آرمانگرایی (فلسفه)
واژه ی آرمان گرایی یا ایده الیسم (Idealism) که ریشه یونانی دارد، به مجموعه ی عقاید و نظریات متفاوتی گفته می شود که به این اصل باور دارند که واقعیت در اصل، صوری، روحی و غیرمادی است. البته نکته مهمی که باید از ابتدا در بررسی نظریات و درک های ایده آلیسم، بدان توجه کرد، این است که ایده آلیست ها از طیف های متفاوتی از افکار و نظریات تشکیل شده اند و نمی توان به همه آن ها از یک منظر نگریست.
یکی از این طیف ها، ایده آلیست های آنتولوژی (1) (Ontology) از قبیل افلاتون بودند که بر خلاف دیدگاه ماتریالیستی، اعتقاد به این داشتند که واقعیت در نهایت از افکار و عقاید انسان ها تشکیل شده است.
فرضیه ی ایده آلیست های علوم طبیعی، بر خلاف رئالیست ها، بر این اصل استوار بود که درک ما از واقعیت ها، به شناخت ما از آن وابسته است. و اساسی ترین عامل در رابطه ی بین حقیقت(2) و واقعیت(3)، همان میزان شناخت و دانش ما از آن پدیده ها است.
بر اساس دیدگاه کانت که به ایده آلیسم انتقادی اعتقاد داشت، تمام دانش ما از طریق اندیشه منطقی انسان سازمان می یابد و از این روی ما هیچ شناختی از واقعیت هایی که از ما پنهان است، نداریم.
هگل این تصور را که واقعیت در واقع یک لایه ی پنهانی، در تجربیات انسان است، را رد می کرد. در نظر او واقعیت یک رابطه ی پیچیده ای است که خود را در تجربیات ما نشان می دهد. دنیای صوری و غیر مادی در درک او بدین صورت تعریف می شود که این چیزی جز درک بین حقیقت و واقعیت غیرمادی نیست که در تاریخ رشد بشریت خود را نشان می دهد. بنابراین، زندگی سیاسی انسان قابل پژوهش و بررسی است، این پژوهش و بررسی هم در کلیت آن می توان صورت بگیرد، در این صورت انسان به عنوان نتیجه ی یک تکامل و فرآیند تاریخی شناخته می شود، همچنین قابل تقسیم به اجزای کوچک تر نیز است، یعنی انسان در رابطه با فلسفه، حقوق، اقتصاد، مذهب، اخلاق و هنر می تواند مورد پژوهش قرار بگیرد.
طیف دیگری از ایده آلیسم که به ایده آلیسم تاریخی موسوم هستند، معتقدند که عقاید و درک ما تنها متحرک اصلی تاریخ هستند. نمونه بارز این نوع درک را می توان در دیدگاه وبر (Weber) و پژوهش او در مورد اهمیت اخلاق پروتستانی در رشد و توسعه کاپیتالیسم یافت.
در برابر این دیدگاه، نظریه مارکسیستی ماتریالیسم تاریخی قرار دارد که معتقد است که رشد و توسعه ی کاپیتالیسم را باید از نظر شیوه ی تولید و مبارزه ی طبقاتی آن دوره بررسی و پژوهش کرد.
ایده آلیسم اخلاقی و سیاسی نیز طیف دیگری از این دیدگاه است .این دیدگاه عنوان می کند که اگر عملکرد انسان ها از انگیزه ی والایی برخوردار باشد، در نتیجه می تواند عقاید و نظریات والایی را نیز توسعه و رشد دهد. به عقیده ی ایده آلیسم اخلاقی و سیاسی، که در برابر دیدگاه آلتوریسم (Alturism) قرار دارد، عملکرد انسان باید فراتر از خواسته های شخصی او باشد و انسان باید به خاطر خدای خود، به آرمان های والایی از قبیل اعتقادات و وظایف مذهبی و یا باورهای سیاسی خود پایبند باشد.
