تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون

تعداد صفحات: 28 فرمت فایل: word کد فایل: 25324
سال: مشخص نشده مقطع: مشخص نشده دسته بندی: علوم اجتماعی و جامعه شناسی
قیمت قدیم:۱۸,۰۰۰ تومان
قیمت: ۱۲,۸۰۰ تومان
دانلود فایل
  • خلاصه
  • فهرست و منابع
  • خلاصه تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون

    پست مدرنیسم و تلویزیون

    ارتباط پست مدرن و تلویزیون

    بارزترین منتقد پست مدرنیسم فلسفی یورگن هابرماس است. هابرماس در کتاب «گفتمان فلسفی مدرنیته» هابرماس ۱۹۶۸، با پست مدرنیسم فلسفی در سطح جامعه و «کنش ارتباطی» مقابله می کند. او در مقابل پست مدرنیست ها از مفهوم سوژه در مقام آگاهی یا یک نفس خودبنیاد دفاع نمی کند بلکه در برابر استراتژی های پیشرو و آزمونگرانه آنها از خرد استدلالی در ارتباطات بین الاذهانی حمایت می کند. به عنوان مثال او مدعی است که نیچه، هایدگر، دریدا و فوکو با بهره وری از مفاهیم و روش های قابل کاربرد به واسطه خرد مدرن، در نقد مدرنیسم دچار تناقض عملیاتی می شوند. او دیونیزگرایی نیچه را به مثابه علامتی ترمیمی و جبران کننده برای فقدان هم پیوندی در فرهنگ غربی که در ادوار پیشامدرن توسط مذهب ایجاد شده است مورد انتقاد قرار می دهد. افزون بر آن به زعم هابرماس احساس نیچه در مورد وجود دیونیسم جدید در هنر مدرن، بر اساس یک مدرنیسم زیباشناختی است که در آن هنر، قدرت نقادانه اش را به سبب جداسازی خود از ارزش های علمی و اخلاقی کسب می کند. این تفکیک از مجرای روشنگری مدرن حاصل شده است و منجر به زوال همبستگی انداموار می شود که نیچه در تلاش بود تا آن را از طریق خود هنر بازگرداند. ن.ک. هابرماس۱۹۸۷ ،۸۱۱۰۵ هابرماس از هایدگر و دریدا به عنوان وارثان این «منجی گرایی دیونیزی» یاد می کند. هایدگر تجربه جدیدی از زیستن را انتظار می کشد، تجربه ای در خود فرورفته. هابرماس می گوید این نوع زیستن در نتیجه فلسفه ای واژگون شده از سوژه است آنجا که تخریب سوژه به دست هایدگر به امید برای وحدتی می انجامد که در آن وحدت، چیزی غیر از سوژه ناپیدا وجود ندارد. هابرماس۱۹۸۷ ،۱۶۰ به گفته هابرماس دریدا انگاره «تفاوط» یا «تمایز» را با اسلوبی همسان توسعه می دهد: در اینجا دیونیزی را می بینیم که خود را در غیاب خویش آشکار می کند، درست همانطور که معنا به طور لایتناهی به تعویق می افتد. هابرماس۱۹۸۶ ،۸۱۱۸۰
    هابرماس همچنین دریدا را به خاطر قائل شدن تمایز میان فلسفه و ادبیات در قالب متن گرایی نقد می کند. متن گرایی دریدا منطق و خرد استدلالی را تحت استیلای ماهیت خطابی درمی آورد. به باور هابرماس دریدا امیدوار است که در نقد خود از خرد، از مشکل منطقی خود ارجاعی جلوگیری کند. افزون بر این هابرماس می گوید: « کسی که با هدف کاهش تناقض خود ارجاعی نقد رادیکال از خرد را قلب به استیلای ماهیت خطابی کند، با این عمل خود باعث کندتر شدن تیغ نقد خرد می شود.» هابرماس۱۹۸۷ ،۲۱۰ هابرماس با روشی مشابه از میشل فوکو به خاطر عدم متمایل کردن روش تبارشناسی خود به افشاگری تبارشناختی انتقاد می کند. او می گوید: « فوکو نمی تواند به اندازه کافی با مشکلات ماندگاری که در ارتباط با رهیافتی تفسیری در مورد چیرگی ابژه، انکار خود ارجاعانه مدعاهای مربوط به اعتبار عام و توجیه ضابطه مند نقد پیش می آیند، دست و پنجه نرم می کند.» هابرماس۱۹۸۷،۲۶۸.نقد هابرماس بر پست مدرنیسم با حمله به تناقضی عملیاتی و پارادوکسی خود ارجاعانه آغاز می شود که موضوع بسیاری از مباحث انتقادی کنونی را تشکیل می دهد. اما با این حال پست مدرنیست ها یا به رد این انتقاد ها می پردازند و یا اینکه به مدد پادراهبردهای خطابی در مقابل آنها صف آرایی می کنند. به عنوان مثال ژان فرانسوا لیوتار احتمال درک متقابل افراد جامعه از همدیگر را در جریان فرآیند ارتباط بین الاذهانی بسیار کمرنگ و حتی ناممکن می داند. لیوتار اجماع جهانشمول را هدف نهایی گفتمان نمی داند.ن.ک. لیوتار۱۹۸۴ ،۶۶ ریشه حقیقی واکنش پست مدرنیست ها در برابر هابرماس را می توان در این نقطه یافت که او بر خلاف سایر منتقدانی که پست مدرنیسم را چیزی جز چرندیات و مهملات نمی دانند این مکتب فلسفی را جدی می گیرد. در پایان می توان یادآور شد که هابرماس می تواند با خوانش عمیق متون فلسفی پست مدرن، به طور مستدل بر فهم پذیری و قابلیت ادراک این مکتب صحه بگذارد.

