تحقیق مقاله حضرت موسی (ع)

تعداد صفحات: 6 فرمت فایل: word کد فایل: 25010
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: معارف اسلامی و الهیات
قیمت قدیم:۷,۰۰۰ تومان
قیمت: ۴,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله حضرت موسی (ع)

    حضرت موسی (ع)

    فرعون شبی در خواب دید آتشی از طرف شام افروخته شد. به مصر رو کرد و سرای قبطیان را پاک بسوخت تا رسید به کاخهای سلطنتی، همه قصرهای آنها را در میان گرفت و با خاک یکسان نمود. فرعون با وحشت از خواب پرید.

    معبّران را خواست. یکی از آنها گفت: به نظر می رسد که مولودی از بنی اسرائیل به وجود می آید و دودمان فراعنه را نابود می سازد. فرعون گفت: چه باید کرد؟ گفتند: باید زنان حامله را مواظب بود و فرزندان پسرشان را کشت. بنابراین هر کودکی را که به دنیا می آمد می کشتند. اما حکمت خداوند سبحان به این تعلق گرفته بود که موسی در همان سال متولد شود و از بلایا بدور ماند. موسی به دنیا آمد. حال، مادرش در اندیشه شد که صندوقچه ای را آماده کند و او را به وسیله آن به آب بیندازد تا از شرّ فرعون در امان بماند و به شهر دیگری رود و کس دیگر آن را گرفته و او را بزرگ نماید. پس به نزد نجاری رفت و سفارش خود را گفت. نجار از فرعونیان بود. به دربار رفت تا قضیه را بازگو کند اما تا خواست مطلب را بگوید به اذن خداوند زبانش بند آمد. هر چه بر خود فشار آورد بگوید که مطلب از چه قرار است. برگشت و چون پا از کاخ بیرون گذاشت زبانش باز شد. دوباره به کاخ بازگشت تا او را از این خبر مطّلع سازد، برای دومین بار زبانش بند آمد. دانست که در این مطلب سری است که کسی می خواهد تا مدتی ناگشوده بماند. پس صندوقچه را ساخت. مادر، موسی را در آن نهاد و به آب انداخت. آب صندوقچه را به دوش کشید تا به قصر فرعون رسید. اهل خانه فرعون در آب مشغول سرگرمی بودند که صندوقچه برای آنها نمایان شد. صندوقچه را از آب گرفتند. دیدند که نوزادی همچون پاره ای از ماه در آن صندوقچه به رخ حاضران می خندد. آسیه همسر فرعون که زنی پاکدامن و مؤمنه بود، کودک را در آغوش گرفت و به داخل قصر آورد. فرعون از ماجرا با خبر شد و گفت این نوزاد را نیز همانند دیگر نوزادان بکشند، اما آسیه شفاعت کرد و گفت: ما فرزندی نداریم، بهتر است او را برای خودمان بزرگ نمائیم. فرعون نیز خام شد و پذیرفت.

    در روایات آمده است که چون موسی گرسنه شد بنای ناسازگاری گذاشت. هر زنی را که آوردند، پستانش را به دهان نگرفت تا اینکه مادرش مطّلع شد و به عنوان دایه، به دربار مراجعه کرد. موسی را در آغوش گرفت. پستان را در دهان موسی نهاد. او در آغوش مادر آرام گرفت و شروع به نوشیدن شیر از پستان مادر نمود و ....

    موسی در کاخ فرعون زیر نظر آسیه ماند تا بزرگ شد.