در روابط بین المللی، ایده آلیسم سیاسی از رئالیسم متمایز است؛ تمایز در این اصل مهم که ایده آلیست ها بر خلاف رئالیست ها که معتقد به پژوهش روابط بین المللی با تکیه بر دستگاه قدرت و توازن قدرت بین دولت ها می باشد، ایده آلیسم به نقطه ی شروع پژوهش استوار بر عدالت و وظایف اخلاقی در روابط بین الملل اعتقاد دارد. به طور کلی نظریه ی ایده آلیسم سیاسی در روابط بین الملل موقعیت چندانی به دست نیاورده است و اغلب پژوهشگران نظریه ی ایده آلیسم سیاسی را غیر واقع بینانه و آرمان گرایانه و اتوپیایی می پندارند.
یک آزمایش ذهنی برای توضیح آرمانگرایی: جهان وجود خارجی ندارد، چرا که میتوان تجربیات جهان عینی را با رایانه شبیه سازی کرده و سیگنال های آن را به یک مغز فاقد حواس پنج گانه فرستاد، و صاحب مغز هرگز فرق بین جهان مجازی (سیگنالهای شبیه سازی شده) و جهان عینی را متوجه نشود.[۱]
آرمانگرایی یا ایدهآلیسم (به انگلیسی: Idealism) یکی از مفاهیم فلسفهٔ ذهن در فلسفه است.
مقدمه
طرح مسئله اساسی فلسفه رابطه فکر (ذهن) است با هستی (عین). به عبارت دیگر مسئله رابطه خودآگاهی و هوشیاری انسانی است با جهان مادی ثابت در خارج.
در یگانه انگاری، بر خلاف دوگانه انگاری، فقط و فقط یک شالوده برای جهان هستی در نظر گرفته میشود. یگانه انگاری را میتوان بر دو قسم دانست: ماتریالیسم و آرمانگراییکسانی که معتقدند ماده قبل از پیدایش شعور وجود داشته و شعور نتیجه تکامل طولانی مادهاست ماتریالیستها نام دارند. ماتریالیسم اندیشهها را زائیده و محصول فعالیت مغز انسانی میشمرند.
کسانی که معتقدند شعور مقدم بر ماده و مستقل از مادهاست و به صورت «عقل محض» یا به صورت «محسوسات و ذهنیات انسان» خالق جهان مادی است ایده آلیستها نام دارند. آنها اندیشه و شناخت را عامل اولیه و مبداء نخست و دارای تقدم میشمرند. در حقیقت آرمانگرایان معتقدند که جهان هستی بطور کامل از نوع ذهنی و یا روحانی است، و جنبهای ماتریالیستی به هیچ گونه وجود ندارد.[۳] لذا هر آنچه که در این جهان وجود دارد فقط زاییدهٔ حواس و ذهن است.[۴]
با اینکه فلسفه آرمانگرایی هرگز در میان اکثریت فلاسفه عمومیت و رونق نیافت، با اینحال این دیدگاه فلسفی هرگز از نظر منطقی منتفی نگردیده است.[۵]
ریشههای لغوی
برابر اروپایی آرمان یعنی واژه ایده در اصل واژهای است یونانی و معانی مختلفی دارد. مانند شکل، ظاهر، نمونه و غیره... خود این واژه از لفظ یونانی دیگری با نام «ایده ئیو» که به معنای دیدن است، مشتق شدهاست.
گاه با ترجمه سادهای ماتریالیستها را مادیون و ایده آلیستها را آرمان گرایان میخوانند و میگویند که مادیون یعنی کسانی که بهدنبال منافع مادی هستند نظر به مادیات و سود شخصی دارند با حرص و آز به دنبال ثروت و شهرت میروند. ولی ایده آلیستها یعنی کسانی که نظر به معنویات دارند و به دنبال آرمانی عالی بوده و خود را وقف ایده و اندیشهای نمودهاند. واضح است که این گونه ترجمه و تعریف معانی ماتریالیسم و ایده آلیسم نادرست است.
پیشینه
دیدگاه فلسفی که امروز از آن با نام آرمانگرایی یاد میشود اغلب به یک کشیش ایرلندی با نام جرج برکلی نسبت داده میشود.
