خانواده تعلیم و تربیت چالش ها و چشم انداز ها
مقدمه
نهاد آموزش و پرورش، مهمترین و مؤثرترین نظام پرورش و رشد شخصیت نوجوانان و جوانان است. ضرورت توجه به رشد شخصیت آدمی و اهمیت پرورش تن و روان دانشآموزان موجب شده است که این مسأله مهم به عنوان یکی از کارکردهای اساسی نظام آموزش و پرورش به حساب آید، و در صورتی اهداف عالی تعلیم و تربیت تحقق مییابد که هماهنگی با دیگر نهادهای اجتماعی از جمله خانواده به وجود آید.
خانواده، نخستین نهاد اجتماعی است که فرد در آن پا به عرصه زندگی میگذارد و اولین پایههای تربیت و تعلیم در آن گذارده میشود. وجود محبت و عاطفه در خانواده رمز سعادت و خوشبختی انسان است و کلید بسیاری از مشکلات و راه جلب احترام و رعایت حقوق دیگران است. عاطفه، عشق و محبت به فرزندان، میتواند اراده متزلزل و روح آشفته آنان را درمان کند و آنان را به زندگی سعادتمند و موفق امیدوار سازد. لذا برای تربیت و پرورش درست فرزندان، باید محیطی ایجاد کرد که در آن درگیری و اختلافی نباشد. محبت و صداقت، ایمان و عشق به خوبیها، صمیمیت، وحدت و اتحاد میتواند راهگشای بسیاری از مشکلات باشد.
بسیاری از مربیان تعلیم و تربیت، روانشناسان، جامعهشناسان و… منشاء بسیاری از مشکلات رفتاری اجتماعی دانشآموزان را ناشی از رفتارهای موجود در خانه میدانند.
روابط نادرست عاطفی پدر و مادر، ناسازگاری بین اعضای خانواده، افراط و تفریط در حمایت و مراقبت، عدم توجه و نظارت بر دوستان و معاشران فرزندان و… از مسائل مهمی هستند که نقش اساسی در شکست تحصیلی آنان دارد.
خسارتهای اقتصادی ناشی از عدم موفقیت در تحصیل و پیامدهای اجتماعی حاصل آن، گرایش به بزهکاری اجتماعی و ارتکاب جرم و جنایت از قبیل: سرقت، قتل، اعتیاد و عضویت در باندهای فساد، قاچاق و… میباشد لذا توجه به نهاد خانواده امری بسیار مهم و سرنوشتساز در جهت تضمین سلامت جامعه است.
نتایج تحقیقات و مطالعات انجام شده نشان میدهد که پیشرفت تحصیلی، شکست تحصیلی و ترک تحصیل، نتیجه عوامل متعددی است که برخی از آنها عبارتند از: محیط خانه و خانواده، رسانههای ارتباط جمعی، گروه همسالان و همگنان، محیط روانی دانشآموزان، انگیزش، ویژگیهای شخصیتی، توانایی و معلومات گذشته، انتظارات معلم و مدرسه، و… که هرکدام از عوامل ذکر شده هم میتواند تضمینکننده سلامت و موجبات رشد و ترقی فرد باشد و هم زمینه را در جهت گرایش به بزهکاری و ارتکاب جرم و جنایت فراهم کند.
میرکمالی (۱۳۷۵) نقش خانواده در رشد فرزندان را بسیار مؤثر میداند و آن را منبع اصلی انتقال مهارتها معرفی میکند: خانواده منبع اصلی انتقال مهارتهای اساسی، رفتارها، عادتها و میراث فرهنگی به فرزندان است. در حقیقت آینده و تقدیر کودکان بستگی به شرایط و طرز عمل خانوادهها دارد. فقیر و غنی، تحصیلکرده و بیسواد، مذهبی و غیرمذهبی بودن خانواده و خیلی از مسائل دیگر در شخصیت کودکان تأثیر میگذارد.
شعارینژاد (۱۳۶۸) وضعیت اقتصادی خانواده را بسیار مؤثر در شخصیت فرزند میداند و بیان میکند: کودکی که در خانواده فقیر پرورش مییابد، همواره در عدم اطمینان خاطر و احساس حقارت رشد میکند. تعلق داشتن به یک خانواده ثروتمند، رضایت خاطر کودک را در کسب شهرت اجتماعی بیمه میکند. در صورتی که تعلق به یک خانواده فقیر بهطور قطع شهرت اجتماعی پایینی را برای کودک در بر خواهد داشت.