    موسی تا چهل سالگی در خانه فرعون بود. روزی هنگام غروب آفتاب از کاخ خارج شد. در شهر می گذشت. در گوشه ای دید که یکی از نزدیکان فرعون، مردی از بنی اسرائیل را بی جهت می زند و عذاب می دهد. بنی اسرایئلی از موسی کمک طلبید. موسی هم جلو رفت و گفت: چرا این شخص را بدون جرم و گناه عذاب می کنی؟ مرد قبطی به حرف موسی، وقعی ننهاد. موسی ناراحت شد و مشتی بر آن مرد ظالم کوفت. آن مرد ظالم فوراً مُرد. موسی از این امر نگران شد و او را در میان شن ها دفن کرد و به کاخ بازگشت. روزی دیگر باز آن مرد بنی اسرائیلی را دید که آه و ناله می کند. وقتی موسی متوجه او شد دید که یک مرد قبطی او را می زند. موسی جلو رفت و به بنی اسرائیلی گفت: چرا هر روز با کسی دعوا می کنی؟ بنی اسرائیلی بیچاره نگران شد که مبادا موسی او را نیز بکشد. موسی جلو رفت تا بنی اسرائیلی را از دست قبطی نجات دهد. ناگهان بنی اسرائیلی با نگرانی فریاد برآورد که آیا می خواهی مرا بکشی آن گونه که دیشب مرد قبطی را کشتی؟

    فرعون آگاه شد. تصمیم گرفت تا موسی را محاکمه و به قتل برساند. موسی از شهر خارج شد و به سوی مدین حرکت کرد. در راه به چاه آبی رسید. دید تعدادی از چوپانان با کمک یکدیگر از چاه آب می کشند و گوسفندانشان را سیراب می نمایند. مدتی نگذشت که چند دختر آمدند تا گوسفندانشان را از پس مانده آب چوپانان سیراب کنند. موسی که این گونه دید، آب از چاه کشید و گوسفندان دختران را سیراب نمود.

    سپس موسی در سایه درخت آرمید. یکی از دختران برگشت و به موسی گفت: پدرش با او کار دارد. موسی به نزد پدر آنها رفت. صاحبخانه، موسی را محترم شمرد. به او پیشنهاد کرد تا در إزای ده سال چوپانی، یکی از دخترانش را به نکاح او درآورد. موسی قبول کرد و بدین ترتیب داماد حضرت شعیب علیه السلام شد.

    در روایات آمده است که موسی مدتها در خدمت شعیب بود. حضرت شعیب علیه السلام عصای معجزه آسایی را به حضرت موسی داد. آن عصا تا آخرین لحظات عمر پربرکت آن حضرت با او بود.

    حضرت موسی چگونه جان داد؟

    روزی عزرائیل نزد موسی علیه‌السلام آمد، موسی علیه‌السلام پرسید: «برای زیارتم آمده‌ای یا برای قبض روحم؟»

    عزرائیل: برای قبض روحت آمده‌ام.

    موسی: ساعتی به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع کنم.

    عزرائیل: مهلتی در کار نیست.

    موسی علیه‌السلام به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائیل بفرماید که مهلت دهد تا با فرزندانش وداع کند.

    خداوند به عزرائیل فرمود: «به موسی علیه‌السلام مهلت بده!» عزرائیل مهلت داد. موسی علیه‌السلام نزد مادرش آمد و گفت: «سفری در پیش دارم!»

    مادر گفت: «چه سفری؟»

    موسی علیه‌السلام فرمود: «سفر آخرت.» مادر گریه کرد.

    موسی علیه‌السلام نزد همسرش آمد، کودکش را در دامن همسرش دید، با همسر وداع کرد، کودک دست به دامن موسی علیه‌السلام زد و گریه کرد، دل موسی علیه‌السلام از گریه کودکش سوخت و گریه کرد.

    خداوند به موسی علیه‌السلام وحی کرد: «ای موسی! تو به درگاه ما می‌آیی، این‌گریه و زاریت چیست؟»

    موسی علیه‌السلام عرض کرد: «دلم به حال کودکانم می‌سوزد.»

    خداوند فرمود: «ای موسی! دل از آنها بکن، من از آنها نگهداری می‌کنم و آنها را در آغوش محبتم می‌پرورانم.»

    دل موسی علیه‌السلام آرام گرفت. و به عزرائیل گفت: جانم را از کدام عضو می‌گیری؟

    عزرائیل: از دهانت.

    موسی: آیا از دهانی که بی‌واسطه با خدا سخن گفته است جانم را می‌گیری؟

    عزرائیل: از دستت.