با اینحال مبانی این فلسفه ریشههای تاریخی عمیقتری هم در غرب و هم در شرق دارد. اول کسی که واژهٔ ایده در فلسفهٔ غربی را بهعنوان اصطلاح فلسفی آرمان به کار برد، افلاطون بود که آن را به اعتبار یکی از معانی این واژه یعنی نمونه و مثال، در مورد یک سلسله حقایق مجرد یا همان مثل افلاطونی استعمال نمود.
افلاطون برای هر نوعی از انواع موجودات جهان، یک موجود مجرد عقلانی قائل بود که افراد محسوس یا همین موجوداتی که در جهان میبینیم، سایه و نمونه آن موجود و خود آن موجود، نمونه کامل افرادش است. حقیقت هر نوع را باید در آن موجود یافت.
افلاطون، این موجودات مجرد از ماده را که حقایق عالمند و تنها با سلوک عقلانی میتوان به آنها رسید، ایده خواند. (مترجمان دوره اسلامی آن را مثال ترجمه کردهاند.)
باید توجه داشت که وی منکر وجود افراد محسوس نبود، بلکه وجود آنها را متغیر و فانی میدانست. بر خلاف موجودات جهان محسوس، ایده یا مثال دارای وجود لایتغیر و باقی است. در میان مسلمانان، پیروان مکتب اشراق به این ایدههای افلاطونی معتقد بودند.
طبق نظر افلاطون، ما نمیتوانیم به موجودات جهان خارجی علم پیدا کنیم بلکه تنها آنها را با حواس درک میکنیم. (چرا که میان ادراک و علم تفاوت وجود دارد. همه حیوانات، ادراک دارند، اما علم ندارند.) علم به چیزی تعلق میگیرد که کلی و بیرون از زمان و مکان است و آن همان ایده یا موجود مجرد عقلانی است.
به همین دلیل، شاید بتوان افلاطون را نخستین آرمانگرا خواند. یعنی کسی که اصالت حقیقی محسوسات و موجودات جهان محسوس را نفی کرده و واقعیت اصلی را در جای دیگر میجوید. با اینحال برخی فلاسفه همانند لودویگ نوار و شوپنهاور فیلسوف مصری پلوتینوس را اولین آرمانگرا قلمداد کرده اند.
لیکن تا اواخر سده هفدهم، آرمانگرایی تنها به همین مکتب یعنی اعتقاد به مثل و ایدهها و یا به عبارت دیگر، اعتقاد به حقایق اصلی جهان که مستقل از ماده و دور از دسترس حواسند، گفته میشد. اما این مکتب به تدریج معانی مختلفی پیدا کرد و هر مکتب فلسفی این اصطلاح را به معنای خاصی بکار برد. مثلاً کانت به آرمانگراییای معتقد بود که آن را آرمانگرایی استعلایی نام گذارد.
مفهوم امروزی
بارکلی.
امروزه معنی اصلی و شایع آرمانگرایی این است که:
ایده یعنی تصورات ذهنی (اعم از حسی، خیالی یا عقلی) و آرمانگرایی یعنی مسلک کسانی که تنها ایده و تصورات ذهنی را واقعی میدانند و به وجود خارجی جهان خارج و یا به عبارت دیگر به وجود جهان مستقل از ادراک قائل نیستند.
آرمانگرایان به واقعیتهای خارجی مانند آسمان، زمین، حیوان، اشخاص دیگر و به طور کلی آن چه با حواس درک شود، اعتقاد وجود خارجی ندارند و همهٔ جهان را خیال و پندار میدانندو میگویند: ما جز واقعیت وجود خود و یک رشته پندارهای ذهنی به وجود چیز دیگری در جهان اعتقاد نداریم؛ زیرا آنچه را که جهان خارج از خود مینامیم، به هیچ وجه نمیتوانیم درک کنیم مگر با قوه ادراک حواسی خود، و قوه ادراک چیزی بیش از تصورات مختلف در اختیارمان قرار نمیدهد.