تقی پور ظهیر (۱۳۷۲) موقعیت اجتماعی اقتصادی والدین را مؤثر بر یادگیری دانشآموزان میداند و چنین میگوید: تواناییهای ذاتی یادگیرندگان به صورتهای متعددی تحت تأثیر موقعیت اجتماعی اقتصادی قرار میگیرند.
انواع سنخهای شناختی، فرآیندهای رشد تفکر، خودتصوری، روابط گروهی، روابط معلم و شاگرد، فرصتهای آفرینندگی و کسب تجارب بهطور عمیقی تحت تأثیر طبقه اجتماعی خاصی هستند که کودک در آن متولد شده و رشد یافته است. او به رابطه تحصیلات والدین و علاقه به تحصیل دانشآموزان اشاره میکند و چنین میگوید: کودکی که در خانهای زندگی میکند که اهل خانه، اهل علم و ادب هستند و در آنجا علاقه و رغبت به بحث و گفتگو درباره اندیشههای نو، اختراعات و اکتشافات جدید وجود دارد، بیشتر از کودکی که در خانه درباره کتابها و موضوعها و اکتشافات جدید صحبت نمیشود، آماده شرکت در بحثها، درک مسائل جدید و احیاناً هماهنگی و سازگاری با آنها خواهد بود. در هر حال کودکانی که والدین آنها از تحصیلات خوبی برخوردارند، احتمالاً بیشتر از سایر کودکان علاقهمند خواهند بود که در تحصیلات خود توفیق داشته باشند.
شریعتمداری (۱۳۶۹) در تأثیر وضعیت اجتماعی اقتصادی والدین در هوش فرزندان، ضمن تأیید مؤثر بودن آن چنین میگوید: پارهای از تحقیقات نشان میدهد که وضع اجتماعی اقتصادی والدین در رشد بچهها تأثیر دارد.
شغل والدین و موقعیت اجتماعی آنان خود بخود در بالا بردن سطح هوش مؤثر نیست، مثلاً فرزند یک استاد دانشگاه با فرزند یک کارگر ممکن است از لحاظ هوش با هم اختلاف داشته باشند ولی اختلاف هوش آنها مربوط به محیطی است که والدین در خانه به وجود میآورند. سطح تربیت آنها، فرصتهای تربیتی ایجاد شده و تجربیاتی که آنها در محیط خانه کسب میکنند در رشد و پرورش هوش آنها تأثیر دارد.
تقدسیان (۱۳۷۶) در رابطه با نقش والدین در تحصیل میگوید: معمولاً استعداد تحصیلی فرزندان در خانوادههایی با سطح بالای اقتصادی و اجتماعی، بالاتر از استعداد تحصیلی کودکانی است که به سطوح پایینتر اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی تعلق دارند. در محیطهای خانوادگی، رشد ذهنی با محرکهای گوناگون اعم از سرگرمیهای آموزشی، وسایل ارتباط جمعی یا آموزشهای والدین تقویت و تشویق میشود. والدین به نیازهای فرزندان خود پاسخ میدهند و با فراهم آوردن امکانات مناسب، انگیزههای کشف و کنجکاوی را در فرد ایجاد و به رشد شناختی هرچه بیشتر او کمک?میکنند.
خانه جایی است که زندگی در آن آغاز میگردد و علیرغم تمایل جوانان در دوران جوانی به رهایی از قیود و محدودیتهای خانوادگی، نبودن روابط مطلوب و همبستگیهای خانوادگی اثر مخربی به ویژه در سنین نوجوانی بر جای میگذارد در خانوادهای که پدر نیست و مادر نیز سخت مشغول کار است، و یا براثر اعتیاد والدین، طلاق والدین و عوامل دیگر، نابسامانیهایی در خانواده به چشم میخورد. احتمالاً فرزندان به فرار از مدرسه، دزدی، و… دیگر رفتارهای بزهکارانه دست میزنند. (نوابینژاد، ۱۳۷۲)
آسیبشناسان اجتماعی، یکی از عمدهترین علل بزهکاری را ستیز در خانواده میدانند و معتقدند جدایی والدین نقش بسیار منفی و ویرانگر در شخصیت کودکان دارد و زمینه را برای جرم و جنایت فراهم میکند. بیشتر بزهکاران، آغاز طغیان خود را جدایی پدر و مادر، اختلافات خانوادگی و متشنج بودن خانواده ذکر میکنند. جای تردیدی نیست که خانواده نقش مهمی در پایه زیرین شخصیت فرد دارد. (کریمی، ۱۳۸۱)
بطور کلی اکثر محققان و پژوهشگران تعلیم و تربیت، روانشناسان و جامعه شناسان در مطالعات و تحقیقات خود به این نتیجه رسیدهاند که خانواده به عنوان عامل مؤثر در پیشرفت تحصیلی فرزندان، نقش ویژهای در گرایش و یا عدم گرایش به بزهکاری نوجوانان و جوانان دارند.
آموزش والدین نوعی تعلیم و تربیت گروهی است که برنامه آموزش وسیعی را شامل می شود. توجه اولیاء به این نوع آموزش سبب می گردد: اولاً توانایی های آنان را در زمینه تربیت نوجوانان و جوانان به شیوه مطلوبی گسترش دهد. ثانیاً آموزش والدین جنبه پیش گیری دارد و از لحاظ ناسازگاری عاطفی و اجتماعی نوجوانان جلوگیری کرده و به سلامت روانی آنها کمک می نماید. ثالثاً: این نوع آموزش باعث افزایش درک و تفاهم اعضاء خانواده و بهبود روابط عاطفی می گردد. در نتیجه کانون گرم و استحکام خانوادگی شکل می گیرد.
اصولی که والدین در تربیت بچه ها باید رعایت کنند :
1 عدم تبعیض در خانواده تبعیض قائل نشدن بین فرزندان از لحاظ عاطفی، اخلاق و ...2 هماهنگی در تربیت بین پدر و مادر، پدربزرگ و مادربزرگ، مخصوصاً نقش مادر خانواده آموزش دو نوع است : الف) آموزش آشکار: که همان آموزش کلاسیک است. ب) آموزش پنهان حرکات و رفتاری پدر و مادرها است.3 وفای به عهد : زمانی که اولیاء به فرزندان قولی می دهند عمل نمایند.4 همکاری و ارتباط اولیا با مدرسه معلمان و مدیران 5 گفتار نیک (عفت کلام) والدین در گفتار و صحبت های روزانه دقت داشته باشند.6 کمک در انتخاب الگو: راهنمایی برای گرفتن دوست و همبازی فرزند امام الصادق (ع)می فرماید : کونوا دعاه الناس باعمالکم) در تربیت اصیل الگوهای عملی موثرتر از آموزش های کتابی است) 7 آزادی همراه مراقبت 8 مسوولیت در حد توان آنها، شخصیت دادن به فرزندان9 محبت به فرزندان صحبت اصلی است که همه دوست دارند. بنابراین برقراری ارتباط قوی و پایدار و سازنده با فرزندان در شخصیت آنها موثر است زیرا فرزندان تشویق پذیر و تنبیه گریزند، محبت پذیر و قهرگریزند، تکریم پذیر و تحقیر گریزند و بالاخره تاییدپذیر و تهدیدگریزند و شکل گیری شخصیت فرزندان از ابتدا قبل از تولد است یعنی زمان بارداری مادران، تغذیه قبل از تولد، بویژه خواندن قرآن نقش موثری را ایفا می کند.
اصولی که بعد از تولد می تواند تاثیرگذار باشد:
اصول چهارگانه (میم):
1 مادر است، که در محیط خانه و خانواده نقش بسزایی دارد.
2- مدرسه، که شامل معلم و مدیر و ... می باشد.
3 محیط، محیط زندگی و اجتماع، دوست همبازی و غیره میباشد.
