستی توام با تسامح و آزاد اندیشی و بها بخشیدن به مردم و تشکیل هسته های پر قدرت محترفه و پیشه وران و گروه بزرگ اییاران « عیار گونه ی عربی است » به ورزش پهلوانی – آوردگاهی رونقی در خور بخشید .
اییاران با پرورش و بالیدن در بستر فرهنگ آریایی- ایرانی دارای خصلتهایی بس ایزدی و منش های نیک انسانی بودند، و بسپاس همین رادی ها بود که بیشتر مردم ایران به آنان بدیده ی تکریم و آمیخته به عشق می نگریستند .
بر بنیاد این شیفتگی ها بود که گوسانان پارتی این نگهبانان تاریخ حماسی ایران با مهارتی شگفت نام بسیاری از این پهلوانان مردمی را با حماسه ی بزرگ ملی ایران پیوند زدند ، و نام آنان را جاویدان ساختند .
بایداذعان نمود که بسیاری از آداب ورزش باستانی ریشه در باور های مهری دارند و از همه مهمتر اینکه ساختمان زورخانه های کهن همگونی و شباهت شگفتی با مهرابه های مهری داشتند . (6)
پس از بازیابی مهرابه ی مکشوفه در زیر زمین کلیسای پریسکای رم (7) پیوند ها و مشابهت های فراوانی را در دو ساختمان می توان باز جست .
مراسم مهری می بایست به طور حتم در غار ها و دور از چشم کژ اندیشان برگزار می گردید ، غار در باور های مهری نمادی است از آسمان ، چرا که در باور ایرانیان باستان آسمان از سنگ است و واژه ی «اسمن» در اوستای مینوی به معنای کوه و صخره است .
در شهرها و سرزمین های جلگه ای معابد کوچک مهری با پلکانی تولانی به سطح زمین پیوند می یافت ، فضایی با سقفی گنبدی که نماد آسمان بود .
در دو سوی آن جایگاه نشست قرار داشت ، گودی در وسط معبد که نماد مرکز هستی بود و مراسم آیینی در آن برگزار می گردید ، و در راس مهرابه جایگاه پیر و مرشد سالکان قرار داشت ، در پشت سر پیر تصویر مهر در حال کرپان «قربان » نمودن گاونفس نقش شده بود .
پیر در مواقع هدایت رهروان بر سکویی می نشست و به ارشاد و دستگیری شاگردان می پرداخت . دقیقا این همگونی ها در زورخانه هایی که بر اساس باور های نیاکانی بنا گردیده اند ، بروشنی مشهود است .
زور خانه های کهن نیز با فضایی نسبتا کوچک و پلکانی تولانی و دور از چشم نامحرمان بنا به سنت – باور مهری احداث می شدند .
هر چند این باورهای بس کهن در گذشت از صافی زمان گونه ای دیگر می یافتند و برای بقای خویش در پیکری تازه قامت بر می افراشتند . برای مثال : چم پنهانگری در باور های مردمی در دوران اسلامی چنین جلوه گر گردید که : چون عرق بدن پهلوان زور خانه مقدس است و نباید به مشام ناپاکان برسد ، پس باید زور خانه را در فضایی تنگ و بدون روزن ساخت . بسیاری از آداب و رسوم زور خانه ای ریشه در باورهای مهری دارند ، گود زورخانه پس به اسلام گرویدن رادمردان ایرانی به ویژه عشق ورزیدن به مکتب آسمانی شیعه بیشتر شش گوش ( نماد مزار سالار شهیدان کربلا ) و یا هشت ضلعی ( یاد گونه ای از حرمت و عشق به حضرت ثامن الائمه ) ساخته می شود ، و چونان گود مهری با پیوند به پیشوایان شیعی جنبه ی تقدسش را باز می یابد .
گود در یک اسطوره – باور کهن بشری مرکز عالم هستی و نقطه ی صعود به آسمان است ، ورزشکار زورخانه باید چونان رهرو مهری پس از پادیاب « وضو » بدون هر گونه آلایش جسمی و روحی داخل گود مقدس شود .
آشنا نمودن انگشت بر خاک گود و بوسیدن آن ، هماره حرمت آیینی گود را به یادها می آورد ، هر چند در دوره های بعد در باز گفتی اسلامی – عرفانی این اندیشه چنین انگاشته شده است که : من از خاکم و به خاک باز خواهم گشت .
بسیاری از زورخانه های قدیم در کنار آب انبار ها و یا قنات ها دایر می گشت و این نیز خود یکی دیگر از همگونی های غیر قابل انکار زور خانه و آیین مهری است . در کنار معابد مهری هماره آبی روان در جریان بود که رهرو پس از غسلی نمادین و پالودن جسم و روان پای در داخل معبد می نهاد،در قوچان جدید نیز بنا بر گفت بزرگان شهر ، زور خانه ی « بیژن» در کنار حمام معروف به « سوراخی ها » و زور خانه ای که سوک مندانه نامش از خاطره ها محو گردیده در کنارحمام « سرکاری» احداث شده بودند و شگفتا که زور خانه و حمام به وسیله ی دالانی به هم مرتبط بودند .