به عبارت دیگر آنها وجود عالم خارج یا این پندارها را صرفاً تولید ذهن خود میدانند و نظرشان این است که ما فکر میکنیم که واقعیتی به نام درخت وجود دارد، ولی هرگز نمیدانیم که آیا در خارج از ذهن چنین واقعیتی هست یا خیر؟
برخی از ایدهآلیستها گام را فراتر نهادند و کلیه واقعیتهای خارجی حتی وجود خود و علم به هر چیزی را انکار کردند که در یونان قدیم به سوفسطائی یا سوفسیت مشهور شدند.
نشریهای که در آن بارکلی به تشریح نظریات خود من جمله آرمانگرایی پرداخت.
در واقع آرمانگرایی به معنای اصالت تصور و در مقابل واقعگرایی قرار دارد که به معنای اصالت واقع یا اصالت وجود خارجی موجودات جهان محسوس است و آرمانگرا کسی است که جهان خارج از ذهن را منکر است.
مشاهیر آرمانگرا
از آرمانگرایان مشهور یونان باستان میتوان به پروتاگوراس و گرگیاس و از آرمانگرایان جدید به بارکلی و شوپنهاور اشاره کرد.
در میان متفکرین تاریخ میتوان به معتقدین به آرمانگرای ذیل نیز نام برد[۶][۷]:
هگل، ادموند هوسرل، هنری برگسون، جان استوارت میل، آلفرد ژول آیر، فرانسیس هربرت بردلی، جوزایا رویس، جاناتان ادواردز، آرتور کولیر، و برتراند راسل.
فلسفهٔ آرمانگرایی در جایگاه سینما
از فیلم هایی که بر موضوعات آرمانگرایی اشارات و یا محوریت داشته اند میتوان سولاریس (نسخه جرج کلونی)، سولاریس (نسخه آندره تارکوفسکی)، آسمان وانیلی (Vanilla Sky)، شهر تاریک (Dark City)، و ماتریکس (فیلم اول) را نام برد.
کاربرد دیگر
ریشه کلمه ایده آلیسم (آرمان گرایی)، ایده آل به معنای مطلوب کامل است. به همین جهت ایده آلیست در ادبیات روزمره به فردی اطلاق میگردد که استانداردهای بسیار بالا دارد در حالی که ممکن است این استاندارد با توجه به شرایط و یا حقیقت طبیعت و دنیا غیر واقعی یا غیر قابل دسترس باشد. از این جهت ایده آلیسم متضاد با مفهوم پراگماتیزم یا عمل گرایی میباشد. بنا به دلایل تاریخی و نمونههای فرهنگی، عدهای بر این عقیدهاند که در مجموع ایرانیان ملتی آرمان گرا هستند.
در ده سال گذشته که ادبیات گفتمانی در ایران رایج شده، عباراتی مانند « آرمان گرایی ( که ترجمه ایده آلیسم است ) » و « واقع گرایی ( یا همان رئالیسم ) »، بیشتر از گذشته به گوش می خورند. بررسی دوران زندگی تعدادی از اندیشمندان حوزه های گوناگون ( اعم از دانش های دینی تا علوم تجربی و فلسفی )، بیانگر آن است که ایشان به دلایل مختلف در سالیان پایان عمر، بیشتر واقع گرا بوده اند تا آرمان گرا. این مطلب می تواند از دو زاویه مختلف تفسیر شود. یکی عدول از اصول و ارزش ها و دیگری آشتی با واقعیت های جاری در دنیا. آنچه در این نوشته مختصر، از پیش روی شما می گذرد، طرح تعدادی پرسش با نظم نه چندان خاص است که برخی مفهومی و پاره ای دیگر مصداقی هستند. اندیشیدن به اطراف سؤالات مورد اشاره و پاسخ های ایشان به کالبد شکافی ساده و ابتدایی دو مفهوم آرمان گرایی و واقع گرایی کمک کوچکی می کند:
میزان استحکام اصول و ارزش ها چقدر هستند؟
ملاک و ابزار تشخیصی ( اپیستمولوژیک ) این اصول کدامند؟
اصول ریشه در اخلاقیات دارند یا اعتقادات و یا رفتارها؟