4 مکتب و دین است که در این خصوص حضرت علی (ع) می فرماید : «المرء علی دینه و خلیله و قرینه» (انسان پیرو دین دوست و همنشین مکتب خویش است) بنابراین انحرافات و کجروی ها و ناسازگاریها همه از همین چهار (میم) یعنی (مادر، مدرسه، محیط و مکتب) شروع می شود. اگر خوب هدایت نشوند مشکلات بعدی را بهمراه دارد. چون ذهن فرزندان لوح سفید است هرچه بخواهیم همان می شود. قال علی (ع): «تعلم فی الصغیر کالنفس فی الحجر» (یادگیری در کوچکی مانند نقش بستن در روی سنگ است.)جان لاک می گوید : «ذهن فرزندان چون لوح سفیدی است که خانواده نخستین کاتب و نقاش ذهن است.» لذا برای تربیت بچه ها باید از آنجایی آغاز کنیم که او دوست دارد و به آنجایی ختم کنیم که خود دوست داریم. از چه زمانی تربیت را آغاز کنیم.یکی از روانشناسان آمریکایی بنام دکتر سیلواندس استال در یکی از کتابهای خود می گوید. از حکیمی پرسیدند از چه زمانی تربیت را باید آغاز کرد. حکیم در پاسخ گفت از بیست سال قبل از تولد و اگر به نتیجه لازم نرسیدند معلوم می شود که باید زودتر از آن شروع کرد.
روش تربیتی برای فرزندان:
بهترین روش تربیتی را از فصل بهار بیاموزیم که فصل شکوفایی و اعتدال است و در برخورد با فرزندان نه مثل زمستان باشیم بسیار سرد و خالی از محبت و نه مثل تابستان باشیم لبریز از گرما و محبت که فرزندان را کاملا وابسته به خانواده ببار می آورد. بنابراین تربیت خانواده و تحکیم خانواده و اصلی است که خانواده متعادل شکل می گیرد. بنابراین می توان گفت بهترین نوع تربیت تلفیق است. تلفیق و ترکیب می بایست مثل شب و روز عمل کرد یعنی زمانی که شب مبدل به روز می گردد و بر عکس روز مبدل به شب می شود قدرت تشخیص مشکل است که در آن لحظه شب مبدل به روز یا روز مبدل به شب می شود و این خود یک الگو تربیتی محسوب می گردد.
مساله تربیت : تربیت عبارتست از هدایت و اراده جریان ارتقائی و تکامل بشر بگونه ای که او را به سوی الله جهت دهد و حاصل آن داشتن انسانی است متفکر، مومن، متعهد و مسئول در برابر محیط ارزیاب در جنبه رفتار عامل به تعالیم مکتب است. در تربیت سعی بر این است زمینه ها و امکاناتی را که در وجود آدمی به امانت نهاده شده بصورت بالقوه است آنرا به فعل درآوریم. پدر و مادر را از یک نظر می توان بعنوان باغبان تشبیه کرد. که شرایط و امنیت لازم برای رشد امانت های خویش را باید فراهم آورند. و این اساتید که معلمان، مدیران و مادران و پدران نه حاکم هستند و نه فرماندار بلکه امانتدار هستند. تربیت فرزندان و نسل جوان مساله ای آسان و در عین حال دشوار است نابسامانی ها، انحرافات، اصالتها و شرافت ها، همه ناشی از سوء یا حسن تربیت است. به نظر صاحبنظران اگر خانواده در تربیت فرزندان به وجه شایسته ای انجام وظیفه کند دیگر جایی برای فساد و تبهکاری برای دوره نوجوانی و جوانی او باقی نمی ماند و اگر در مواردی می یابیم که نوجوانان و جوانان سر از جرم و جنایت درآورده اند بخاطر تربیت غلط والدین و یا عدم آشنایی آن ها به فنون تربیت است. غفلت از تربیت فرزندان موجب آن می شود که شخصیت فرزند و قرب نفس او رشد نکند و یا راه و رسم حیاط اجتماعی آشنا و مانوس نشوند. همچون علف هرزی شوند که خودرو یا بد رشد یابند و بزرگ شوند چنین فرزندان نه خود توانستند انسانی لایق در خورشان انسانی باشند و نه جامعه از وجودشان توانسته است بهره ای گیرد.آری درست تربیت کردن بسی آسانتر از تربیت مجدد است. و این نکته ای است که والدین نسبت به آن باید هوشیار باشند که تربیت مجدد نیاز به صبر و حوصله ای بیشتر و فنون و آگاهی زیادتری نیازمند است و هرکسی نمی تواند در این راه موفق باشد.
خانواده را به دو نوع تقسیم کرد :
1 خانواده باز : خانواده ای را باز می گویند که در آن روابط اعضا یا دیگران دارای قید و بند نباشد. در چنین صورت همه جنبه های مثبت و منفی خانواده به یکدیگر منتقل می شود. بنابراین انتقال بعد فرهنگ به اعضا روزافزون است و در قالب آن مفاسد نیز منتقل می شود.