این باور ایرانی هنوز در بسیاری از مساجد کشور های آسیای شرقی « اندونزی – مالزی » که اسلام به وسیله ی ایرانیان در آنجا گسترش یافته است ، بروشنی مشهود است .
در ورودی گاه مسجد نهری از آب روان در جریان است که هر نماز گزار پس از وضو گرفتن ، باید پاهایش را دوباره شست و شو داده آنگاه داخل مسجد گردد .
یکی از رسوم درست بازمانده از آیین مهر ، زنگ زور خانه و ناقوس کلیسا است ، زنگ وسیله ای است آگاه کننده و انسان را به سوی هستی مینوی و در نگاهی به یاد داری و حرمت از رهروان پاک و آزاده ی وادی نور رهنمون گر است .
زنگ به وسیله ی مرشد تنها برای کسانی در زور خانه زده می شود که در دو بعد روحانی و جسمانی به پایگاهی بس بلند دست یافته باشند .
«برهنگی» در آیین مهر نماد گسستن از تمام وابستگی های تنی و دور شدن از آمیختگی های گیتایی است . این باور آسمانی یکی از واجبات ورزش باستانی است که سوک مندانه امروز به سبب دور شدن از آمیغ های ورزش زور خانه ای کمتر بدان توجه می شود .
ورزشکار زورخانه ای تنها با بستن لنگ و یا تنکه ی مخصوص وارد گود مقدس می شو د ، «لنگ» در نگاه هستی شناسان ایرانی – اسلامی نماد احرام بستن و گسستن از همه ی رنگ هاست ، کوششی برای اتحاد و یگانه شدن است ، و در باوری بس کهن گوشه ی چشمی است هر چند کمرنگ به زایش مهر ، ودر سخنی زایش همه ی انسان ها که درهنگام تولدبرهنه و عریان و آسوده از هر وابستگی ، چشم به هستی ایزدی می گشایند .
بایداذعان نمود بیشتر پژوهندگان ورزش زور خانه ای از مهمترین آمیغ بنیادین این مراسم آیینی که سخت بر هستی شناسی ایرانی – اسلامی استوار است ، بسی غافل مانده اند و تنها ورزش زور خانه ای را بعد کالبدین آن برکاویده اند .
زور خانه براستی زاویه ای است روحانی ، جایگاه نشست پاکدلانی است که جز براستی و درستی نمی اندیشند و در آمیغ (حقیقت ) در باوری هستی شناسانه برای پرورش سهش های (حس های ) جانی و شناخت خداوند گام در این سرزمین عشق و معرفت نهاده اند . آداب زور خانه پیوندی تنگاتنگ با هستی شناسی مهری و پسین تر با مکتب سو فیگری ایرانی دارد ، در این مکان قدسی است که انسان دل آگاه با آمیغ نور (حقیقت شناسایی ) آشنا می گردد و هر گز گام در راه کژی و تباهی نمی گذارد .
حکیم بیدار جان ایرانی در نامه ی مینوی خویش شاهنامه ، در سخنی کوتاه و پر رمز این بزرگترین آماج انسانی را که راهیابی به سرزمین نور است در بیتی جانشکار بر بنیاد هستی شناسی ایرانی به رهروان آمیغ هدیه نموده است :
زنیرو بود مرد را راستی ز سستی کژی زاید و کاستی (8)
مگر جز این است که راستی «اشا» همان قانون خداوندی و سامان هستی در اندیشه ی خرد ورزان ایرانی است . و مراد از «نیرو» در سخن حکیم به درستی تقویت قوای درونی جهت شناخت است ، باید باتربیت و تقویت حس های درونی و جانی به آمیغ های بنیان نهاده شده ی خداوندی دست یافت . حکیم در نگرشی کهن و آسمانی ، سستی را از مظاهر اهریمن می داند و بر این باور است که از این باشنده ی زشت جز کژی و تباهی چیزی نمی آید و با سیطره ی نیروهای آهرمنی است که منش های نیک ایزدی رو به کاستی می گذارند .
ترکیب ورزش باستانی خود دارای چم هایی است هستی شناسانه و معنوی ، ورزش از مصدر ورزیدن به معنی پوییدن راه و روش ، ممارست و خو گرفتن و تقویت نیرو های بیرونی و بویژه درونی و سهش های جانی است . شادروان علامه دهخدا ، در لغت نامه ، همسو با این چم ترجمان ورزش را چنین آورده است : « از مصدر ورزیدن ، اجرای تمرینهای بدنی به منظور تکمیل قوای جسمی و روحی .» (9) ورزیدن در چم های گوناگونش به معنی : « ممارست کردن پیروی کردن ، ریاضت کشیدن » آمده است .
ترکیب «ورزیدن راه و رسم یا دینی : پیروی کردن آن راه و رسم و پیروی کردن آن دین » را با خویش پیوسته دارد :
که دین مسیحا ندارد درست ره گبرکی ورزد و زند و است (10)
در نگاه هستی شناس بزرگ ایرانی ، اوحدی کرمانی ، ورزش گامه ای برای دست یازیدن به ارزش های بلند ایزدی است ، و این موهبت آنگاه روی نماید که رهرو دل آگاه با تمامی جان سختی ها و دشواری های راه شناخت را پذیرا گردد :
با بلا های دوست ورزش کن خویشتن را بلند ارزش کن
هر چه ورزش کنی همانی تو نیکویی کن اگر توانی تو (11)
بنا بر این چم درونی ترکیب « ورزش باستانی » گام برداشتن در راه و روش نیا کانی است . سوک مندانه امروزه ورزش باستانی بسی از چم های هستی شناسانه اش دور گردیده و به ورزشی نمایشی و حرکات قهرمانی که فاقد هر گونه اندیشه ی بلند روحانی است ، مبدل گردیده است . در گذشته هایی نه چندان دور هر تازه واردی را که می خواست به جرگه ی جوانمردان زور خانه بپیوندد ، میبایست گامه هایی از خود شویی جهل و غفلت را سپری نماید ، آنگاه اجازه ی ورود به گود مقدس را می یافت و در واقع گام در دایره مرکز هستی که پایگاه معراج انسان به آسمان است ، می نهاد .
در یک نمایش سخت آیینی ، بزرگ زور خانه ، شانه ای چوبین به دست جوان داوطلب می داد و او با آشنا کردن شانه به محاسن و ایستادن شانه به صورتش در واقع آشکار می داشت که به بلوغ آیینی رسیده و لیاقت وارد شدن در وادی مقدس گود را دارد .
ذکر گرفتن یکی از مراتب تزکیه ی نفس و صفای درون و در نهایت رشته ای است برای پیوستن به مصدر نور ، در مکتب هستی شناسی ایرانی ذکر و آداب پیوسته به آن یکی از بنیاد های لازم اجرا و از فرامین ویژه ی پیر به هر سالک است تا بدین وسیله از دنیای مادی بریده و به هستی مطلق بپیوندد .
در آیین زورخانه ای گفتن ذکر در رسم « شمردن » و پاسخ ورزشکاران که سرشار از مفاهیم معرفتی و شناخت است ، آشکار می گردد . نگارنده خود شاهد بوده است که مرشدان بزرگی چون «شادروان حاج کاظم جباری » در هنگام گوارگه (گبرگه- میل ) گرفتن ، دستور میدادند که ورزشکاران گوارگه ها را از شانه بزمین بگذارند و با خواندن ابیاتی از مثنوی پیر عشق ، حضرت مولانا به مجلس شور و حالی خاص می بخشیدند ، و در واقع ورزشکاران را از تمرین های جسمانی به تقویت قوای درونی فرا می خواندند .
هنوز بر غم گذشته ای بس دور و تاریک از آیین مهر ، پاره ای از واژه های رمزی و آیینی در شمردن زور خانه ای به جا مانده است . در یک شمردن شهره « حیدر مدد » از دو واژه ی رمزی «کشتی مدد» و «لنگر مدد» یاد می شود ، «کشتی و لنگر» دو واژه ی مهری و پیوسته با دیناور پارتی اند ، چرا که خورشید «مهر » در اندیشه های مهری – مانوی کشتی نامیده می شود . (12)
کوتاهی درب زورخانه نخستین گامه است ، ورزشکار با ورودی توام با تعظیم و تکریم در واقع در می یابد که برای داخل شدن در سرزمین شناسایی و نور باید نیروهای اهریمنی و یا به گفت سوفیگری ایرانی ، «هواجس نفسانی » را در خویش به نابودی سپارد و در باوری مردمی ، ورزشکار با این حرکت آیینی اعلام می دارد که : « خود را شکستم و نفس را در خود کشتم .»
در ورزش زورخانه ای دقیقا بنیادی ترین آداب هستی شناسی ایرانی – اسلامی هنوز به قوت خویش به جای مانه است . هفت گامه ی مهری و پسین تر هفت وادی سوفیان ایرانی در فرهنگ زورخانه های این سرزمین در واژه هایی نمادین و پیوسته به خصلت های خویش ، اما در آمیغ (حقیقت ) زندگی برگرفته و همگون و همسو با این هفت گام آیینی در برنام هایی چون : مبتدی ، نوچه (نو خاسته – ساخته ) ، صاحب تاج (در آیین مهری دقیقا به سالکی که گام در زینه ی «سرباز » (13) می نهاد ، تاجی نمادین به وسیله ی شمشیری بر سر او گذاشته می شد ، سالک در حرکتی آیینی با گفتن مهر تاج من است تاج نمادین را پس می زد و در واقع صاحب تاج شناخت می گردید . ) ، صاحب زنگ : (در دوران صفویه وقتی شاطران به مرتبه ی استادی می رسیدند ، به بازو و دامن و کمر خود زنگ حیدری می بستند . )(14) ، پیش کسوت ، مرشد و کهنه سوار به تجلی نشسته است .