    پایان دهه 1960 و آغاز دهه 1970، از سالهای پرتب و تاب در فرانسه بود: موج اعتصاب های دانشجوئی و سپس کارگری و عمومی که فرانسه را تا آستانه انقلاب پیش برد و به استعفای دو گل از ریاست دولت و سرانجام به تغییراتی مهم در جامعه فرانسه و به ویژه در سطوح فرهنگی و دانشگاهی انجامید. ( پرهام ، 6)

       به عقیده مارشال برمن تغییر جهت و چرخش تند فرهنگ فرانسه به سمت راست در سال های دهه 1970 و حملات علیه مارکسیم به تدریج به صورت انتقادات تند و گزنده و سخنان تلخ و نشیدار علیه انقلاب فرانسه و اعلامیه حقوق بشر آن تبدیل گردید. عقیده غالب بر این بود که کشتارهای جمعی تداوم یافته در شوروی بر اثر حاکمیت استالینیزم جز پیامدهای صرف روشنگری چیز دیگری نبودند و بدین ترتیب پست مدرنیست ها با انتساب پدیده های نظیر قهر، خشنونت و تروریزم به روشنگری و رنسانس تمام دستاوردهای مثبت انسانی و اجتماعی این عصر را به زیر سؤال برده و انکار نمودند و بالتبع به محکوم کردن و نفی روشنگری و رنسانس پرداختند. تا قبل از این دوران روشنفکران پاریسی یاد گرفته بودند که در اکثر موارد از دید استالینی به قضایا نگاه کنند ولی در مدتی بسیار کوتاه چنان تغییر موضوع نسبت به دوران روشنفکری پدید آمد که با فرارسیدن دویستمین ( 200) سالگرد انقلاب فرانسه به سختی می شد روشنگری فرانسوی پیدا نمود که نظر مثبتی در باره آن ابراز کند. حتی لیوتار در مذمت دوران روشنگری می گوید که آشویتس نام تعریفی است برای نا تمام ماندن تراژیک مدرنیته (جهانبیگلو ،  61)

    جنبش دانشجوئی تحت هدایت متفکران پست مدرن ( البته اطلاق این عنوان همراه با رضایت و پذیرش خود آنان نبوده است) که به اصحاب اربعه پاریسی یا اصحاب eeole    Nonmege مشهور می باشند،  قرارداشت یعنی فوکو، دریدار، لیوتار و بودریار… این روشنفکران درفرانسه از جایگاه و حال و هوای خاصی برخوردار بودند.

    آنها مجریان و دست اندرکاران برنامه های جالب و تماشائی بودند که به راحتی می توانستند خیل عظیمی از مخاطبین و بینندگان را به استعداد و مهارت نمایشی و تئاتری خود مجذوب و محسور نمایند و غالباً نیز با ستایش‌ها و تمجید و تشویق‌های پرشور و دیوانه واری از سوی مخاطبین خود روبرو می‌شدند. بسیاری از هواداران پر حرارت آنان مقامات و افراد آکادمیک آمریکایی بودند که زمینه و شرایط لازم دیدارهای منظم و مداوم آنان از آمریکا را فراهم  می کردند. البته روشنفکرانی که در سال های اوایل دهه 1970 شروع به معرفی خود به عنوان پست مدرن کردند. بابت رادیکالیسم، انقلابیگری وتند روی های خود در سال های دهه 1960 ابزار تاسف  نمودند اگر چه همچنان کارها و آثار خود را در چارچوب پارادایم های مقاومت یا انقلاب توصیف می کردند. به گفته ی آنان گناه نخستین رادیکال های سال های دهه 1960 به خدمت گرفتن متافیزیک غلط و نادرستی بود که دریدا  آن را متافیزیک حضور می نامید که وحدت ذاتی و اساسی تجربه انسان را مسلم و مفروض دانسته و آن را تائید می کند. به رغم پست مدرنیست ها کل این افکار پندار باطل  یا توهم فریبنده منبع ایده غربی حقوق بشر به شمار می رفت. آنها کل پارادایم حقوق بشر را  ناچیز و بی مقدار شمرده و اعتبار و ارزش آن را انکار می کردند زیرا پارادایم  مذکور تفاوت ها و اختلافات میان مردم را که از نظر آنها بسیار مهم به شمار می رفت ناچیز جلوه می‌داد، آن دسته از تفاوت های انسانی که به نظر آنان بسیار جالب و قابل توجه به شمار می رفت مانند جنس / جنسیت، Sex / gendre و نژاد/ قومیت Race / ethnincitys بود. آنها به تفاوت ها و اختلافات طبقاتی، ملی یا مذهبی توجه چندانی نشان نمی دادند و با مارکسیست ها که بر اهمیت اختلافات طبقاتی، تاکید می ورزیدند از درد دشمنی درآمده و موضع شدیداً حضمانه ای را در برابر آنان اتخاذ کردند. (بردمن ، 32)

    بهر تقدیر فرانسه مهد پیدایش و تکامل اندیشه های پست مدرنیته به شمار می‌رود فوکو، لیوتار، دریدا، لاکان، دلوز، گاتاری و غیره عمدتاً فرانسوی بودند و به همین دلیل پست مدرنیته بیش از هر چیز حال وهوای روشنفکری و فضای اندیشه دوگانه و تا حدودی متضاد در مانتیک، ماجرا جویانه. لطیف، زنانه، رادیکال، انقلابی و براندازنده 
    فرانسه سالهای دهه 1960 و دهه 1970 است مجموعه ای دوگانه و متضاد عروج و خروج لطافت و خشونت، بیم و امید، گذشته و آینده و طنز وجه.

    فعالیت های نیروی های جنبش 1968 بر اهدافی متمرکز شده که چپ امروز آن ها را از آن خود ساخته است برای مثال برابری نژادی و جنسی ، بوم شناسی یا محیط زیست منطقه ای و جهانی، خلع سلاح هسته ای یا مبارزه با تسلیحات اتمی، با این وجود به عقیده مارشال برمن هنوز سیاست های چپ از نظر متافیزیک راست مستعد ایجاد مشکلات و درد سرهای زیادی است. پست مدرن ها مشخصاً در قالب «جنبش های اجتماعی جدید» و برای این نوع جنبش ها کار می کنند. آنان با ستم، سرکوب و بی عدالتی علیه زنان، هم جنس بازان، رنگین پوستان و دیگر انسان ها مبارزه می کنند. آنها تمام توان ذهنی، فکری و فیزیکی خود را در خدمت به جنبشهای فمینیستی، همجنس بازان ، جنبش های طرفدار محیط زیست، جنبش سبزها وجنبش های طرفدار صلح و خلع سلاح هسته ای به کار گرفتند. آنان عموماً جنبش های خود را در راستای حرکت های جدائی طلب و فرقه گرایانه سوق دادند و از جنبش های وسیع و گسترده حقوق مدنی و پیوندهای انسانی که می توانستند موجب رشد، ارتقا و استعداد محدوده ها و عرصه فعالیت های گروهی کردند، دوری می جستند. اگر بینش یا نگرش سیاسی منسجم پست مدرنی وجود داشته باشد احتمالاً چیزی است شبیه به آنچه که نظریه پردازان سیاسی آمریکا آن را « لیبرالیسم گروههای ذینفع» می خوانند یعنی تراکم و انباشت آزاد و دائم التزاید انجمن ها و مجامع داوطلب که برخی از آنها فوق العاده قدرتمند و پاره ای از آن بسیار ضعیف و فاقد هر گونه قدرت می باشند. پست مدرنهای فرانسوی این نوع نگرش به جهان را به مثابه کشفی چشمگیر وکلیدی برای آزادی و سعادت در دنیای جدید پلورالیستی و چند خدایی ارائه می کنند. (برمن ، 40)

    امروزه ویژگی شاخص پست مدرنیسم فرانسوی عبارت است از تحقیر و توهین بیرحمانه مفاهیم و مقولاتی چون روشنگری ، انقلاب، اومانیسم، حقوق بشر و چیزهائی که بعضاً به نظر می رسد کل حیات وتفکر مدرن به شمار می رود. قهر و خشونت احساسی این نوع تفکر، عدم تعادل فکری و جهل عالمانه نسبت به سنت‌هائی که محکوم می کند جملگی بیانگر طنین کنش فرانسوی یا Aclion Anamcouse یا سیاست یاس فرهنگی آلمان قبل از 1933 به شمار می روند. پست مدرن های فرانسوی مشتاقانه به رود راین می‌نگرند و به تمجید و ستایش از مارتین هایدگر به عنوان قهرمان فکری خود می پردازند  در حالی که او مانیست های آلمانی نظیر هابرماس با ناراحتی و نگرانی به پاریس می نگرند و از آن بیم دارند که بار دیگر نور و روشنائی در حال رخت بربستن از سراسر اروپا می باشد. ( برمن ، 39) لازم به ذکر است که بین نظریه انتقادی هابرماس ونظریه جدید فرانسوی مشابهت ها و خطوط تلاقی بسیاری وجود دارد. هم نظریه انتقادی و هم نظریه جدید فرانسوی تا حدود زیادی در انتقاد از مفاهیمی چون فلسفه سنتی و ایدئولوژی با هم توافق دارند. گر چه نظریه انتقادی عمدتاً خواستار دفاع از برخی مرزها و تمایزاتی است که اکثر پست مدرن ها آن را رد می کنند. برای نمونه بودریار بسیاری از مفاهیم رادیکال را مانند طبقه، دیالکتیک، از خود بیگانی / بیگانگی زدایی، سلطه/ رهائی و امثالهم را که نظریه انتقادی خواستار حفظ و تداوم آنها هستند رد می کنند و یا لیوتار تمام نقطه نظرات کلی‌گرای تاریخ و جامعه را رد می کند. ( کلنر، 279)

        در پایان باید به این نکته اشاره نمود که تبین دقیق جزئیات نظریه فرهنگی جدید فرانسه و ریشه‌یابی تاریخی ان همچنان که ماکس سیلورمن سعی در بیان آن داشت در بستر سیاست های مربوط به معضلات و مسایلی است که فرانسه امروز با آنها روبرو می باشد. مسایلی چون زوال و درهم پاشی شهر، نژاد پرستی رو به تزاید و خشونتبار، بحرانهای متعدد فرهنگی، زوال ارزشها و هنجارهای اخلاقی، محو و زایل شدن ذهنیت های خلاق و اندیشه گر، بی‌هویتی ، نابودی ارزش های جمع گرایانه، ظهور مجدد فرد گرائی سود پرستانه، پیدایش نوع جدید شهروندی  و تابعیت و بسیاری مسایل دیگر درعرصه های فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی.( سیورمن.17)

  • فهرست و منابع تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون

    فهرست:

     

    ندارد.

     

    منبع:

     

    1- پاستر، مارک.(1377). عصر دوم رسانه ها. مترجم، غلامحسین صالحیار. تهران: انتشارات موسسه ایران.

    2- دایان، مک ( 1377). مقدمه ای بر نظریه گفتمان لام پایان دهه. 196. ترجمه: حسینعلی نوذری گفتمان: شماره دو، پائیز 1377.

    3- ساروخانی، باقر( 1375). درآمدی بر دایرإ المعارف علوم اجتماعی، تهران، کیهان.

    5- رتیزر، جورج ( 1379). نظریه جامعه شناسی دوران معاصر. ترجمه: محسن ثلاثی. تهران: چاپ چهارم.

    6-فوکو، میشل(1378). نظم گفتار. ترجمه : باقرپرهام. تهران: چاپ اول، آگاه.

    7- جهانبگلو، رامین ( 1378). مدرنیته، دموکراسی و روشنفکران . تهران، نشرمرکز، چاپ دوم.

    8- نوذری، حسینعلی (1379). مدرنیته و مدرنیسم. تهران: نقش جهان، چاپ اول.

    9- نوذری، حسینعلی (1379). پست مدرنیته و پست مدرنیسم. تهران: نقش جهان، چاپ اول.

    10- فیسک، جان( 1377). « فرا نو گرایی و تلویزیون». ترجمه: حسام الدین آشنا. گفتمان، شماره صفر.

    11- تاجیک، محمدرضا( 1378). فرا مدرنیسم و تحلیل گفتمان. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول

تحقیق در مورد تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون, مقاله در مورد تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون, تحقیق دانشجویی در مورد تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون, مقاله دانشجویی در مورد تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون, تحقیق درباره تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون, مقاله درباره تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون, تحقیقات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون, مقالات دانش آموزی در مورد تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون, موضوع انشا در مورد تحقیق مقاله پست مدرنیسم و تلویزیون
ثبت سفارش
عنوان محصول
قیمت