    موسی: آیا از دستی که الواح تورات را گرفته است؟

    عزرائیل: از پایت.

    موسی: آیا از پایی که من با آن به کوه طور برای مناجات با خدا رفته‌ام؟

    عزرائیل نارنجی خوشبو به موسی علیه‌السلام داد، موسی علیه‌السلام آن را بو کرد و جان سپرد. فرشتگان به موسی علیه‌السلام گفتند: یا اهون الانبیاء موتا کیف وجدت الموت؛ ای کسی که در میان پیامبران، از همه راحت‌تر مردی، مرگ را چگونه یافتی؟» موسی علیه‌السلام گفت: کشاه تسلخ و هی حیه ؛ مرگ را مانند گوسفندی که زنده پوستش را بکنند، یافتم.»

    حضرت موسی علیه السلام از پیامبران اولوالعزم و ملقب به کلیم الله است. او پیامبر و رهبر قوم یهود بود که ایشان را از مصر و از اسارت مصریان بیرون آورد. خداوند به وسیله او دین یهود را در کوه طور سینا به بنی اسرائیل ارزانی داشت. نام پدرش بر اساس تورات عمرام است که در عربی به صورت عمران در آمده است. نام مادر موسی را نیز یوکابد یا یوکبد نوشته‌اند.
    زمان بعثت حضرت موسی علیه السلام در قرن‌های 13 تا 15 پیش از میلاد مسیح بوده است. نام حضرت موسی 136 بار در قرآن مجید ذکر شده و در بیست سوره از او سخن گفته شده است.
    بخشی از زندگی موسی با استناد به آیات قرآن نقل می‌شود:
    فرعون مصر خوابی دیده بود که طفلی در بنی اسرائیل به دنیا خواهد آمد که حکومت او را نابود خواهد ساخت. بنابراین دستور داده بود همه‌ی فرزندان پسر بنی اسرائیل را هنگام تولد بکشند.
    مادر موسی او را از بیم کشته شدن بر اساس الهام الهی در صندوقی نهاد و در رود نیل انداخت. آسیه همسر فرعون او را دید و از آب گرفت. موسی به امر الهی هیچ پستانی به دهان نمی‌گرفت تا اینکه مریم خواهر موسی، مادرش را به عنوان دایه به خاندان فرعون معرفی کرد. بدین ترتیب موسی در خاندان فرعون ولی در دامن مادر خودش پرورش یافت.
    موسی در نوجوانی، در حادثه‌‌ای، هنگام دفاع از مردی از بنی اسرائیل یک قبطی را به ضرب مشت کشت. سپس از مصر به مدین گریخت، در آنجا به خانه شعیب راه یافت و با دختر حضرت شعیب علیه السلام ازدواج کرد. شعیب مهر دخترش را ده سال خدمت موسی در خانه آنان قرار داد. موسی پس از پایان دوره خدمتگزاری‌اش، با همسرش، صفورا، عازم مصر شد. در وادی ایمن طور، در شبی سرد که راه گم کرده بود، با دیدن نور تجلّی الهی، هدایت یافت و به رسالت مبعوث شد. او ماموریت یافت به مصر برود و فرعون را به توحید و خداپرستی دعوت کند. او از خداوند درخواست کرد که برادر کاردان و سخنورش، هارون علیه السلام، را نیز به دستیاری او در انجام رسالت بگمارد، و خداوند پذیرفت.
     

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله حضرت موسی (ع)

    فهرست:

    ندارد.
     

    منبع:

    ندارد.

تحقیق در مورد تحقیق مقاله حضرت موسی (ع), مقاله در مورد تحقیق مقاله حضرت موسی (ع), تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله حضرت موسی (ع), مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله حضرت موسی (ع), تحقیق درباره تحقیق مقاله حضرت موسی (ع), مقاله درباره تحقیق مقاله حضرت موسی (ع), تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله حضرت موسی (ع), مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله حضرت موسی (ع), موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله حضرت موسی (ع)
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت